• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

تیزهوشان قبول شدم!

  • شروع کننده موضوع hany
  • تاریخ شروع

mousaavii

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
6
امتیاز
0
نام مرکز سمپاد
انرژی اتمی
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1402

mousaavii

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
6
امتیاز
0
نام مرکز سمپاد
انرژی اتمی
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1402

mousaavii

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
6
امتیاز
0
نام مرکز سمپاد
انرژی اتمی
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1402

mousaavii

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
6
امتیاز
0
نام مرکز سمپاد
انرژی اتمی
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1402
مبارکتون باشه ، منم میخوام برای آزمون تیزهوشان آماده بشم پایه نهم به دهم ، میشه بگید چه کتاب های بخونم و کدوم موسسات رو کلاس هاشو برم ؟
 

mousaavii

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
6
امتیاز
0
نام مرکز سمپاد
انرژی اتمی
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1402
مبارکتون باشه ، منم میخوام برای آزمون تیزهوشان آماده بشم پایه نهم به دهم ، میشه بگید چه کتاب های بخونم و کدوم موسسات رو کلاس هاشو برم ؟
 

Ayeshe

کاربر فعال
ارسال‌ها
69
امتیاز
698
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تربت جام
سال فارغ التحصیلی
1405
من کلا داستان سمپاد قبول شدنم واقعا خیلی عجیب بود من سال اول تا پنجم دبستان تو یه مدرسه بودم که کلا هیچ قبولی نداده بود برا سمپاد هیچ سالی و خب کلا نه خودم نه خونوادم زیاد اطلاعات نداشتیم فقط یادمه سال پنجم که بودم یکی از فامیلامون قبول شد و من کل شب هر دو دقیقه میگفتم خوش بحالش😂( فکر میکردم خیلییییی سمپاد جای خفنیه)
هیچی دیگه شهریور اون سال داشتیم از مسافرت برمیگشتیم مامانم به بابام گفت دیدی فلان مدرسه چقدر قبولی داده و خب همین جمله باعث شد من اواخر شهریور مدرسم رو عوض کنم و خب واقعا از سال شیشم مسیرم کاملاااا تغییر کرد روزای اول تو اون مدرسه قشنگ احساس میکردم اومدم تو یه کشور خارجی که زبونشون رو نمیفهمم و خب واقعا برا منی که قبلش مدرسم خوب نبود خیلیییی روم فشار بود سال شیشم و کرونا هم این وسط شد عامل دیوونه کردنم قشنگ یادمه آزمون ما که قرار بود تو اردیبهشت برگزار شه به خاطر کرونا افتاد تو مرداد و خب یادمه روزی که خبر به تاخیر افتادن آزمون اومد واقعا به حدی حالم بد شد که زدم زیر گریه خلاصه گذشت تا شب اعلام نتایج که یادمه اعلام کرده بودن فردا میاد و ما مهمونی بودیم و وقتی برگشتیم من تو خواب بیداری بودم که بابام یه خبر دید که مثل اینکه نتایج ساعت ۱۱ شب اومده
منکه باور نکردم و دراز کشیده بودم داشتم میخوابیدم مطمعن بودم بابام داره منو اذیت میکنه هیچی دیگه بابام تا کد ورودم رو پیدا کرد و اینا بعد گفت قبول شدی و من همچنان مطمعن بودم داره سر به سرم میزاره
هیچی دیگه اومدن گوشی رو نشونم دادن که بابا بخدا قبول شدی و من واقعا کل فشاری که روم بود تو همین لحظه برداشته شد ولی نمیدونم چرا زیاد ذوق نکردم انگار از قبل میدونستم قبول میشم😂
ولی خب واقعا درسته تو شهر کوچیک ما سمپاد چیز خاصی نیست ولی برای من به معنای واقعی کلمه مسیر زندگیم تغییر کرد و من از سال ششم به بعد واقعا تازه تونستم خود واقعی مو پیدا کنم
 

_Violoncello_

کاربر فعال
ارسال‌ها
53
امتیاز
208
نام مرکز سمپاد
...
شهر
دزفول
سال فارغ التحصیلی
1406
من یادم نمیاد درست ولی میدونم مامانم دسشویی بود بعد منم دو روز بعد از اعلام نتایج رفتم تو سایت، از تو اتاق داد زدم که :الان قبول شدم. حالا باید چه کنم؟
اونم از اون ور داد زد که: نمیدونم‌. بذار تا چند روز دیگه ببینم باید چه کار کنم. آفرین. میدونستم قبول میشی😂
بابام کلا یادم نمیاد.‌فکر کنم سرکار بود وقتی برگشت بهش گفتیم، بعد اینجوری بود که‌‌..آفرین. همین آزمون چند روز پیش بود؟
*الان که مرورش کردم میبینم میزان اهمیت دادنمون واقعا خیلی خوب بوده)))))
 

هانی

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
392
امتیاز
3,524
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
کرمان
سال فارغ التحصیلی
1405
شب اومدیم خونه
اصلا هم تو این فازا که پیگیر نتایج باشیم نبودیم
گوشیمو باز کردم (گوشی رو با خودم نمی‌بردم)دیدم دوستم پیام داده سلام قبول شدی ؟
و من دیدم عه نتایج چند ساعت قبل اومده
و خب مثل بقیه ی زمان ها دستام یخ کرده بود
درو اتاقمو بستم ، یکم صبر کردم تا سایت بیاد بالا بعد دیدم قبول شدم
رفتم بیرون جیغ زدم که قبول شدم
بعدم با مامانم بپر بپر کردیم (قشنگ یادمه همدیگه رو بغل کرده بودیم می پریدیم)
همین دیگه
 

hedyeh..

کاربر نیمه‌فعال
کنکوری 1403
ارسال‌ها
5
امتیاز
150
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
جیرفت
سال فارغ التحصیلی
1403
وای خب قطعا هیچوقت اون شب رو یادم نمیره.
تقریبا شیش سال پیش و محرم بودو همه توی ماشین بودیم بابام رفت از کافینتیه گرفت کارنامم رو و وقتی اومد با یه حالت پوکر و بد نشست تو ماشین و بعد یه نفس عمیق کشید و باز پیاده شد و در عقب رو باز کرد وو من فقط بهش خیره شده بودم که حرفی بزنه.
که خب بغلم کرد و گفت مثل همیشه سربلندم کردی و بهت افتخار میکنم و..
و البته بعدش رفتیم مراسم که پدربزرگم گرفته بود و اونجا به همه گفتم هه تیزهوشان قبول شدم😁😁
آره خلاصه یادش بخیر نمیدونستم انقدر زود قراره بگذره.
 
بالا