- ارسالها
- 1,026
- امتیاز
- 20,813
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان
- شهر
- تهران
- سال فارغ التحصیلی
- 1404
روی مبل نشست و تا موقعیت را مناسب دید کوسن را برداشت و خواست توی کیفش جاساز کند که ناگهان از جای خالی کوسن یک جفت چشم دیدو وسوسه شد که کوسن های مبل را بدزد
روی مبل نشست و تا موقعیت را مناسب دید کوسن را برداشت و خواست توی کیفش جاساز کند که ناگهان از جای خالی کوسن یک جفت چشم دیدو وسوسه شد که کوسن های مبل را بدزد
و آن چشم ها متعلق به چشمان گربه ی پسر بودروی مبل نشست و تا موقعیت را مناسب دید کوسن را برداشت و خواست توی کیفش جاساز کند که ناگهان از جای خالی کوسن یک جفت چشم دید
و از توی پنجره داد زد: دختر برو درستو بخون با پسر قرار میذاری؟ دفعه ی بعدی بجای گربه شتر میذارم تا از ترس بترکی.در این حین همسایه شان که از قضا یک مرد تنها بود با شنیدن جیغ بنفش ، خنده زردی کرد
دختر که پر رو تر از این حرفها بود، گربه را از پنجره انداخت بیرون.و از توی پنجره داد زد: دختر برو درستو بخون با پسر قرار میذاری؟ دفعه ی بعدی بجای گربه شتر میذارم تا از ترس بترکی.
دید اتاق کار طرفهرفت طبقه دوم در یه اتاقو که روش با رنگ قرمز و درشت نوشته بود ورود ممنوع باز کرد و ...
پس رفت داخل و داد زد : از خوانندگی به هیچی نمیرسیدید اتاق کار طرفه
یه استودیو موسیقی کوچولو موچولو و خفن
درو باز کرد و با چشم همه جارو از نظر گذروند که دید یه پسر دیگه که از قبلیم کراش تر بود روی یه میز گوشه اتاق نشسته بود و دستشو گذاشته بود زیر صورتشو ریز ریز به دختره میخندیدپس رفت داخل و داد زد : از خوانندگی به هیچی نمیرسی
و در رو بست . با خودش فک کرد برای کی دقیقا این حرفو زده . پس رفت تو ببیند داخل اتاق کسی اصلا هست یا نه؟
بعد دختره عصبانی شد کوسن رو پرت کرد سمت اون پسرهدرو باز کرد و با چشم همه جارو از نظر گذروند که دید یه پسر دیگه که از قبلیم کراش تر بود روی یه میز گوشه اتاق نشسته بود و دستشو گذاشته بود زیر صورتشو ریز ریز به دختره میخندید
پسره کوسن رو رو هوا گرفت گذاشت رو میز و خوابیدبعد دختره عصبانی شد کوسن رو پرت کرد سمت اون پسره
رفت و کوسن رو از زیر سر پسر کشید و برد. پسر که سرش محکم خورده بود روی میز بلند شد ودختره هم عصبانی شد که کوسن رو از دست داده برای همین
رفت تقی خوابوند پس کله کراش دختره و گفت : داداش این چه کوفتیه آوردی خونمون؟رفت و کوسن رو از زیر سر پسر کشید و برد. پسر که سرش محکم خورده بود روی میز بلند شد و
تو رو بکشهپسر کراش گفت تو نمیدونی اون یه توانایی خطرناک داره که اگه فعال بشه میتونه
از آسمون خوک ببارهتو رو بکشه
بدبخت من واسه حفاظت از تو آوردمش اینجا که توانایی شو از بین ببرم.
تواناییش فقط در صورتی از بین میره که...
نه شوخی کردماز آسمون خوک بباره
(خدایا شفا بده به من)
پسره هوفی کشید وگفت پس حداقل بگو موهاشو کوتاه کنه حوصله ندارم تو خواب با موهاش خفه بشمنه شوخی کردم
فقط در صورتی از بین میره که یکماه توی این خونه زندگی کنه