سرکار گذاری!

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Samaneh.Z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سرکار گذاری !

با 2 تا از دوستام سوار مترو شديم
از قبل هماهنگ كرده بوديم:
همزمان 3 نفري شروع كرديم به حرف زدن با هم بلند بلند.
هر كس راجع به يه موضوع صحبت مي كرد و چند تا سوال هم پرسيد
بعد همونجور كه قرار گداشته بوديم از قبل ،‌يه دفعه ساكت شديم و هر كس شروع كرد به جواب دادن سوالاي اون نفر ديگه ;D
يعني مردم :
:o :o :o :o :o
 
پاسخ : سرکار گذاری !

تا حالا خودتونو سرکار گذاشتین؟؟؟

من گذاشتم....یه چن مدت پیش رفته بودم تو پیام های ارسال شده داشتم حذفشون میکردم ک دیدم یه پ.خ جدید برام اومده...بی توجه ب اینکه کجام،اولین پ.خ ارسالی خودمو خوندم بعد ب خودم ج فرستادم :-[...یکم ک گذشت دوباره اومدم تو صندوق پیام ها دیدم یکی ک اواتارش مث خودمه برام پ.خ فرستاده.....آستینامو بالا زدم برم دعوا ک دیدم ای دل غافل این ک خودمم.....و این در ادامه فقط اینو میتونم بگم ;D
 
پاسخ : سرکار گذاری !

چند وقت پیش یکی از دوستام گفت یه مزاحم تلفنی دارم اسمشم کامرانه شماره منم نداشت(دوستمو میگم)گفتم بذار بگم من یکی از دوستای کامرانم اون به من خیانت کرده مطمین باش به تو هم میکنه و این حرفا :Pتو این چند وقته هم دوستم یه دل نه صد دل عاشق این مرتیکه شده بود منم از حرفاش فهمیده بودم که طرف ادم حسابی نیس گفتم حداقل این طوری این پسره از سرش بیفته دوستم اون چند وقته داغون بود اما بعد یه مدت عادت کرد وقتی فهمید من بودم کلی فوش بم داد اون قضیه تموم شد بعد فهمیدم همین کامران رفته سراغ یکی دیگه از دوستام ودقیقا همون حرفا رو به اونم زده دوستم وقتی فهمید کلی قربون صدقم رفت و ازم تشکر کرد و گفت خوب شد تا قبل از این که کار به جاهای باریک بکشه جلومو گرفتی خلاصه ما هم یه کار خیر کردیم :)
 
پاسخ : سرکار گذاری !

یه سری با بچه های کلاس بقل هماهنگ کردیم که به معلمامون اشتباهی بگیم با اون کلاس دارین.

بعد معلما اشتباهی اومدن سر کلاس و بعد حضور غیاب بچه ها شروع به سوال پرسیدن کردن.
بعد که سوال پرسیدنا تموم شد معلم اومد بپرسه که گفتیم آقا کلاسو اشتباهی اومدین..
بعد معلمم که عصبانی شده بودن جاهاشونو عوض کردن و به دلیل کم بود وقت چیزی نپرسیدن.
 
پاسخ : سرکار گذاری !

زنگ زدم دوستم گفتم بدو بدو کتاب ریاضی رو بیار سوال دارم بدو
بعد از یه ربع نفس نفس اومده گوشیو برداشته میگه خدا خیرت نده کل کمدو گشتم تا پیدا کردم
گفتم کتابتو اوردی؟؟؟
گفت :اره
گفتم حالا برو بذار سر جاش

وای خدا خیلی ذوق کردم +یکم هم فحش خوردم
 
پاسخ : سرکار گذاری !

یکی از تفریحات ما اینه که وقتی مدرسه تعطیل میشه و بچه ها وایمیسن جلو در مدرسه منتظر سرویس ها، من و دوستام هم وایمیسم یه اسم انتخاب میکنیم بهد صداش میکنیم. مثلا میگیم:سارا!!! سارا!!! هرکی اون دور و بر اسمش سارا باشه بر میگرده نگاه میکنه ما هم میگیم:نه با تو نبودیم با یه سارای دیگه کار داشتیم!
اینجوری هم اسم بچه ها رو یاد میگیریم هم تفریح میکینیم ;D
 
پاسخ : سرکار گذاری !

معلم دینی ما به آدم کچلی بود بعد یکی از بچه ها از این لیزر بزرگا انداخت رو سرش.
و بچه ها میخندیدن.و معلم برمیگشت که بچه ها به چی میخندن؟؟؟
بعد یه سری لیزره افتاد جلو چش معلمه و معلمه فهمید قضیه رو و شروع کرد به بازرسی بچه ها.
ولی چون لیزره مث خودکار بود معلمم نفهمیدو و کل زنگ پریدو و خودشم زای ه!!!!!!!
 
پاسخ : سرکار گذاری !

یه روز درس نخونده بودم...معلمه صدام کرد...گفتم خدایا چی بگم...منم به قول بقیه فیلللللللللللللللللم...
خودم وزدم به گریه.....خانم مامانم فوت کرده نامادریم بم زور میگه....کردمش قصه سیندرلا...
بم می گفت باید ظرف بشوری کارای خونه وانجام بدی...ازم کار میکشه...
اولش معلمه کم مونده بود گریه کنه..بعد گفت خودم باش صحبت می کنم...منم گفتم یا ابولفضل حالا نا مادری از کجا بیارم... =)) =)) =))
دیگه زنگ زدن خونمون همچی لو رفت ;D :))
 
پاسخ : سرکار گذاری !

یه روز دوستم غایب بود گفت فردا چی داریم منم تمام 3 زنگو امتحان چیدم واسش در حالی که اولین روزی بود که همه معلما گفته بودن فردا هیچی ندارین اونم هرچی از دهان مبارکش بیرون امد سوارم فرمود گفت مثلا نماینده ای میمردی بگی چه خبره 3تا امتحان منم گفتم چیکار کنم اخه!! >) بعد فردا اومد فهمید با بچه ها همه اینجوری :| :| :| :| :|!!کفششو در اورد افتاد به جونم منم :-s :-< :-s :-<!! ^#^ X_X! >)!!
 
پاسخ : سرکار گذاری !

همين چند وقت پيشا سر قضيه الودگي هوا ُ اينا كه چند روز ُ تعطيل كردن، من به كسايي كه احتمال ميدادم از جايي خبر بهشون نميرسه نميفهمن كه تعطيله، نميگفتم نميگفتم، 6:30 صبح كه پا ميشدن برن مرسه، اس ميزدم ميگفتم بتمرگ تعطيله! ;D
آي كيف ميداد!
دوستان رسما اينجوري: ~X(
من اينجوري: =))
 
پاسخ : سرکار گذاری !

زنگ عربی بود وقتی رفتم داخل کلاس دیدم بچه ها صندلی ها رو واسه امتحان اماده کردن
- چرا این صندلی ها این طوریه؟
چند تا از بچه ها: مگه نمیدونی امتحان عربی داریم(من از عربی متنفرم )
نزدیک بود پس بیفتم بچه ها خیلی طبیعی خودشون رو نگران نشون دادن
رفتم طی یک اقدام خودجوش برم امتحان رو لغو کنم
تا خواستم برم داخل دفتر چند تا از بچه ها اومدن کشوندنم بیرون با این قیافه های این طوری ;D ;D ;D ;D بهم گفتن سرکاری
من بیچاره دو ساعت اخر از عصبانیت دل درد داشتم :(( :(( :((
 
پاسخ : سرکار گذاری !

بچه ها من الان كه دارم اينو مينويسم توي خونه ي دوستم و با كامپيوتر دوستمه!!!
ظهر توي مدرسه با دوستام گفتيم كه حوصلمون سر رفته و بريم بيرون.بعد كه رفتيم خونه همين دوستم كه الان خونشونيم گفت نمياد و گند زد به برناممون! ~X(
من و اون يكي دوستمم با هم تصميم گرفتيم سوپرايزش كنيم!پاشديم رفتيم خونشون!
خواهرشم باهامون همكاري كرد.پريديم توي اتاقش!
يعني اگه قيافه ي اينو ميديدين!اين شكلي شد: :o بعدش با اين حالت افتاد دنبالمون: ~X( X-(
حالا ما چه شكلي بوديم؟: :> =))
خيلي باحال بود يه بار امتحان كنيد!! B-)
 
پاسخ : سرکار گذاری !

ما یه بار خواستیم خودمونو برا دوستان گرام لوس کنیم ;D با سوزن رو دستمو(اونجایی ک ملت رگشونو میزنن) زخمی کردم ;;) بعد گفتم میخواستم خودکشی کنم نشد ;;) و با استقبال گرم دوستان مواجه شدم:
دوست شماره ی1:خاک تو سرت [-( دیوانه ی روانی :-L بی لیاقت و...
دوست شاره ی2: :-s سارا دختردایی من روانپزشکه شمارشو بدم؟ خجالت بکش ;;) برو بمیر ;;)
خلاصه کم موده بود همون جا قیمه قیمم کنن ;;)
 
پاسخ : سرکار گذاری !

یه بار چن تا از بچه های مدرسمون روی صنذلی معلم نجوممون آدامس چسبوندن وقتیم اومد سر کلاس هر کلمه ای که میگفت میزدیم زیر خنده!!!!!!!!!! ;D ;D ;D ;D ;D ;D ;D ;D ;D ;D ;D ;D ;D :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :))
 
پاسخ : سرکار گذاشتن

دیروز بود که با غزاله و سحر رفتیم کتاب فروشی گاج
شیطونیم گل کرد :>اومدم به فروشنده یه کتابی رو گفتم که واسم بیاره
وقتی که فهمیدم اون کتاب تو مغازه نیس حالی کدپردم گفتم آخخخ جون یه حال گیری باحال :>
بعد اون شخص کلی گشت و گشت اما پیدا نکرد #:-S
شمارمو ازم گرفت گف هر وقت پیدا کنیم بهتون خبر میدیم منم گفتم باشه فقط زود دنبالش باشید که لازم دارم :>
بعد 10 min بهم زنگ زدن که پیدا شده بیاین :)
منم گفتم الآن دیر وقته :-s( ساعت 19) فردا صب میام :>
 
پاسخ : سرکار گذاشتن

من یه بار از کلاس زبان داشتیم با بچه ها میومدیم حس سرکار گذاشتنم گل کرد با بچه ها رفتیم تو مغازه نایک هی بهش می گفتیم این کفشو بیار اونو و...
هی هم می گفتیم که اینا مسخره است واینا حالا مثلا کفشه 500 تومن بود ما می گفتیم مسخرس ;D
اخرشم گفتیم از هیچ کدوم خوشمون نیومده ;D
 
پاسخ : سرکار گذاشتن

هفته پیش دور هم تو کتابخونه با بچها داشتیم درس میخوندیم.یه ایده ای به ذهنم رسید.گفتم زنگ بزنم به یکی از بچها تهدیدش کنم که پول گرفتم بکشمش.از خونه بیاد بیرون من میدونمو اون.
ما زنگ زدیم یه چنتا نشونه هم بهش دادیمو گفتیم پاشو بیرون بزاره میکشیمش(صدامونم تغییر دادیم)
شبش زنگ زده بود خونمون گریه میکرد بیچاره.میگفت یکی زنگ زده گفته میکشنم.
منم که اونروز رو فرم بودم گفتم بهش از خونه در نیا.اومدیم بامامانو بابات بیا...بعد 2روز با مامانو باباش از خونه اومد بیرون همشم دورو برشو نگا میکرد...شبش بهش اس دادم که کیا این کارو کرده بودن(خودمو نگفتم ;) )
 
پاسخ : سرکار گذاری !

هیچی بد تر از این نیس که با دوستات داییتو بذاری سر کار >) ;D :))داییتم یه چیزی پشت تلفن به دوستات بگه و از خجل آب بشی :-[بعدشم از اون روز هر وقت داییتو ببینی هم عذاب وجدان بگیری :-ss ;) X_Xهم کلی بخندی بهش برا اینکه با اون همه غرور و افتخارش به اینکه از هیچ کی رو دست نمیخوره اون جوری سر کارش گذاشتی. X_X(کلی به دوستام گفتم بی خیال شید الان یه چیزی میگه ابروم میره ولی گوش نکردن دیگه :-"تازه خییییییییییییییییلی حرفش خوب بود B-) :o ;Dمن خیییییییییییییلی بدتر از اونو انتظار داشتم بگه. ;) :))
 
پاسخ : سرکار گذاری !

یه روز یکی از بچه های تجربی اومد کلاسمون گفت پونه تو کلاسه (اون روز پونه غایب بود) ما هم گفتیم رفته حیاط ;D بعد چند دقیقه اومد گفت حیاط نبود ما هم گفتیم شاید رفته دستشویی :))وسطای زنگ هندسه اومد گفت خانوم ببخشید میشه به پونه بگید بیاد بیرون معلمم گفت پونه غایب :)) :)) :))
زنگ تفریح هم قیافه ی ما نسبت به اون شخص :P :P :P :P
 
پاسخ : سرکار گذاری !

دوستام رفته بودن کارسوق نانو بعد زنگ زدن به من و گفتن ما بیرونیم جات خیلی خالی!!!منم خیلی رو این موضوع حساسم! ;D
حالا من قیافم شکل همه ی اینا بود: :-w :( :o :(( [-( (:| X-( 8-| #-o :-L ~X( :| #:-S =(( :-s :-< >:p >:p >:p >:p >:p
بعد اس ام اس دادن که واااااااااااااااای یادمون رفت بت بگیم اینجا مدرسه است و ما کارسوق نانوییم!!
قیافه ی اونا هم احتمالا اینطوری بوده: :)) B-) 8-} :-" =P~ =)) ;)) ;;) >) >) >) >) >) >)
 
Back
بالا