شعروز | یک شعر، هر روز

zeynabgol

لنگر انداخته
ارسال‌ها
4,294
امتیاز
48,160
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
سلام :)

در راستای یک سری از بحث‌ها، تصمیم گرفتم در حد خودم به تولید محتوای سایت کمک کنم و... شعروز خدمت شما!

توضیحات رو اینجا بشنوید.

همچنین نظرات شما درباره شعروز رو در آیدی تلگرام خودم @Zeynabgol1385 و در بانگ یا پ.خ پذیرا هستم.


میان‌برها:

مجموعه اول: حافظ

شعروز یک: گفتم غم تو دارم
 
شعروز یک - جمعه ۴ مهرماه ۱۴۰۴

«گفتم غم تو دارم»

شعر امروز از اینجا بشنوید

گفتم غمِ تو دارم گفتا غمَت سرآید
گفتم که ماهِ من شو گفتا اگر برآید

گفتم ز مِهروَرزان رسمِ وفا بیاموز
گفتا ز خوب‌رویان این کار کمتر آید

گفتم که بر خیالت راهِ نظر ببندم
گفتا که شب‌رو است او از راهِ دیگر آید

گفتم که بویِ زلفت گمراهِ عالَمَم کرد
گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید

گفتم خوشا هوایی کز بادِ صبح خیزد
گفتا خُنُک نسیمی کز کویِ دلبر آید

گفتم که نوشِ لَعلَت ما را به آرزو کشت
گفتا تو بندگی کن کاو بنده‌پرور آید

گفتم دلِ رحیمت کِی عزمِ صلح دارد؟
گفتا مگوی با کس تا وقتِ آن درآید

گفتم زمانِ عِشرَت دیدی که چون سر آمد؟
گفتا خموش حافظ کـاین غصّه هم سر آید

آهنگ‌ منتخب این شعر. .
 
شعروز دو - شنبه ۵ مهرماه ۱۴۰۴

«دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند»


شعر امروز رو از اینجا بشنوید.


دوش دیدم که ملائک درِ میخانه زدند
گِلِ آدم بسرشتَند و به پیمانه زدند

ساکنانِ حرمِ سِتر و عفافِ ملکوت
با منِ راه‌نشین، بادهٔ مستانه زدند

آسمان بارِ امانت نتوانست کشید
قرعهٔ کار به نامِ منِ دیوانه زدند

جنگِ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت رهِ افسانه زدند

شُکرِ ایزد که میانِ من و او صلح افتاد
صوفیان رقص‌کنان ساغرِ شکرانه زدند

آتش آن نیست که از شعلهٔ او خندد شمع
آتش آن است که در خرمنِ پروانه زدند

کس چو حافظ نَگُشاد از رخِ اندیشه نقاب
تا سرِ زلفِ سخن را به قلم شانه زدند


و.ن: اینجا وزن شعر یه مقدار من رو گرفته بود، به بزرگی خودتون ببخشید:))
 
شعروز سه - یکشنبه ۶ مهرماه ۱۴۰۴

«کی شعر تر انگیزد؟»

شعر امروز رو از اینجا بشنوید.

کِی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد
یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد

از لعلِ تو گر یابم انگشتریِ زنهار
صد مُلکِ سلیمانم در زیرِ نگین باشد

غمناک نباید بود از طعنِ حسود ای دل
شاید که چو وابینی خیرِ تو در این باشد

هر کاو نَکُنَد فهمی زین کِلکِ خیال‌انگیز
نقشش به حرام اَر خود صورتگر چین باشد

جامِ می و خونِ دل هر یک به کسی دادند
در دایرهٔ قسمت اوضاع چنین باشد

در کارِ گلاب و گل حکمِ ازلی این بود
کاین شاهدِ بازاری وان پرده‌نشین باشد

آن نیست که حافظ را رِندی بِشُد از خاطر
کاین سابقهٔ پیشین تا روزِ پَسین باشد


با صدای شجریان بشنویم.
 
شعروز چهار - دوشنبه ۷ مهر ۱۴۰۴

«به ملازمان سلطان که رساند این دعا را؟»


شعر امروز رو از اینجا بشنوید.


به مُلازِمانِ سلطان، که رساند این دعا را؟
که به شُکرِ پادشاهی، زِ نظر مَران گدا را

ز رقیبِ دیوسیرت، به خدای خود پناهم
مَگَر آن شهابِ ثاقِب مددی دهد، خدا را!

مُژِه‌یِ سیاهت اَرْ کرد به خونِ ما اشارت
ز فریبِ او بیندیش و غلط مکن، نگارا

دلِ عالمی بِسوزی چُو عِذار بَرفُروزی
تو از این چه سود داری، که نمی‌کنی مدارا؟

همه‌شب در این اُمیدم که نسیمِ صبحگاهی
به پیام آشنایان، بنوازد آشنا را

چه قیامت است جانا، که به عاشقان نمودی؟
دل و جان فدای رویت، بِنَما عِذار ما را

به خدا، که جرعه‌ای دِه تو به حافظِ سحرخیز
که دعایِ صبحگاهی، اثری کند شما را


همایون: به ملازمان سلطان
 
Back
بالا