سرکار گذاری!

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Samaneh.Z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سرکار گذاری !

یکی از همکلاسی هام پارسال شماره داداشمو از گوشیم برداشته بود که مثلا سرکار بزارتش! [-(
بعد خودشو کشته بود و اینا!بعد داداشم گفت شمارمو از کجا آوردی؟اینم هی نگفت!آخر سر داداشم برگشت بهش گفت:شمارتو میدم مخابرات و بیچارت میکنم و اینا! >)
اونم به غلط کردن افتاد گفت از گوشی خواهرت برداشتم!
ضبط کرده بود صداشو داداشم!اصلا یه افتضاحی بود منم باهاش قط رابطه کردم! ;D
اینقده خوشم میاد ملت یهو ضایه میشن!! :))
 
پاسخ : سرکار گذاری !

اينو امروز معلم جغرافيمون( :x)تعريف كرد:
يه بار رفته بودن تركيه يه مسجد معروفي(اسمشو مطمئن نيستم ابي صفيا؟ يا يه چيزي تو اين مايه ها.)بعد تو اين مسجده مبينن يه عالم توريست وايسادن جلو يه ستوني توي اين ستونه يه سوراخه مردم هي دستشونو ميكنن تو اين سوراخه و اينا.بعد بچه هاي معلم مام(البته زيادم بچه نيسنا....)هي ميپرسيدن كه يعني چي و اين چيه و اينا دارن چي كار ميكنن...
بعد معلم مام ميگه فكر كردين ملتو سركار گذاشتن سخته؟ كاري نداره بابا ايناها.بعد ميگفت:
اقا ما رفتيم جلو يه ديوار يه نقطه رو نگاه كرديم...خيلي جدي شروع كرديم از زواياي مختلف اينو نگاه كردن(همون جوري كه دستاتو ميگيري جلو چشمت مثل يه قاب عكس(با انگشت شست و اشاره)) بعدم يه كاغذ برادشتيم و هي چيز رو اين يادداشت كرديم و هي خط و خطوط كشيديمو طرح ترسيم كرديم...يه دوربين هم گردنم عين اين باستان شناسا حرفه اي....
بعد برگشتيم...ديدم يه 200 تا توريست پشت سرمون وايسادن دارن همونجا رونگاه ميكنن!! =)) =)) =))
فكر كن چقدر با حال اين همه ادمو گذاشته سركار!! تازه جالب اينجاس كه ميگفت هي بهم ميگفتن اين داره چيو نگاه ميكنه و محاسبه ميكنه؟؟!!
 
پاسخ : سرکار گذاری !

ما تو کلاس 12 نفریم که باهم دوست صمیمی هستیم
بعد امتحان سنجه داشتیم نصف بقیه ی کلاس(که دوستام نبودن)ومن امتحان داشتیم
رفتیم واسه سنجه دوستای مام طبق عادت زگ تفریح رفته بودن تو کلاس نانو زنگ
خورده بود نشنیده بودن معلم عربی اومد سرکلاس دید 3 نفر بیشتر سرکلاس
نیستند قهر کرد گذاشت رفت
 
پاسخ : سرکار گذاری !

ما تو کلاس 12 نفریم که باهم دوست صمیمی هستیم
بعد امتحان سنجه داشتیم نصف بقیه ی کلاس(که دوستام نبودن)ومن امتحان داشتیم
رفتیم واسه سنجه دوستای مام طبق عادت زگ تفریح رفته بودن تو کلاس نانو زنگ
خورده بود نشنیده بودن معلم عربی اومد سرکلاس دید 3 نفر بیشتر سرکلاس
نیستند قهر کرد گذاشت رفت
اونوقت الان اين كجاش كسي سركار رفته؟ :-?
 
پاسخ : سرکار گذاری !

به نقل از يه سمپادي :
اونوقت الان اين كجاش كسي سركار رفته؟ :-?
یه جورایی معلمه سرکار رفته دیگه
 
پاسخ : سرکار گذاری !

پارسال بیکار بودیم حقیقت -جرئت بازی کردیم
نوبت یکی از بچه ها شد جرئتو انتخاب کرد
باید میرفت پایین یه سوال از معاونمون میپرسید.معاونمون خیلی به غیبتا گیر میداد
همه باهم رفتیم پایین
وایستاد جلو معاونمون گفت: خانم ببخشید اگه غیبت داشته باشیم بعد خانواده هامونم خبر نداشته باشن چی میشه ؟؟؟
معاون: از انضباطتون کم میشه
دوستم: خب ما که نداریم!!!!
:P
 
پاسخ : سرکار گذاری !

یادمه پسر دوست بابامو با خواهرم اسکول کردیم طفلی ! بچه بودیم ! بعد ما هی میگفتیم یه داداش داریم رفته خارج درس بخونه ! باور کرد ! رفت به مامانش گف اینا یه داداش دارن ال و بل ! :)) :)) :)) ترکیدیم بسی !
 
پاسخ : سرکار گذاری !

تو خیابون بودیم به یک پسر بچه میگفتم عزیزم پاهات داره راه میره...هربار وامیستاد وپاهاشو نگاه میکردومن =))اخرش بم فش داد :o چه بچه ها پررو شدن!!
 
پاسخ : سرکار گذاری !

یه بار تو اتوبوس بودیم میرفتیم اردو از تو اتوبوس به یه متریه گفتم چرخه عقبت داره میچرخه یارو سریع چرخشو نگاه کرد
بعد بچه ها =))

یه بار دیگم از تو اتوبوس به یه نیسانیه دست تکون دادم اومد دست تکون بده تو دستش پوست تخمه بود همش ریخت تو ماشین
بعد دوباره بچه ها =))
اون مرده X-(
و من :-"
 
پاسخ : سرکار گذاری !

:-"
 
  • لایک
امتیازات: death
پاسخ : سرکار گذاری !

پارسال منو خواهرمو پسرخالم ،شمال رو ایوون طبقه دوم خونمون وایساده بودیم بعد توی یه محلی هستیم که خلوته و همه همدیگه رو میشناسن اکثرا!
هیچی دیگه هر ماشینی رد میشد ماها براش دست تکون میدادیم!بعد اون بیچاره ها اینجوری :o میشدن!بعد میموندن ما کی ایم؟؟
تازه چند تاشون وایسادن بعد ما= :-"
بعد تا راه میافتادن میرفتیم از بالکن اتاقا دوباره براشون دست تکون میدادیم >)
اصلا یه وعضیتی بود! ;D
 
پاسخ : سرکار گذاری !

تا دلتوون بخواد...پسر ودختر ولی بعدش کتکشم خوردم B-)
1 روز داشتم به دوستم میگفتم دلم واسه مامانم تنگ شده 1ماهه گذاشته رفته تهران .بر نمیگرده(مامان دوره داشت واسه تفریح نرفته بود)خوب بعدش یکی از بچه ها که منو نمیشناخت گفت واسه چی رفته منم گفتم مامان بابام طلاق گرفتن!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!باورش شد...کلی سوال پرسید زندگیت چطوره؟سخت نیست؟؟؟منم براش کلی چاخان کردم که اره و فلان وبهمان.....کلی خندییدم :)) :)) :))
 
پاسخ : سرکار گذاری !

امشب داشتم ازعید دیدنی واینابرمیگشتم سروضعم مرتب بود
تاکسی گرفتم یارو دیدمنو گفت این بچه پولداره خواست تیغم بزنه
گفت خب آقا خوش تیپه ازکجامیای واینا؟
چقد عیدی گرفتی؟
منم ورداشتم گفتم ای آقاعیدی کجابوده سرکاربودم ازصبح اینام لباسای پسرصابکارمه امشبوازش قرض گرفتم
گفتم جدا؟چجوری هست کارت حالا؟گفتم از7صب تا2شب میریم درمغازه4تومن میده روزی
گفت چه نامرده کم میده خیلی خلاصه انقدتریپ فقرواینا ورداشتم موقع پیاده شدن میخواست 1چیزیم بهم بده
پیاده که شدم راه افتادبره نیشمو واکردم یارو1سری تکون داد رفت:دی
 
پاسخ : سرکار گذاری !

پارسالیه بار رفتم سرکار بدجور!!!!!!!!
دوستم شمارشو داده بود بهم بعد منم اس دادمو اینا!داشتم خیر سرم سرکار میزاشتمش گفت اگه جرئت داری بزنگ!هیچی زنگ زدمو خیلی شاد و خندان یهو یه پسره برداشت!
بعد دادم یاسمن بابا منم بیجنبه
ج داد:کوچولو من 26 سالمه و زنم دارم!میخوای باهاش حرف بزنی!؟ >) برو پی کارت!
من: :o من فردا تو مدرسه کلت رومیکنم!
فرداش فهمیدیم دختره شمارشو اشتبا داده بوده به من :-L X-(
دوسته ما داریم!
 
پاسخ : سرکار گذاری !

یکی از دوستام بود خیلی واسم نطق می کرد که اره من اگه یه پسرو نشناسم اگه مسنجر ادم کنه اکسپت نمی کنمو این حرفا :-".......
بعد منم که می شناختمش که چه موجودیه!یه ایدی به اسم پسر درس کردم ادش کردم اونم اکسپت کرد. :>گفتم اکی دیگه بیخیال شم که باز دوباره نطق کرد من اصلن به پسرا اهمیت نمیدم!!! 8-}بعد منم گفتم باشه عزیزم می بینم!!تا اون موقع باش چت نکرده بودمتصمیم گرفتم بچتم ببینم راس میگه یا نه!اقا چتیدیم دیدیم نه بابا این 4 پایس!یه زری زده!از این ماجرا 4 ماه میگذره و من هنوز بش نگفتم که من دخترم و هنوز هم باش می چتم!!! ;D
 
پاسخ : سرکار گذاری !

کلاس دوم دبستان بودم بعد من یه پرستاری واسه خواهر کوچیکم بود که همون تا ظهر که من میومدم دیگه کلید نمی بردم اون بود
بعد یه روز نبود رفته بود یه خریدی کنه زورم گرفت خودمو زیر آفتاب زدم به بیهوشی
بعد چون اورژانس به ما خیلی نزدیک بود دوان دوان رفت بعد که مرده گفت تمام ضربه هاشو تحمل کردم ،قلقلکم داد نخندیدم بعد ییهو بلند شدم دیدم خاله لیلا(همون پرستاره)داره گریه میکنه ;Dولی گفته باشما عین بستنی کاکائویی آب شدم و با خودم گفتم این چه کاری بود کردم؟ ;))
 
پاسخ : سرکار گذاری !

اين خاطره ماله همين ديروزه....
قرار بود امتحان زبان داشته باشيم ~X(... معلممون دير كرده بود :-w
بعد از نيم ساعت معطلي توي كلاس تصميم گرفتيم بزنيم بيرون :-"
همان طور كه داشتيم خارج ميشديم ديديم يكي ار مسولاي مدرسه داره ميره
ازش پرسيديم:خانم عطوفي خانم شهير نمياد؟
اونم جواب داد: نه امروز انگار نميتونه بياد من دارم ميرم از سوم رياضيا امتحان بگيرم(آخه اون مارو نميشناسه!) 8-}
تا ما اينو شنيديم زديم به چاك هر كسي يه جايي رفت ... :o
بعضيا رفتن تو سايت...بعضيا نمازخونه ....خلاصه ....
بعد از حدود نيم ساعت ديديم مايده اومده ميگه: خانم عطوفي نيم ساعته داره دنبالتون ميگرده منم بش گفتم كه ما درس 6 رو تمام نكرديمو
خانم شهير ميخاد مارو اذيت كنه و...ونميدونم الآن هر كدام از بچه ها يه ورنو.... :o
يه هو شنيديم خانم عرفان(معاون) از پشت بلندگو pageامون ميكنه و ميگه : سوم رياضيا هر جا هستيد بريد كلاس ^#^
ما هم با ترس از اينكه حالا خانم عطوفي سرمون خراب شه رفتيم امتحان بديم X_X
ولي اتفاقا بر عكس ....خانم عطوفي دلش برامون سوخته بود :x و حتي گفت به خانم شهير ميگم دسته بالا تصحيح كنه /m\
خلاصه اين كه به خير گذشت ولي فك كنم خانم عطوفي از خجالت اين كه مارو نشناخته باهامون خوب برخورد كرد =))
وگرنه راسشو بخواي من بودم از كوره در ميرفتم :))
 
پاسخ : سرکار گذاری !

امروز زنگ آخر ورزش داشتيم بين بچه ها پخش كردم كه فلانى موهاشو مش كرده! بچه ها جم شده بودن دورش ميگفتن اين كه موهاش سياهه منم ميگفتم خاك تو سرتون يه كم به عمق موهاش دقت كنين!بعد همه بهش ميگفتن خدا مرگت بده اول دبيرستانى رفتى موهاتو مش كردى؟! خلاصه به طرز فجيعى رفتن سركار!
 
پاسخ : سرکار گذاری !

امروز دوستم اومده بود خونمون یه لحظه گوشیشو وصل کرد به کامپیوترم بش گفتم الان اس ام اس هاتو کپی میکنم
فورا گوشیو کند
گفتم بش کپی کردم گفت رف مفت نزن میدونم کپی نکردی
گفتم باشه
گفت اگه کپی کرده باشی 5 تومن بت میدم
یه لحظه لپ تاپو برعکس کردم اس ام اس های خودمو نشونش دادم
بعد مامانم تو اتاق بود
دوستم کفری شد نمیتونت زیاد عکس العمل نشون بده
میگفت پاکش کن اس ام اس شخصیه و از این حرفا منم میگفتم 5 تومن
دوستم ~X(
مامانمم اذیت میکرد میگفت اخه چرا انقد اس ام اس های بدی میدی که وقتی کسی بخواد بخونتشون اینجوری بهم بریزی :))
بعد یه 30 مین بش گفتم بابا اس ام اس خودم بود :-"
دوستم خیالش راحت شد که کسی از اسرار زندگیش با خبر نخواهد شد :-"
 
  • لایک
امتیازات: Zzz.s
پاسخ : سرکار گذاری !

به دوستم زنگیدم بعد یه ساعت حرف زدمو اینا آخرش برگشتم گفتم خوب مارو نمیبینی خوش میگذره!؟؟
اون= من که هر روز تو رو میبینم.دیگه کی باید ببینمت؟؟
من= دستت درد نکنه!منو با کی اشتبا گرفتی؟؟من فلانی ام آ!!!
اون= ای وای!راس میگی؟؟ببخشید!فک کردم معصومی!

پیچوندمش بیچاره رو!فرداش تو مدرسه گفت ببین فلانی رو با تو اشتبا گرفتم من!! ;;)
من= :))
 
Back
بالا