parrez
کاربر فعال

- ارسالها
- 46
- امتیاز
- 92
- شهر
- اصفهان
پاسخ : سوتیها
من و دخترداییم داشتیم حرف میزدیم :
پانیذ : پرستش راستی چهارشتبه سوری کجا میرین؟
من : میریم کویــر
پانیذ : کدوم کویر میرین؟
من [ در حالی که حواسم به داییم و مامانم بود که درباره ی شمال رفتن صحبت میکردن ] : کویر شمال
جالبیش اینجاست که دخترداییه من ـم میگه چه باحالو کاش ما هم میومدیم و اینا
و تازه بعد نیم ساعت اومده میگه مگه شمالم کویر داره؟ 
من و دخترداییم داشتیم حرف میزدیم :
پانیذ : پرستش راستی چهارشتبه سوری کجا میرین؟
من : میریم کویــر

پانیذ : کدوم کویر میرین؟
من [ در حالی که حواسم به داییم و مامانم بود که درباره ی شمال رفتن صحبت میکردن ] : کویر شمال

جالبیش اینجاست که دخترداییه من ـم میگه چه باحالو کاش ما هم میومدیم و اینا
و تازه بعد نیم ساعت اومده میگه مگه شمالم کویر داره؟ 

ینی پخخخخخخخخخخ میترسونن؟





)مامانم میگه من ی شکلات خوری آوردم گذاشتم جلو مهمونا
)با کمال افتخار 

بعدش تصمیم گرفتم به موبایل بابام زنگ بزنم که دیدم خود بابام جواب داد و گفت پیدا کردی؟من بهش گفتم بابا اون چیه تو دستت؟گفت موبایل ،بعد گفت اِ نمیخواد بگردی پیدا شد 

مگه پل عابر اسم نداره؟ 


نه من میدونم تو پریسا یی داری اذیتم میکنی!
