Void
玲音
- ارسالها
- 80
- امتیاز
- 1,226
- نام مرکز سمپاد
- Ohtori Academy
- شهر
- The Wired
- سال فارغ التحصیلی
- 1789
خوندن این مقاله در نقد اندیشهی دینی آرش نراقی خالی از لطف نیست. [آیا تفسیر ایشان از اسلام، اسلامی است؟ من که اینطور فکر نمیکنم.]هر دینی به ذات عیب داره(میتونه داشته باشه)، این معتقده که با ارائه تعبیر جدید از متون یا رد کردن اشکالات، عیب یه دین رو کم میکنه. مثلا مسیحیت یا اسلام علیه همجنسگراییان ولی الان یکی مثل آرش نراقی میاد میگه که عمل قوم لوط تجاوز حساب میشده پس اسلام مخالف همجنسگرایی نیست، مخالف تجاوزه. ولی همین آرش نراقی بین مسلمین اقلیت حساب میشه.
اینو نشون میده که میشه این ایرادات رو رفع کرد.
شخصاً باور ندارم که دین باید از بین بره؛ همین به تنهایی کافیه که بخش بزرگی از آثار هنری از نمادهای دینی تأثیر گرفتن و صرفِ «دینی بودن» باعث نمیشه که دوستشون نداشته باشم؛ چه برسه به اینکه بخوام حذفشون کنم! اما تأکید روشنفکران دینی بر تفاسیر نو جهت رسیدن به معرفت در حوزهی علوم طبیعی [بحث علوم انسانی مثل جامعهشناسی، انسانشناسی و غیره جداست] یا عملی [اخلاق؛ امور قضایی؛ سیاست و اقتصاد] رو درک نمیکنم. اگر اینکار رو بیفایده ندونم؛ نسبت بهش شکاکم.برخلاف خیلیا که مخالف دینان و باور دارن که دین باید از بین بره، من میگم هر دینی(اینجا اسلام) دارای یه سری باور اشتباهه. باید باورهایی که با جامعه مدرن سازگار نیستن از اسلام جدا بشن.
اگر قبول داشته باشیم که چاقو یک ابزاره، پس دین هم از نظر شما باید مثل یک چاقو باشه: یک نفر میتونه از اون استفادهی مفید کنه و دیگری میتونه باهاش آدم بکشه؛ اما این تعریف دقیقی نیست. دین یک چاقو هست همراه با کتاب راهنمای استفاده که میگه «این کتابی است مبین، فصیح و آشکار» [زمر 28 ؛ شعرا 195]؛ یک سری افراد به اسم روحانیون هم هستن که نحوهی استفاده از این چاقو رو توضیح میدن.میخوام بگم که دین ابزاره، فقط ابزاره.
مسئله دقیقاً همینه. چیزی که داره احکام دین رو نو و قابل پذیرش میکنه، منابعی غیر از خود دین هستن. وقتی کسی مثل ابوالقاسم فنایی اخلاق عقلانی رو نسبت به دین اولویت داده، یعنی دین براش چیزی محسوب میشده که ممکنه به امری غیر اخلاقی دستور بده. دین در کلیترین حالت باور به امر قدسیه. ما هم در اینجا داریم در مورد دین صحبت میکنیم؛ نه یه مکتب فکری که منشاء انسانی داشته باشه و پیامبران، تئوریسینهای این مکاتب محسوب بشن. تعاریف باز، جامعهشناسانه و پستمدرن که این دین رو مثل یه امر غیر دینی تحلیل میکنن مد نظرم نیستن. شما به قرآن به چشمی نگاه میکنید؟ دین براتون چه معنایی داره؟ همهی «مسلمان»ها به خطاناپذیری قرآن اعتقاد دارن؛ چون مسلمان هستن! فرق مسلمان بنیادگرا با غیر بنیادگرا سر مواردی غیر از ذات دین هست؛ یعنی عرضیات دین. کسی که باور داره قرآن خطاپذیره، اون رو لزوماً الهی نمیدونه و به پیامبر به چشم یک فیلسوف/نظریهپرداز/متفکر نگاه میکنه، مسلمان نیست؛ اگر شما چنین فردی رو «مسلمان» میدونید، بعید نیست در آینده علاوه بر تفسیر خداناباورانه از مسیحیت [Christian atheism]، با آتئیسم اسلامی هم مواجه بشیم! مشکل هرمنوتیک بیقائده همینه. فاشیستها میتونن با توسل به نظریهی مرگ مؤلف، تفسیری جدید از نبرد من هیتلر ارائه بدن که نژادپرستانه نباشه؛ اما بعید میدونم این تفسیر در جامعه جا بیفته یا اصلاً از لحاظ معرفتی صدق داشته باشه. هر چند این کتاب خودش ساختهی دست بشر و کسی مثل هیتلره؛ اما دین وضعش حتی از این هم پیچیدهتره. دین یه چیز الهیه؛ در نتیجه میشه در جواب به تفاسیر جدید همواره مسئلهی شر رو مطرح کرد: «چرا خدا کتابهای مقدس رو به شکلی پدید نیاورد که تفسیر بد از اونها ممکن نباشه؟».اما ما هم دین داریم،هم انسانیت،و هم عقل.
پ.ن:
[1] قبلاً بحثی مشابه در این تاپیک شکل گرفته بود؛ قسمتی از پستهای شینجی و علیرضا ح. رو نقل قول میکنم:
معتقد نیستم که مستقیم میشه از رفتار پیروان، سریع به حکمی درباره عقیده رسید. ممکنه عوامل دیگه ای دخیل باشن و یا حتی تفاسیر، خیلی پرت و اشتباه باشن! به علاوه توجه به مواردی که گفتم. همچنین، یک عقیده لزوما نتیجه ثابتی ممکنه نده(به شکل اجتناب ناپذیر و عام). ولی میشه ارزیابی معقولی از منظورش داشت و به رابطه ای غیر خطی بین این دو(پیروان و عقیده) رسیدف که البته باید محطاطانه باشه. بنابراین، من با وجود این همه فلاکت توی ممالک اسلامی و تفاسیر مستقیم تر از قرآن، نمی تونم به بی ارتباطی کاملشون حکم بدم و بگم اسلام به ذات خود ندارد عیبی، هر عیب که هست از مسلمانی ماست! بهتره که به عقایدی که در دفعات زیاد، پیروانشون مدعی اجراش بودن و نتیجه بدی به وجود اومده، بدبین بود؛ هرچند این جای بررسی دقیق متون اصلی رو نمی گیره. امکان تفسیر غلط اون افراد وجود داره(هرچند، این احتمال کمتر از احتمالِ درست و معقولانه بودن تفسیره!)، ولی همینجا هم میشه به دلیل ابهام ایراد گرفت؛ مخصوصا متنی که مدعی الوهیت، خطاناپذیری و همه فهمیه.
[2] دو مقاله از محمدرضا نیکفر در رابطه با نواندیشی و اصلاحگری دینی:اگر مکتب فکری حرفاش عملی نباشه، مشکلی پیش نمیآد. مثلا راجع به جامعۀ ایدهآل مارکس مدّتها بحث شده و خواهد شد هم. توی مکاتب فکری نتیجۀ عملی تنها یک بخشی از کار هست. امّا اسلام چی؟ اسلام یک دینه. اسلام باید عملی باشه و اگر عملی نباشه، پس اساسا نمیتونه ادعای «هدایت»، «برنامه» و غیره بکنه. در واقع، اینجوری سیستم جزا و کیفرش به یکسره با استدلالهای نسبیانگارانه میره روی هوا. مکاتب فکری «جهانشمول» نیستن و ادعایی ندارن که ما تمام زمینهها رو پوشش دادیم ولی اسلام همچین ادعایی داره و خودش رو لازم و کافی میدونه.
میخوام در نهایت چی بگم؟ با دیدن مسلمانانی که در طول تاریخ حتّی یک نمونۀ حکومت اسلامی مدنظر قرآن رو نتونستن ایجاد بکنن، نتیجه میگیرم که اسلام دینی عملی نیست. پس در واقع، دین نیست. در بهترین حالت میتونه یک مکتب فکری باشه بدونِ سیستم کیفری؛ چون راهِ رسیدن به درست و غلطهاش برای هیچ کس مشخص و یا عملی نیست. پس اتفاقا توی ادیان باید مؤمنانشون رو بررسی کرد ولی راجع به مکتبهای فکری نه. میشه تا مدتها در جهل باشیم تا بالاخره به یک تفسیر مناسب از متن برسیم.
- ذات یک پندار
- هرمنوتیک و اصلاحگری دینی