• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

شاعرانه های کاربران

  • شروع کننده موضوع
  • #1

محمد

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,068
امتیاز
130
نام مرکز سمپاد
شهید قدوسی
مدال المپیاد
ریاضی و کامپیوتر
در جهت تشویق شما دوستان عزیز به شعر گویی این تاپیک رو باز کردم تا شعر های خودتون رو بنویسد.
اولیش خودم:
گفتمش بار دگر پيشم بمان گفتمش غم درد اين دل را بخوان
گفتمش بر،سر، بصر،پايي گذار گفتمش بر کلبه ام منت گذار
گفتمش کاين چيست راز عاشقی؟ گفتمش درويش چشم سادگی
گفتمش درياب هوش بی دلم گفتمش دربين،کز خاک،از گلم
گفتمش از من چرا آزرده ای؟ گفتمش اکنون چرا افسرده ای؟
گفتمش پرگير و عاشق پيشه باش گفتمش پاخيز و دل ما برده باش
گفتمش دنيا نمی باشد دوتا گفتمش امروز دنيا، کن رها
گفتمش ما را ز خود دان ای عزيز گفتمش با من به اين باش ای عزيز
گفتمش دل را کنم،پايت فدا گفتمش با ما نشو يک دم رها
گفتش که گر عاشق ،دل وجان منی گفتش که گر از ما تو دل پر از غمی
گفتش که گر هوش واميدت من شدم گفتش که گر بود ونبودت من شدم
لحظه ای دل را نه جان،صادق نما خالی از هر لفظ و هر راز وسنا
گو تو با من چيست اندر هوش تو جای من يا جای ياد دور تو؟
جای من يا جای احساسات تو؟ جای من يا جای احوالات تو؟
گو دگر بامن،چرا خسفيده ای؟ گو که اکنونم زما ،دل برده ای؟
حال فهميدی،که آن حرفش به پيش حرفی از عشقت نياوردی به پيش
پس دگر با من زخود حرفی نزن حرفی از دل سادگی با من نزن
 

soha

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
245
امتیاز
78
پاسخ : شاعر کوچولو

ای گل باغ و بهارم
ای همه دار و ندارم
آرزومه وقت مردن
سر رو شونه هات بزارم
شبی که بی تو بمونم
اشکای چشم روی گونم
واسه عاشقی مثل من
شده اثبات که دیوونم
 

silence

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
507
امتیاز
348
نام مرکز سمپاد
علامه حلی - شهید قدوسی
شهر
تهران
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
دندانپزشکی
رویای سپید

" من جز برای تو نمی خواهم خودم را
ای از همه من های من بهتر منِ تو..." (1)

***

ای ماه شب های غریبستان احساسات سردم
عمریست من آواره ام در آرزوی دیدن تو

***

من خود به هر سو رو کنم جز غم نبینم
شادی فقط سر می رسد در لحظه ی خندیدن تو

***

پر پر کنم هر شاخه گل را من به رسمی عاشقانه
در این گلستان می هراسم جا بمانم موسم برچیدن تو

***

من در تو تنها می شوم با یک بغل رنج
اما همه شور حیات من همین پوییدن و جوییدن تو

***

در هر سراب قلب من نقش تو پیداست
نقاشی ام تار و سیه منظر بدون چشم های روشن تو

***

در حسرت باران مهرت ماندنم چون عادتی سخت
اصلا نمی خواهم بمیرم تا پس از باریدن (2) تو

***

می خوانمت من همچنان این نغمه ها را
گر بشنوی یا نشنوی رویای من فهمیدن تو...​

(1)- مرحوم قیصر امین پور
(2)- البته در نسخه اصلی بوسیدن هم گفته شده :D که به دلیل ملاحظات ارشاد اصلاحی بهش خورده :D( البته واقعا هم بوسیدن خیلی جلف بود! )

توضیح: در مورد متون و اشعار عاشقانه اکثر ما تصور درستی نداریم... راحت ترین کاری که توی فهم این متون می شه انجام داد اینه که فرض کنیم از اول تا آخر یه عاشقی داره قربون صدقه معشوقش می ره :D... یا مثلا توی اشعار عاشقانه وقتی می بینیم عاشقی از فراق و هجران معشوق یا وصال و رسیدن به معشوق صحبت می کنه خیال می کنیم صددرصد چنین تجربه ای رو داشته ( در حالی که بعضی اوقات این طور نیست) نکته مهم این جاست که اصولا شعر بر پایه خیال بنا شده پس انتظار دریافت حقیقت عشق و عاشقی از متون ادبی عاشقانه نمی ره بلکه اون چه ما از این متون می فهمیم بیشتر مربوط به تصور و تخیل و نگاه شاعر یا نویسنده رو نسبت به شرایط متفاوت عشق که ممکنه قبلا توسط نویسنده تجربه شده باشه و ممکن هم هست که هیچ گاه چنین تجربه ای وجود خارجی نداشته باشه هست... و نکته آخر این که مخاطب شعر عاشقانه نه معشوق زمینی است نه معشوق هوایی! ( هر چند اگر به ظاهر این ها مورد خطاب باشند ) بلکه خود وجود عشقه که ارزشمنده و مد نظر شاعره...
 

مرضیه

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
294
امتیاز
30
نام مرکز سمپاد
فرزانگان قم
پاسخ : شاعرانه های کاربران

دل میزند به شهر قصه های دورو دراز
دور از تمام راه های رازو نیاز
گویی که باغ آرزو خوش تر است
از هر چه هست و هر چه آید باز
خوابم به دنیا و بیدار در چله ی ماه
تا بر کشم به روی حقیقت جشن راز

اینم تغییرات.
 

مرضیه

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
294
امتیاز
30
نام مرکز سمپاد
فرزانگان قم
پاسخ : شاعرانه های کاربران


نمره ی شوم حقایق در نگاهم ساده نیست
عشق ها اندر دل بس ساده ام پیچیده نیست
این همه احساس و ذوق و تاب دل
در بیابان زمان بی‌ریشه نیست


چشم های بی کران در زندگی افسانه نیست
ساحت پر شور آیینه حقیقت زاده نیست
آسمان با بار سنگینش در این بهت زمین
در نگاه سرد و خاموش بشر آزاده نیست

و باز هم اصلاً نمی شه سانسور نکرد.
 
آخرین بار توسط مدیر ویرایش شد:

Moha

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
295
امتیاز
269
نام مرکز سمپاد
شهید قدوسی(ره)
شهر
فقط قم!
مدال المپیاد
المپیاد ادبیات...دیدم همه دارن یه چیزی می رن ما هم برین ادبیات! شانس زد و مرحله اول قبول شدیم...مرحله دوم به اسم المپیاد خوندن تو نمازخونه می خوابیدم!...که خب مسلما قبول نشدم دیگه!
__________________________________
دانشگاه
علامه طباطبایی(ره)
رشته دانشگاه
اقتصاد بازرگانی
پاسخ : شاعرانه های کاربران

کودک درون من
مثل اینکه بچه است هنوز
بی صدا به پیری دل سیاه من نگاه می کند
کودک درون من
تاب بازی می کند
به نقره فام زلف من
نگاه هم نمی کند
کودکم!
فکر آبروی من چرا نمی کنی؟
به رنگ موه های(1)من چرا نگاه هم نمی کنی؟
پیر شد پدر و رفت!
کودکم!
زمانه زخم زد به عشق تو

تاب بازی تو را
تاب هم نیاورد.
-------
(1).موهای،نوشتم تا بدونید چطور بخونید وزن شعر حفظ بشه!
 

مرضیه

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
294
امتیاز
30
نام مرکز سمپاد
فرزانگان قم
پاسخ : شاعرانه های کاربران

دیگر بهار به دل سر نمی‌زند
گویی صدا ز دل پر نمی‌زند
شاید که بغض گلو بشکند به اشک
اما کسی به اشک در نمی‌زند
ماتم‌سرای من تمام عالم است
مرغی در آسمان به دل غم نمی‌زند
باطن به ظاهرم تا ابد راه است
حتی یک آشنا دل به چشمم نمی‌زند
گفتم به خود که سال‌ها می‌گذرند
شب‌ها ستاره‌ها به دل نوا زنند
اما چه سود که سال‌های منتهی
تا ته به عمر من تیشه می‌زنند
سردم ز آواز همنوایان ناکجا
بی‌بهره از دمی که به سر شور و شر زند .


این شعر رو مثلاً به سبک یکی شعرا گفتم . اگه تونستید حدس بزنید .
البته اگر هم نفهمیدین بهتون حق می‌دم چون مشکل از خودم .
 

Moha

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
295
امتیاز
269
نام مرکز سمپاد
شهید قدوسی(ره)
شهر
فقط قم!
مدال المپیاد
المپیاد ادبیات...دیدم همه دارن یه چیزی می رن ما هم برین ادبیات! شانس زد و مرحله اول قبول شدیم...مرحله دوم به اسم المپیاد خوندن تو نمازخونه می خوابیدم!...که خب مسلما قبول نشدم دیگه!
__________________________________
دانشگاه
علامه طباطبایی(ره)
رشته دانشگاه
اقتصاد بازرگانی
پاسخ : شاعرانه های کاربران

این احسان نکه خودش شاعره،همه رو هم به شعر وا می داره!!
راستی احسان جون حکایت های داروخانه ورژن جدیدش نیومده!؟!؟
-------
کم کم دلم به یاد شما زنده می شود
این دل به یک نگاه شما زنده می شود
عمری است مرده دلم،پاسخی بده
این چشم ها به شوق شما زنده می شود
ای مردمان خوب زمانه،دعا کنید
با یک دعا هزار جهان زنده می شود
ما مردگانِ رد شده از مرز حیرتیم
این مرده هم به فضل شما زنده می شود
ای عاشقان،به هر شب جمعه نگه کنید
یک روز عشق، به همت تان زنده می شود.
 

silence

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
507
امتیاز
348
نام مرکز سمپاد
علامه حلی - شهید قدوسی
شهر
تهران
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
دندانپزشکی
پاسخ : شاعرانه های کاربران

تا بی نهایت

من خدا را می طلبیدم...

من گاهی که دامان طبیعت را بیشتر نگاه می کردم...
بال های رنگارنگ پروانه ها را می دیدم.

من گاهی که سرم را بلند می کردم...
به کوچ پرستوهایی که به فرمان دلشان به هر مقصدی می رفتند حسرت می خوردم.

من گاهی که به تصادف چشم در چشم کودکی معصوم می شدم...
پاکی و صمیمیت را برای خودم معنی می کردم

من گاهی که بیشتر فرصت گوش کردن داشتم...
شب گریه های آسمان را می شنیدم که به لحن باران حقیقت جهان را می سرودند.

من گاهی که تصویر همیشه ماندگار لبخند تو را از دلم می گذراندم...
حس غریبی را لمس می کردم , شاید عشق...

من این همه را می دیدم ...

و باز حیران و سرگردان خدا را می طلبیدم...
 

Moha

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
295
امتیاز
269
نام مرکز سمپاد
شهید قدوسی(ره)
شهر
فقط قم!
مدال المپیاد
المپیاد ادبیات...دیدم همه دارن یه چیزی می رن ما هم برین ادبیات! شانس زد و مرحله اول قبول شدیم...مرحله دوم به اسم المپیاد خوندن تو نمازخونه می خوابیدم!...که خب مسلما قبول نشدم دیگه!
__________________________________
دانشگاه
علامه طباطبایی(ره)
رشته دانشگاه
اقتصاد بازرگانی
پاسخ : شاعرانه های کاربران

من رو جو گرفته خراب!!!
=========
تمام شد...
و فصل نو
که فصل زندگی و با تو بودن است
به یمن دل پذیری نگاه تو...
شروع شد...
×
تمام شد...
کدام فصل نو پسر؟
به سردی نگاه مرده بود...
چشم های خیس تو...
چه خوب شد تمام شد.
×
تا توبودی...
تو بودی...
رفته ای چرا؟
"بیا ... به یمن دلسپاری من..."
 

Turk

کاربر فعال
ارسال‌ها
74
امتیاز
63
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
مدال المپیاد
ادبیات!
پاسخ : شاعرانه های کاربران

من اکثر شعرای شهریارو حفظم . این شعر شبیه کدم شعر اون بود؟!

استعداد silence قابل تحسینه . ادامه بدید .

انتظار

دوران به کام و هیچ زوالی به کار نیست
جز درد انتظار که در اختیار نیست
ما را غم نگار و تب یار و حال زار
دردا ! نگار در غم یاران فگار نیست
شیرست و دل شکر چه غزالان دریده بر
کس نسیت کو به مهره ی مارش شکار نیست
مرگ است و انتحار، حیات کسی که هیچ
زان تکسوار در ره قلبش غبار نیست
بگزار هزار هزار رسد نغمه ی هزار
تا نرگسم به باغ نروید بهار نیست
اسفندیار چشم به راهست و کارگر
جز تیر یار ، تهمتن و کارزار نیست
از نرد عشق با چغری چون تو یادگار
جز جان زار و جسم نزار انتظار نیست
پیش از نمای روی گل یار ، عنان بغز
در اختیار بود و دگر اختیار نیست
کن تارو مار لشکر خونخوار شام تار
یارا! که بر دو روزه ی دهر اعتبار نیست
ما دل به اختیار به دام تو داده ایم
چون صید تو به دار فلک بختیار نیست
باز آ دلیل بازی بودن که بی تو باز
دکان عشق و انجم و لیل و نهار نیست
جز تو در این دیار اگر هم قدیم بود
کس یار بی کسان که در این گیرودار نیست
صد سال آزگار غم و رنج روزگار
چون باری از کنار نگاری گذار نیست
گویند مرگ سخت بود راست گفته اند
سخت است لیک سخت تر از انتظار نیست *
تنها تضمّنی زده هر چند طبع او
حتی غلام روسیه شهریار نیست


کاوه معتمدیان
* بیت از شهریار

بقیه از خودم!!!
 

مرضیه

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
294
امتیاز
30
نام مرکز سمپاد
فرزانگان قم
پاسخ : شاعرانه های کاربران

سوالت یعنی شبیه هیچ کدوم نبود.
به نظرم اومد که حال کلیش یه کم بخوره.


سال ها هست که در یای خیال
در نهادم مبهوت
سردو خاموش
به شبی مینگرد
که در آن حادثه ها
موج را میشکنند
لحظه ای رویایی
که در آن عشق به باد آویختست.
نه به مجنون بسته ست
نه به خون آلودست

-وسعت زیباییست-
منو امید
بهانه
منو ترس از هیبت خانه
لحظه ای خاموشم
لحظه ای میمیرم
اوج ابرم آنی
در پس خورشیدم .....
 

silence

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
507
امتیاز
348
نام مرکز سمپاد
علامه حلی - شهید قدوسی
شهر
تهران
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
دندانپزشکی
پاسخ : شاعرانه های کاربران

این شعر نیست ولی خب شبیه شعره!

ای صمیمی ای خوب ... ای دلیل طپش این دل شوریده ی من ای محبوب ...

یک بار دگر خاطره ات دورترین آرزوی خاطر من شد...یک بار دگر نور دلت مهلکه ی ظلمت اهریمن شد ...

تو که از سردی دستان و دل غمزده ی من نهراسی ... شاید این بار ولی این منِ خود را نشناسی ...

من تلخ ترین واژه ی ملموس غروبم که به تکرار سکوتت به تن دفتر ایام نگارینه شدم...

من دورترین ساحل آرامش امواج پریشانی چشمان توام...

خونِ دل خورده ترین عاشق این گیتی احساس من خسته ترین همسفر آن نگه ساده و سرشار توام...

باز هم می مانم... خیره و مات به بیتابی هر عقربه ی این ساعت ... و همین مستی و سرگشتگی عقربه ها ... در دلم کور کند ... نور امّیدِ دمی دیدارت...

باورم گر بکنی یا نکنی ... دل من از تو فقط خواهد خواند ...

ای صمیمی ای خوب ... تا ابد منتظرت خواهم ماند ...
 

silence

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
507
امتیاز
348
نام مرکز سمپاد
علامه حلی - شهید قدوسی
شهر
تهران
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
دندانپزشکی
پاسخ : شاعرانه های کاربران

این دیگه واقعا از قالب شعر خارج شده!

آن شب که من در این ... دنیا دلم گرفت ... بانگ کلام تو ... با غربتی عجیب ... روح مرا سرشت...

یادم نرفته است... از پشت پنجره ... خواندی مرا به راه ... آن راه تیره و ....تاریک و بی پناه...

من گم شدم در آن ... کابوس شب نوشت ... آن گاه در دلم ... فانوس چشم تو ....شد دست سرنوشت...

یادم نمی رود ... شوق رسیدنم... در سایه سار تو ....باز آرمیدنم ... وانگه کنار تو ... حس پریدنم...

هرم نگاه تو ... از پشت پنجره... عطر حضور تو... جادوی خاطره...

از آن زمان به بعد ... هر شب تو آمدی از پشت پنجره ... اما مرا دگر ... پیدا نکرده ای ... در غربت دلم... پنداشتی که من ... از عشق و شور تو ... دلگیر و خسته ام...

از آن زمان به بعد... هر شب وجود من ... دلتنگ و بی قرار ... خاموشی لبم غرق نبودنت ...بی اشک و زار و زار...

اکنون اگر هنوز... در قلب تو رواست... یک جرعه عشق و سوز... حال مرا بدان... گر خواستی بمان... ور نه ز من نخوان....

در دفتر هبوط... در بین آن خطوط... بی قید و بی شروط...

من سطر آخرم

یک نقطه .

یک سکوت ...
 

مرضیه

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
294
امتیاز
30
نام مرکز سمپاد
فرزانگان قم
پاسخ : شاعرانه های کاربران

اعتماد به نفستون خیلی عجیبه.
فاتح شدم ، خود را به ثبت رساندم
خود را به نامی در یک شناسنامه مزین کردم
و هستیم به یک شماره مزین شد،پس زنده باد 678 صادره از بخش 5 ساکن تهران
این قسمت اول شعر ای مرز پر گهر بود و بقیه ا ش هم چه بسا بهتر از این
یه دور برای استادتون بخونید بد نیست.
 

silence

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
507
امتیاز
348
نام مرکز سمپاد
علامه حلی - شهید قدوسی
شهر
تهران
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
دندانپزشکی
پاسخ : پاسخ : شاعرانه های کاربران

به نقل از مرضیه :
اعتماد به نفستون خیلی عجیبه.
فاتح شدم ، خود را به ثبت رساندم
خود را به نامی در یک شناسنامه مزین کردم
و هستیم به یک شماره مزین شد،پس زنده باد 678 صادره از بخش 5 ساکن تهران
این قسمت اول شعر ای مرز پر گهر بود و بقیه ا ش هم چه بسا بهتر از این
یه دور برای استادتون بخونید بد نیست.

کدوم اعتماد به نفس؟! اگه منظورتون از اعتماد به نفس اون بخشیه که گفتم شعری که اون خانم خوشش اومده بود الان از نظر من خیلی مبتدیانست کاملش رو براتون می ذارم تا باورتون بشه! ( البته نمی دونم شاید هم واقعا خوب باشه و من نمی فهمم! )

باز هم شب هنگام
شب بی مهتابی است
شب تاری است
و هجوم آورده بر هر چه هستی را پیش از این نشانی از روشنی بود
و سکوتی که در این نبرد نابرابر بی پروا منجی ما خواهد بود...

باز هم شب هنگام
در پس پرده تو گویی که سکوت
باز هم قصد گذر دارد و این بار
خالی از رحم و مروت
بر تن بی رمق این شب تار
سنگ ها می زند و پیکر او را
بخراشد دردناک تر از صد فریاد...

باز هم شب هنگام
کوچه ها آرامند... همرهان در خوابند
لیک ما بیداریم ... لیک ما هوشیاریم
نشسته غم در آغوش - نه آغوش ما را غم گرفته-
در سکوتی سرشار
سر می دهیم آواز عشق را
و می گوییم از رویامان و از فردامان
فردا که نور قلب هامان
پایانی باشد بر تیرگی این شب تار
و آن گاه دوشادوش سکوت
قله های روشنایی را فتح می کنیم
و یک بار برای همیشه در به روی هر چه تاریکی است می بندیم...

راستی من تابستون اون جا می رفتم ولی چون راهش خیلی دوره بعد از تابستون دیگه نرفتم!
 

silence

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
507
امتیاز
348
نام مرکز سمپاد
علامه حلی - شهید قدوسی
شهر
تهران
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
دندانپزشکی
پاسخ : شاعرانه های کاربران

هوای حوصله ابری است... باران بی قراری در راه... این روزها سراغ تو را از لحظه ها می گیرم...

ماه من... این روزها در پناه مهتاب وجودت که به حق بازتاب همه ی عاشقانه هاست زمزمه ی خیالت را از سر گرفته ام...

مهر جاودان... این روزها دنیایم را در سکوتی سرشار غرق کرده ام به این امید که نوای دل انگیز ترنم ترانه های تو را دریابم...

این روزها جای جای پیکر شب ظلمانی را تنها به نیت نشانی از تو چراغانی کرده ام...

این روزها روی خورشید صبحگاهی خط کشیده ام نکند لحظه ای نور نگاهت بیاید و برود و من محروم بمانم...

شب های روشن... روزهای تاریک... گردش وارونه ی ایام در آسمان دلم... و جنبش مستاصل عقربه های عجولی که مدام از یکدیگر سبقت می گیرند...

این روزها همراه اندیشه ای آشفته تر از همیشه در سایه ی خاطرت نفسی تازه می کنم ... و لحظه های غربت را همرنگ آرامش چشمانت نقش می زنم ای غریب آشنا...
 

silence

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
507
امتیاز
348
نام مرکز سمپاد
علامه حلی - شهید قدوسی
شهر
تهران
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
دندانپزشکی
پاسخ : شاعرانه های کاربران

حسی غریب بر دل من چنگ می زند ... شاید عبور خاطره ات سنگ می زند

گویی دوباره ز فکر و خیال تو ... این خسته دل به یاد تو آهنــــــــــــگ می زند

درد از سکوت تلخ نکشد تا نوای تو ... بر جای جای هستی او زنــــگ می زند

بهر تصاحب آن قلب روشنت ... این جا همیشه طبله ی یک جنــــــگ می زند

مهر کسی به جز تو بر او حرام شد ... این سایه ها به صیقل دل ننگ می زند

بی رنگ و بی ریا به تو نزدیک می شود ... اما دوباره نقش تو را رنـــگ می زند

باری بدون تو نتواند که دم زند ... او باز هم برای دلت تنـــــــگ می زنـــــد ...​
 

neda.m

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,720
امتیاز
2,678
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
تهران
دانشگاه
شهید رجائی تهران
رشته دانشگاه
مهندسی عمران - ژئوتکنیک
پاسخ : شاعرانه های کاربران

مرگ...
مرگ من مرگ شبنم شعری است که غنچه ای را ز خواب بیدار کرد
مرگ من مرگ بی باک ندایی است که در کوچه ی تاریکی گم شد
مرگ من مرگ تاریخی است که رقم نخورد، نوشته نشد، پاک شد
مرگ من مرگ موسیقی است، موسیقی تبداری که نلرزید و جان هراسیده ای را لرزاند
من زنده ام، اما...ندای غنچه ی هراسیده ی تبدار چه شد؟
شعری که در کوچه ی تاریکی ره می سرود چه شد؟
ایمان به انسان که شبچراغ راه من بود چه شد؟
من زنده ام، اما نیست...نیست، حتی یک کلام هم دیگر نیست
مرد؟ نه نمرد، به تاریخ هم نپیوست. گم شد، محو شد، فراموش شد و پاک شد...
 

silence

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
507
امتیاز
348
نام مرکز سمپاد
علامه حلی - شهید قدوسی
شهر
تهران
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
دندانپزشکی
پاسخ : شاعرانه های کاربران


زیر باران

زیر باران قدم زدن خوب است ... یادگاری رقـــــــــــم زدن خوب است

هر کلامی که از دلی خیزد ... پیش چشـــــــمان اهل فن خوب است

نقل آن حرف های ممنوعه ... صحبت از بگیر و بــــــــــزن خوب است

تاری عمیق خلق را هم ... قدر یک تـــــلنگری به هم زدن خوب است

ذهن کم رمقِ هر مقلد خشک ... باز هم دســـــت تر زدن خوب است

سر به لاک خویش برده اند اما ... هر ندا به گوش کـــر زدن خوب است

در کنار طعم ریا و دروغ ... عطر نرگـــــــــس و ســـــــــمن خوب است

در غم قتل ارزش و اخلاق ... ناله های همیــــــــــشه من خوب است

بهر آن ها که از عدم گریزانند ... گو رهایی ز قید تـــــــــــن خوب است

رو به موت اند گرچه جمع ساده دلان ... این دواها برای بدن خوب است

از برای فرار از این حقیقت ها ... یک دو چشمی به هم زدن خوب است

راه ما قدرت و سیاست نیست ... گاه هم به عشق سر زدن خوب است

باز هم گذشته از همه سخنان ... زیر باران قـــــــــــــدم زدن خوب است​

پ.ن:تقدیم به روح بلند استاد رویش! :D
 
بالا