سرکار گذاری!

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Samaneh.Z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سرکار گذاری !

یه بار با این کلیپای آمده صدای دختر یکی از دوستامو سر کار گذاشتم کلی خندیدیم بش
بعد نیم ساعت طرف اس داده میگه بیا با هم.آشنا شیم . ما هم کوتاهی نکردیمو یه باره دیگه اذیتش کردیم
بعد واسه اینکه دل مارو بدست بیاره یه کارت شارژ برام فرستاد. تا قضیه رو بش گفتم میخواس بترکه
ولی همو شب به خاطر اون کارت شارژه شلوارم پاره شد. خودش پاره شدا
 
پاسخ : سرکار گذاری !

یه دفعه داداش کوچولوم اومد گفت :
آبجی جاده یعنی چی؟!؟!؟!؟ :-??
من: :|
داداشم:تو مدرسمون یه آقای بداخلاقی هست گفته اگه فردا موهاتون بلند باشه وسط کلتون جاده میزنم! ;;)
من: =)) =)) =))
فقط نفهمیدم کی این وسط سرکار رفته! :-??
 
پاسخ : سرکار گذاری !

اینو از یکی یاد گرفتم

یبار ما خونه آبجیم بودیم حالا شوهرشم بود من با همه هماهنگ کرده بودم نقشرو

ما اومدیم شماره خودمون رو تو گوشی دامادمون ایرانسل سیو(ثبت)کردیم

بعد که اومد نشست من ی اس دادم که "مشترک گرامی ،شما برنده 50 میلیون ریال ............. برای دریافت جایزه خود به بانک ملی مراجعه فرمایید.(یادم نمیاد خووووووووو)"

خلاصه این داماد ما هم هیجان زده بپر بالا بپر پایین آماده شد که بره بانک ،بانکم سر کوچشونه ما هم کلا آدمای پایه باهاش خوشحالی میکردیم

بیچاره تا دم بانک رفت که داداشم گفت زشته بابا

خلاصه بش ز زدیم و همه چیو گفتیم

لحظه ی ورودش دامادمون :-w X-( ;D [-(

من در اون لحظات :)) :-[ :-[ B-) ;;)

خانواده محترمه =)) =)) =)) =)) =)) =D> =D>
 
پاسخ : سرکار گذاری !

رفتیم با بچه ها میتینگ بعدش یه حا بود مثلا افلاک نما و همه جاش تاریک بود :)
من هی میزدم پس کله دوستم و اونم فک میکرد ممد میزنه و ممدو میزد :دی
ولی در آخر لو رفتم و از جفتشون خوردم :)) =))
 
پاسخ : سرکار گذاری !

منم بار زنگ زدم در خونه خالم صدامو عوض کردم گفتم بی بی سه شنبه ام بعدش با لحن بدی گفتم پول بده
خاله هم عصبانی شد وگفت نمیدم از من زنگ از خالم بی اعتنایی
اخر دیگه خسته شدم زنگ زدم ب گوشی خالم گفتم باز کن منم
 
پاسخ : سرکار گذاری !

رو یه استیکی نوت بنویسید fu.. me plz با ماژیکم بنویسید بعد زنگ تفریح بذاریدش کف دستتون و با دست بکوبید پشت یکی و بگید چطططوری پسر؟
 
پاسخ : سرکار گذاری !


ما یکی از بچه ها رو اینقدر گذاشتیم سرکار که معلممون گفت شمارشو بدین منم بذارمش سرکار
 
پاسخ : سرکار گذاری !

من تا حالا هفت بار سر کار رفتم!کلا ملت با سرکار گذاشتم حال میکنن :| یه بارش که 3 نفر از دوپایه پایین تر من سرکارم گذاشتن...ولی خودم سرکار نذاشتم! ;D البته معلما رو خیلی سر کار گذاشتیم!مثلا برگه امتحان های سال بالایی هامون رو برداشتیم و در ازای انجام کاری بهشون برگه هاشون رو دادیم >)و خب ریکا تو چایی یکی از معلما ریختن و این حرفا... ;D
 
پاسخ : سرکار گذاری !

امروز اومدیم زرنگ بازی در بیاریم یه بستنی مفت بزنیم بر بدن سر زنگ هندسه به معلم گفتیم ما یه رسم دیرینه داریم اونم اینه که آخرین جلسه معلم باید به همه بستنی بده شرمنده شما هم مستثنی نیستین از بقیه! ;D ;D ;D :-[
معلم هم نامردی نکرد و پای تخته یه بستنی کشید کنارش نوشت: نفری یه لیس! ;D
ما: :|
 
پاسخ : سرکار گذاری !

توی مراسم نامزدی دختر عموم یکی ازدوستای دوران پنجم دبستانمو دیدم...فامیل داماد بود...توی بهمن ماه باعموم اینارفتیم بندرعباس...شماره مانا رو ازدختر عموم گرفتم....اول براش یه اس عاشقونه فرستادم :x
گفت شما؟ گفتم یه بنده خدا :-"
دوباره واسش اس عاشقونه دادم...دوباره گفت شما؟؟؟ گفتم دوست دارم عزیزم :>
دیگه هرچی اس دادم جواب نداد ;D
بایه شماره دیگه زنگ زد..فهمیدم خودشه میخواد ببینه من کیم باشماره دیگه زنگ زده..منم کلا رد تماسش کردم B-) :-"
بعددوروز بهش اس دادم که من رویام...گفت اااااااااااا رویا تویی؟؟خدابگم چیکارکنه مردم تابفهمم کیه...باشماره دوستم زنگ زدم بهت توهمش رد میدادی.... X-(گفتم رد چیه عزیزم؟؟؟کلا رد تماست کردم گلم :-" ;D
میگم ببخشید سرکارت گذاشتم :|میگه اشکال نداره خودم ازاین کارازیاد کردم :| :|
 
پاسخ : سرکار گذاری !

اونروز تو کلاس زبان معلم پرسید کی ازدواج کرده تو این کلاس؟ بعد دوسته منم اصن تو باغ نبود داش با بغل دستیش فک میزد! ;;) منم بش گفتم فرشته دستو بلن کن میگه کی بسکتبالیسته ;;) ( :))) اونم ک خیلی ب بسکتبالیست بودنه خودش مینازه زود گف خانوم من! ;;)
بعد کلاس رف رو هوا! :)) معلم: :-\ تو؟ :-? فرشته: بله خانوم مگه چیه؟ چرا میخندین؟ :-??
 
پاسخ : سرکار گذاری !

یه بار تو آموزشگاه کلاس خصوصی المپ داشتیم من بودم و دوستم :)معلممون دیر کرده بود حدودا یه نیم ساعت :-L
منم دیدم اگه دق و دلیمو خالی نکنم جوون مرگ میشم همونجا میمیرم دست دوستمو با وجود تمام مقاومتش که زشته و باز میاد هاپو میشه و اینا کشیدم بردم جلو در پشت بوم قایم شدیم ;D ;;) ;)) :>
خلاصه دوست من در حال دعا خونی بود که زنده برگرده خونه [-o<منم داشتم به قیافه معلمه میخندیدم وقتی بیاد ببینه نیستیم >) ;D
یه 10 دیقه بعد اومد و آقا خلاصه زمین و زمانو بهم زد تا مارو پیدا کنه ;;) \:D/
چند بار رفت دفتر و گفت شاگردام کوشن؟بعد کلی عملیات جستجو مارو پیدا نکرد آخرش سرایدار اونجارو فرستاد تو خیابون دنبالمون بگرده B-) ;D ;;)
خلاصه اینکه یه نیم ساعتم معطل دنبال ما بود دقیقا به این حالت: ~X( X-( :((
حالا یکی نیس بگه گیج خدا راه پله پس چیه؟منم که کلا به زور خودمو نگه داشته بودم که نترکم از خنده =)) ;)) :>
یهو دوستم ملتمسانه(و البته بلند)گف:آیسان جون عزیزت بیا بریم میاد میزنه لهمون میکنه من از این میترسم :-ss [-o< :-s
منم تا اومدم بگم آروم دیدم یه نگاهی روم سنگینی میکنه برگشتم دیدم بلههههههههه بالاخره لو رفتیم :-" ;D :-ss
منو میگی:سلام.خوبین؟کی تشریف آوردین؟! ;D :-" ;))
معلممون: :-w :-L X-(بیاین برین کلاس دیر کردیم :|
من:چشم الان ;D
معلم:تو که حتما باید بیای من کار واجب دارم باهات :-w
من: :-" ^#^ X_X :-s
خلاصه حسابی در پاداش کارم منو مستفیض کرد #-o
 
پاسخ : سرکار گذاری !

آقا یه دفعه من یه چرتی نوشتم همینجا,بعد یه آقا پسری هی گیر دادن که شما کی و تو سایت دوست دارین؟؟
منم هرچی قسم آیه خوردم که هیچکی و بی خیال بشین و از این حرفا!!
زیر بار نرفت که نرفت!!
منم اسم و فامیل خودش و نوشتم!!
بعدشم لپ تاپم و دادم داداشم!!! داداشمم نامردی نکرد و این بنده خدارو 4 ساعت اذیت کرد!!
آخر سرم گفت سرکار بودی!!
بدبخت همیچین جوش آورد که نگو!!!!!!!! =)) =))
ولی باورش شده بودها!!!
یادمه تو یکی از پیاماش نوشته بود:
من یکی دیگه رو دوست دارم!! تورو خدا من و فراموش کنین!! =)) =))
اصلا اعتماد به سقف داشتن!!
 
پاسخ : سرکار گذاری !

اون موقع ک قهوه تلخ بود جایزه میدادن مازنگ میزدیم ب بچه ها میگفتیم شما برنده شدید وای خیلی حال میداد عالی بودملتو علاف میکردیم ;D
چندبار از طرف خانه ریاضی زنگیدیم ب بچه های خرخون مدرسه میگفتیم شمارو برای یه مسابقاه درنظر گرفتیم بعد از پشت تلفن یک ذوقی میکردند ملت ;Dیه ماه اسکلشون کردیم!!!!
 
پاسخ : سرکار گذاری !

دقيقا هفته اول مهر 91 بود من اول صبح با يكي از دوستام رفته بودم توي اون يكي كلاس واسه ديدن يكي از بچه ها كه يدفه يه دختره اومد رو به ما به يه كيف كه روي يه صندلي بود اشاره كرد و گفت :اين كيف مال كيه ؟! شما ميدونين ؟!
بعد من ديدم كسي صداش در نيومد و خيلي وقت بود كسي رو اسكل نكردم با تمام جديت گفتم :اين كيفه منه!!!!!
بعد دختره گفت : خوب برش دار اين صندلي منه !!!!
منم كم نياوردم گفتم : نميخوام !دوس دارم كيفم اينجا باشه !!!!!
دختره داشت گريه ميشد منم كوتاه نميامدم !!
خلاصه يدفه زنگ خورد مجبور بودم برم به دختره يه نگاه انداختم گفتم : من اصن مال اين كلاس نيسم يه مدتي كرم نريخته بودم كه الان ريخت !!!!
در اون لحظه من ;D
دختره :o :-w
 
پاسخ : سرکار گذاری !

پارسال ماان باام با چنتا از دوستاشون با پرواز اتريشي داشتن ميرفتن يه جايي كه پروازشون تاخير داشت و مجبور شدن ا يه پرواز ديگه برن يه جاي ديگه و از برنامشون خيلي عقب افتاده بودن. حدود سه چهار ماه بعدش بابام يكي ازين سامانه هاي پيام كوتاه ;)) خريده بود اينا كه اول شمارشون ٣٠٠٠٠ داره ! بعد با اون يه اس ام اس داد به همون دوستاشون و نوشت از طرف هواپيماي اتريشي كلي عذر خواهي و اينا نوشت و گفت ميتونين بياين نمايندگي اتريشي تو تهران و پول بليتتون همراه خسارتشو پس بگيريد ;D
چنتا از دوستان هم خيلي خوشحال و خندان رفته بودن پولشونو پس بگيرن :))
بعدش ميخواستن با ما قطع رابطه كنن وقتي از نمايندگي برگشته بودن ;;)
 
پاسخ : سرکار گذاری !

ما یه موس ِ وایرلس زدیم به تخته هوشمندمون سر ِ کلاس فیزیک.این موس دس به دس تو کل ِ کلاس میچرخید.معلمِ ما اسگل شده بود.مثن می زد یه فیلم پلی شه ما پازِش میکردیم.هی میداد جلو ما میدادیم عقب.صفحه ی کارِشو میبستیم.صفحهی نت و میبستیم.اونم هی میگف بچه ها چرا اینجوریه؟!مام خودمونو به نفهمی میزدیم می گفتیم نمیدونییم؟ینی چی شده؟!قشنگ 1 ساعت و نیم ِ کامل اسگل شد.:د
 
پاسخ : سرکار گذاری !

تابستون رفته بودیم دهمون!!!از اون جا با یکی از فامیلامون که شر بود زنگ زدیم یه رستوران!!کلی از یارو سوال کردیم فلان چیزو داریدو،قیمت چنده و از این حرفا......بعد از 5 دقیقه به یارو گفتیم: خب خوشبحالتون ما آش رشته داریم اگه تونستین بیاین اینجا دور هم باشیم!!
فک کنم قیافه ی یارو: X-( X-( :-L :-L
ما: =)) =)) =)) =))
 
پاسخ : سرکار گذاری !

من یه سوسک پلاستیکی دارم...مو نمی زنه با سوسکای واقعی...شاخک هاش می لرزه و خلاصه واسه خودشه سوسکیه
عید پارسال کل فامیل اومده بودن خونه مون منم این سوسک رو گذاشتم لای شیرینی ها...عموم که شیرینی برداشت این سوسکه رو دید و گفت: ای بابا چرا رو این شیرینی ها سوسکه :-& منم خیلی ریلکس گفتم: بزار ببینم :-?...بعد سوسکه رو برداشتم انداخت طرف عمه م اینا...همه جیغ میزدن....از جاشون بلند میشدن لباساشونو میتکوندن و خلاصه بساطی بود...منم فقط نیگاشون میکردم و می خندیدم آخرش که فهمیدن سوسکه پلاستیکی بوده می خواستن منو خفه کنن :-"
 
Back
بالا