• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

جایگاه بالا از آن سنتی هاست ؟

Amin rouhi

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
556
امتیاز
15,469
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی 1
شهر
ساری
سال فارغ التحصیلی
1400
منم بازی :))
@karen._.
۱_ تمایز ! به نظرم باید بینِ "موسیقیِ سنتی" و "شعرِ سنتی" تمایز قائل شید . موسیقیِ سنتی تعریفِ مشخصی داره که ارتباطی با شعرِ سنتی نداره . در نتیجه با موسیقیِ سنتی میشه هر شعری خوند . پس می‌تونه نقشِ اعتراضی هم بگیره .
مثلا بانو قمرالملوکِ وزیری پارتِ دومِ شعرِ مرغِ سحر رو خونده بودند . بشنوید . هیچ‌کدوم از خواننده های بعدش تستوسترون نداشتند این پارت رو بخونند چرا که فقط قمر بود که به قولِ خودش هنرم را بنده زور و زر و خیانت نکردم (وصیت نامه‌‌ش) شاعر هم که بهار بوده .
یا چند موردِ دیگه که الان در خاطرم هست :
زمستان است با شعرِ اخوان
شادیِ آزادی با شعرِ سایه
شوقِ یوسف با شعرِ سایه
شب نورد با شعرِ اصلان اصلانیان
همراه شو عزیز با شعرِ مشکاتیان
فریاد با شعرِ اخوان
ترکمن با شعرِ مشیری
زبان آتش با شعرِ مشیری
از خون جوانان وطن با شعرِ عارف
آوازِ دیلمان با شعرِ سایه
در حصارِ شب با شعرِ م.سرشک
هست شب با شعرِ نیما
همون طور که مشخصه این شُعرا ، شُعَرای سنتی‌مون نیستند و این جَوِ "شعرِ متعهد" عموما مربوط به دوره‌ی مشروطه به بعده . ولی موسیقی که سنتی‌ه !
________________________
۲_ تعمیمِ نادرست ! اگر بپذیریم که منظورِ شما از محتوای عاشقانه و عارفانه‌ی "موسیقیِ سنتی" ، درواقع محتوای "شعرِ سنتی" باشه ؛ اصلا کی گفته همه شعر های سنتی "عاشقانه" یا "عارفانه" اند ؟
یک نمونه‌ش همون شعری که توی کتابِ فارسی‌مون هست :
[ چون دادِ عادلان به جهان در بقا نکرد
بیدادِ ظالمانِ شما نیز بگذرد
پیلِ فنا که شاهِ بقا ماتِ حکم اوست
هم بر پیادگانِ شما نیز بگذرد ! - سیف ]
اگر حوصله داشته باشید و ادامه‌ی اشعارش رو بخونید ، می‌بینید که باز هم هست ، مثلا قصیده ۱۴
یا سعدی ؛ بابِ اولِ بوستان در موردِ عدل و تدبیر و رای هست ؛ مثلا در بخشِ ۱۵ داریم :
[ خبرداری از خسروان عجم
که کردند بر زیردستان ستم ؟
نه آن شوکت و پادشایی بماند
نه آن ظلم بر روستایی بماند
میازار عامی به یک خردله
که سلطان شبان است و عامی گله
چو پرخاش بینند و بیداد از او
شبان نیست ، گرگ است ! فریاد از او ! - سعدی ]
از طرفی جای جایِ کلیاتِ سعدی از این‌ نگرش پر شده :
اسکندر رومی را پرسیدند: دیار مشرق و مغرب به چه گرفتی که ملوک پیشین را خزاین و عمر و ملک و لشکر بیش از این بوده است ایشان را چنین فتحی میسر نشده. گفتا: به عون خدای عزّوجل هر مملکتی را که گرفتم رعیتش نیازردم و نام پادشاهان جز به نکویی نبردم (حکایتِ ۴۱ بابِ اولِ گلستان)
و همین‌طور در قطعه ۲۱۷ مردم و حاکم رو پناه همدیگه معرفی می‌کنه :
[ نبایدت که پریشان شود قواعدِ ملک
نگاه دار دلِ مردم از پریشانی
چنانکه طایفه‌ای در پناهِ جاهِ تواند
تو در پناه دعا و نماز ایشانی ! - سعدی ]
+ چند تا متفرقه:)) :
[ گَله ما را گِله از گرگ نیست
این همه بیداد شبان می‌کند !
آنکه زیان می‌رسد از وی به خلق
فهم ندارد که زیان می‌کند ! - سعدی ، قطعه ۸۹ ]
[ جماعتی که نظر را حرام می‌گویند
نظر حرام بگردند و خونِ خلق حلال ! - سعدی ]
[ بقای مملکت اندر وجود یک شرط است :
که دست هیچ قوی بر ضعیف نگماری ! - سعدی ، قصیده ۵۶ ]
________________________
۳_ حرف بزنیم ‌؟ آقا این چه بحثی‌ه اصلا ؟ :)) شما همین‌جا از "انرژی گرفتن" حرف زدید ؛ اگه بنای قیاس این باشه ، منِ امین روحی فرضا از "مصیبت‌نامه عشقِ" بنان انرژی می‌گیرم . تکلیف چیه ؟ :))
خب وقتی یه موضوع رو "کاملا فردی" می‌کنید که نمیشه حرف زد اصلا !
الان تا چیزی بگیم دوباره میشه همون "سلیقه‌م هست" و "شخصی‌ه" و "شخصا ترجیح می‌دم" و اینا . در حالی که این‌طور نیست ! موضوع کاملا اجتماعیه !
به هر حال ؛ من تا حدِ زیادی با حرف های آدرنو موافقم .
اتفاقا اون‌جا هم گفتم که خودِ آدرنو نوازنده و آهنگساز بوده و به قولِ شما از "تئوریِ موسیقی" سر در می‌آورده .
 
بالا