شعروز | یک شعر، هر روز

zeynabgol

لنگر انداخته
ارسال‌ها
4,316
امتیاز
48,424
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
سلام :)

در راستای یک سری از بحث‌ها، تصمیم گرفتم در حد خودم به تولید محتوای سایت کمک کنم و... شعروز خدمت شما!

توضیحات رو اینجا بشنوید.

همچنین نظرات شما درباره شعروز رو در آیدی تلگرام خودم @Zeynabgol1385 و در بانگ یا پ.خ پذیرا هستم.


میان‌برها:

مجموعه اول: حافظ

شعروز یک: گفتم غم تو دارم
 
شعروز یک - جمعه ۴ مهرماه ۱۴۰۴

«گفتم غم تو دارم»

شعر امروز از اینجا بشنوید

گفتم غمِ تو دارم گفتا غمَت سرآید
گفتم که ماهِ من شو گفتا اگر برآید

گفتم ز مِهروَرزان رسمِ وفا بیاموز
گفتا ز خوب‌رویان این کار کمتر آید

گفتم که بر خیالت راهِ نظر ببندم
گفتا که شب‌رو است او از راهِ دیگر آید

گفتم که بویِ زلفت گمراهِ عالَمَم کرد
گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید

گفتم خوشا هوایی کز بادِ صبح خیزد
گفتا خُنُک نسیمی کز کویِ دلبر آید

گفتم که نوشِ لَعلَت ما را به آرزو کشت
گفتا تو بندگی کن کاو بنده‌پرور آید

گفتم دلِ رحیمت کِی عزمِ صلح دارد؟
گفتا مگوی با کس تا وقتِ آن درآید

گفتم زمانِ عِشرَت دیدی که چون سر آمد؟
گفتا خموش حافظ کـاین غصّه هم سر آید

آهنگ‌ منتخب این شعر. .
 
شعروز دو - شنبه ۵ مهرماه ۱۴۰۴

«دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند»


شعر امروز رو از اینجا بشنوید.


دوش دیدم که ملائک درِ میخانه زدند
گِلِ آدم بسرشتَند و به پیمانه زدند

ساکنانِ حرمِ سِتر و عفافِ ملکوت
با منِ راه‌نشین، بادهٔ مستانه زدند

آسمان بارِ امانت نتوانست کشید
قرعهٔ کار به نامِ منِ دیوانه زدند

جنگِ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت رهِ افسانه زدند

شُکرِ ایزد که میانِ من و او صلح افتاد
صوفیان رقص‌کنان ساغرِ شکرانه زدند

آتش آن نیست که از شعلهٔ او خندد شمع
آتش آن است که در خرمنِ پروانه زدند

کس چو حافظ نَگُشاد از رخِ اندیشه نقاب
تا سرِ زلفِ سخن را به قلم شانه زدند


و.ن: اینجا وزن شعر یه مقدار من رو گرفته بود، به بزرگی خودتون ببخشید:))
 
شعروز سه - یکشنبه ۶ مهرماه ۱۴۰۴

«کی شعر تر انگیزد؟»

شعر امروز رو از اینجا بشنوید.

کِی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد
یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد

از لعلِ تو گر یابم انگشتریِ زنهار
صد مُلکِ سلیمانم در زیرِ نگین باشد

غمناک نباید بود از طعنِ حسود ای دل
شاید که چو وابینی خیرِ تو در این باشد

هر کاو نَکُنَد فهمی زین کِلکِ خیال‌انگیز
نقشش به حرام اَر خود صورتگر چین باشد

جامِ می و خونِ دل هر یک به کسی دادند
در دایرهٔ قسمت اوضاع چنین باشد

در کارِ گلاب و گل حکمِ ازلی این بود
کاین شاهدِ بازاری وان پرده‌نشین باشد

آن نیست که حافظ را رِندی بِشُد از خاطر
کاین سابقهٔ پیشین تا روزِ پَسین باشد


با صدای شجریان بشنویم.
 
شعروز چهار - دوشنبه ۷ مهر ۱۴۰۴

«به ملازمان سلطان که رساند این دعا را؟»


شعر امروز رو از اینجا بشنوید.


به مُلازِمانِ سلطان، که رساند این دعا را؟
که به شُکرِ پادشاهی، زِ نظر مَران گدا را

ز رقیبِ دیوسیرت، به خدای خود پناهم
مَگَر آن شهابِ ثاقِب مددی دهد، خدا را!

مُژِه‌یِ سیاهت اَرْ کرد به خونِ ما اشارت
ز فریبِ او بیندیش و غلط مکن، نگارا

دلِ عالمی بِسوزی چُو عِذار بَرفُروزی
تو از این چه سود داری، که نمی‌کنی مدارا؟

همه‌شب در این اُمیدم که نسیمِ صبحگاهی
به پیام آشنایان، بنوازد آشنا را

چه قیامت است جانا، که به عاشقان نمودی؟
دل و جان فدای رویت، بِنَما عِذار ما را

به خدا، که جرعه‌ای دِه تو به حافظِ سحرخیز
که دعایِ صبحگاهی، اثری کند شما را


همایون: به ملازمان سلطان
 
شعروز پنج - سه شنبه ۸ مهر ۱۴۰۴

«با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی»


شعر امروز رو از اینجا بشنوید.


با مدّعی مگویید، اسرارِ عشق و مستی
تا بی‌خبر بمیرد، در دردِ خودپرستی

عاشق شو اَر نَهْ روزی، کارِ جهان سرآید
ناخوانده نقشِ مقصود، از کارگاهِ هستی

دوش آن صنم چه خوش گفت، در مجلسِ مُغانَم
«با کافران چه کارت؟ گر بت نمی‌پرستی»

سلطانِ من خدا را، زُلفَت شکست ما را
تا کِی کُنَد سیاهی، چندین درازدستی؟

در گوشهٔ سلامت، مستور چون توان بود
تا نرگسِ تو با ما، گوید رموزِ مستی

آن روز دیده بودم، این فتنه‌ها که برخاست
کز سرکشی، زمانی، با ما نمی‌نشستی

عشقت، به دستِ طوفان، خواهد سپرد حافظ
چون برق، از این کشاکش، پنداشتی که جستی


با صدای شجریان بشنویم.
 
بچه ها مجموعه بعدی شعروز برای تنوع، اشعار سهراب سپهری هست. خوشحال می‌شم از هر روشی که دوست دارید- بانگ، پ.خ یا تلگرام- اشعار مورد علاقه تون از این شاعر رو بهم بگید تا ده شعر منتخب بیشتر باب دل شما باشه.
 
سلام و روزبخیر.
چه تاپیکِ جذاب و شگفت انگیزناکی هست اینجا. امیدوارم که روندتون ادامه دار باشه.
حالا که حرفِ سهراب شد من و چند تن از بچه های دیگه فک کنم برای پادکست عیدانه سال 1400 یا 1401 یه ترک(قسمتی از صدای پای آب) آماده و منتشر کردیم که تو پیوست براتون میذارم. امیدوارم خوشتون بیاد.

با تشکر از سپیده، سمندون، فاطیما، کاوه، یاسمن و دخترِ پرنده که تو تهیه این کار همکاری کرده بودند.

لینکِ صدای پای آب

اگه با هندزفری گوش کنید به خاطر تفاوت صدای گوش چپ و راست از کیفیت بهتری برخوردار میشین.
 
شعروز شش - چهارشنبه ۹ مهرماه ۱۴۰۴

«دوش رفتم به در میکده خواب‌آلوده»


شعر امروز رو از اینجا بشنوید.


دوش رفتم به در میکده خواب‌آلوده
خرقه تر دامن و سجّاده شراب‌آلوده

آمد افسوس‌کنان مغبچهٔ باده‌فروش
گفت بیدار شو ای رهرو خواب‌آلوده

شست و شویی کن و آن‌گه به خرابات خِرام
تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده

به هوای لب شیرین پسران چند کنی
جوهر روح به یاقوت مذاب آلوده

به طهارت گذران منزل پیری و مکن
خلعت شیب چو تشریف شباب آلوده

پاک و صافی شو و از چاه طبیعت به در آی
که صفایی ندهد آب تراب‌آلوده

گفتم ای جان جهان دفتر گل عیبی نیست
که شود فصل بهار از می ناب آلوده

آشنایانِ رهِ عشق در این بحر عمیق
غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده

گفت حافظ لغز و نکته به یاران مفروش
آه از این لطف به انواع عتاب آلوده

دوستان من یاد گرفتم که خلعت، khalaat خونده میشه و تلفظ در وویس اشتباه هست، عذر می‌خوام. فرصت وویس جدید نبود.
 
شعروز هفت - پنجشنبه ۱۰ مهرماه ۱۴۰۴

«شاه شمشادقدان»


شعر امروز رو از اینجا بشنوید.
شاه شمشادقدان خسرو شیرین‌دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف‌شکنان

مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه شیرین‌سخنان

تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود
بنده من شو و برخور ز همه سیمتنان

کمتر از ذره نه‌ای پست مشو مهر بورز
تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ‌زنان

بر جهان تکیه مکن ور قدحی مِی‌ داری
شادی زهره‌جبینان خور و نازک‌بدنان

پیر پیمانه‌کش من که روانش خوش باد
گفت پرهیز کن از صحبت پیمان‌شکنان

دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل
مرد یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان

با صبا در چمن لاله سحر می‌گفتم
که شهیدانِ که‌اند این همه خونین‌کفنان

گفت حافظ من و تو محرم این راز نه‌ایم
از می لعل حکایت کن و شیرین‌دهنان

با صدای سالار عقیلی
 
شعروز هشت - جمعه ۱۱ مهرماه ۱۴۰۴

«بتی دارم»


شعر امروز رو از اینجا بشنوید.
بتی دارم که گِرد گل ز سُنبل سایه‌بان دارد
بهارِ عارضش خطّی به خونِ ارغوان دارد

غبارِ خط بپوشانید خورشیدِ رُخَش یا رب
بقایِ جاودانش ده، که حُسنِ جاودان دارد

چو عاشق می‌شدم گفتم که بُردم گوهرِ مقصود
ندانستم که این دریا چه موجِ خون‌فشان دارد

ز چشمت جان نشاید بُرد کز هر سو که می‌بینم
کمین از گوشه‌ای کرده‌ست و تیر اندر کمان دارد

چو دامِ طُرِّه افشاند ز گَردِ خاطرِ عشاق
به غَمّازِ صبا گوید که راِزِ ما نهان دارد

بیفشان جرعه‌ای بر خاک و حالِ اهلِ دل بشنو
که از جمشید و کیخسرو، فراوان داستان دارد

چو در رویت بخندد گُل، مشو در دامَش ای بلبل
که بر گُل اعتمادی نیست، گر حُسنِ جهان دارد

خدا را، دادِ من بِسْتان از او ای شَحنهٔ مجلس
که می با دیگری خورده‌ست و با من سر گِران دارد

به فِتراک ار همی‌بندی خدا را زود صیدم کن
که آفت‌هاست در تأخیر و طالب را زیان دارد

ز سروِ قَدِّ دلجویت مکن محروم چشمم را
بدین سرچشمه‌اش بِنْشان که خوش آبی روان دارد

ز خوفِ هجرم ایمن کن اگر امّیدِ آن داری
که از چشمِ بداندیشان خدایت در امان دارد

چه عذرِ بختِ خود گویم؟ که آن عیّار شهرآشوب
به تلخی کُشت حافظ را و شِکَّر در دهان دارد

با صدای شهرام ناظری بشنویم.
 
شعروز نه - شنبه ۱۲ مهرماه ۱۴۰۴

«ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست؟»


شعر امروز رو از اینجا بشنوید.
ای نسیمِ سحر آرامگَهِ یار کجاست؟
منزلِ آن مَهِ عاشق‌کُشِ عَیّار کجاست؟

شبِ تار است و رَهِ وادیِ اَیمَن در پیش
آتشِ طور کجا موعدِ دیدار کجاست؟

هر که آمد به جهان نقشِ خرابی دارد
در خرابات بگویید که هُشیار کجاست؟

آن‌کس است اهلِ بشارت که اشارت داند
نکته‌ها هست بسی مَحرمِ اسرار کجاست؟

هر سرِ مویِ مرا با تو هزاران کار است
ما کجاییم و مَلامت‌گرِ بی‌کار کجاست؟

باز پرسید ز گیسویِ شِکَن در شِکَنَش
کاین دلِ غم‌زده سرگشته گرفتار کجاست؟

عقل دیوانه شد آن سلسلهٔ مُشکین کو؟
دل ز ما گوشه گرفت ابرویِ دلدار کجاست؟

ساقی و مُطرب و مِی جمله مُهَیّاست ولی
عیش بی‌یار مُهیّا نشود یار کجاست؟

حافظ از بادِ خزان در چمنِ دَهر مَرَنج
فکرِ معقول بفرما گُلِ بی‌خار کجاست؟


این شعر به صورت کامل آهنگ نداشت فقط مداحی داشت :| اگر دوست داشتید سرچ کنید گوش بدید.
 
Back
بالا