قشنگ‌ترین بیت‌هایی که شنیدید

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع radiowavefm
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
ای دل چو زمانه می‌کند غمناکت
ناگه برود ز تن روان پاکت

بر سبزه نشین و خوش بزی روزی چند
زان پیش که سبزه بردمد از خاکت
 
ای دوست ز شهر ما نا گه به سفر رفتی
ما تلخ شدیم و تو در کان شکر رفتی

نوری که بدو پرد جان از قفص قالب
در تو نظری کرد او در نور نظر رفتی
 
من عاشقی از کمال تو آموزم
بیت و غزل از جمال تو آموزم
در پرده دل خیال تو رقص کند
من رقص خوش از خیال تو آموزم
مولوی :BlueHeart
 
قاصدک هان چه خبر اوردی
وز کجا وز که خبر آوردی
خوش خبر باشی اما اما ...
گرد بام و در من بی ثمر میگردی
انتظار خبری نیست مرا
 
دیدی که سخت نیست ،تنها بدون من
دیدی که صبح میشود ،شب ها بدون من

این نبض زندگی بی وقفه میزند…
فرقی نمی کند
با من …بدون من

دیروز گرچه سخت، امروز هم گذشت
طوری نمیشود،..فردا بدون من
 
با همه‌ی بی سر و سامانی‌ام
باز به دنبال پریشانی‌ام

طاقت فرسودگی‌ام هیچ نیست
در پی ویران شدنی آنی‌ام

آمده‌ام بلکه نگاهم کنی
عاشق آن لحظه‌ی طوفانی‌ام

دلخوش گرمای کسی نیستم
آمده‌ام تا تو بسوزانی‌ام

آمده‌ام با عطش سال‌ها
تا تو کمی عشق بنوشانی‌ام

ماهی برگشته ز دریا شدم
تا تو بگیری و بمیرانی‌ام

خوب‌ترین حادثه می‌دانمت
خوب‌ترین حادثه می‌دانی‌ام؟

حرف بزن ابر مرا باز کن
دیر زمانی است که بارانی‌ام

حرف بزن، حرف بزن، سال‌هاست
تشنه‌ی یک صحبت طولانی‌ام
 
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی




سعدی
 
بنوش ای برف، گلگون شو، بر افروز!
که این خون، خون ما بی خانمان هاست؛
که این خون خون گرگان گرسنه ست،
که این خون خون فرزندان صحراست!

در این سرما گرسنه زخم خورده،
دویم آسیه سر بر برف چون باد
ولیک عزت آزادگی را
نگهبانیم، آزادیم، آزاد

زمستان، مهدی اخوان ثالث، سگها و گرگ ها
 
گوش کن با لب خاموش سخن می گویم / پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید / حالیا چشم جهانی نگران من و توست
 
تنها یک چیز را
از تو بیشتر دوست دارم
اینکه تو را دوست دارم
میخواهی بمان
میخواهی برو
رفتنِ تو
دل انگیزتر از آمدن دیگریست...
محمد ابراهیم جعفری
خیلی دکلمه ی قشنگیه ب نظرم:-??
 
به سراغ من اگر میایید
نرم و آهسته بیایید
مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من...
 
دیگر ای باد صبا دست ز بختم بردار
خبر از یار نیار
دل من خاک شد و دوش به بادش دادم
مگر این غم ز سرم دور شود
ولی انگار نشد ...
بگو ای دوست چرا دور نشد ؟

سایه
 
آن يار كزو خانه ما جاي پري بود
سر تا قدمش چون پري از عيب بري بود

دل گفت فروكش كنم اين شهر به بويش
بيچاره ندانست كه يارش سفري بود...
 
من همین یک نفس از جرعه ی جانم باقیست
آخرین جرعه ی این جام تهی را تو بنوش... :-"
 
Back
بالا