از نظر روحی نیاز دارم در حد یه هفته دانشگاه تبریز درس بخونم و همرشتهای و همکلاسی @F.a.e.z.e.h باشم. با هم جزوه بنویسیم و همگروهی آزمایشگاهش هم باشم. بعد دانشگاه بریم تبریزگردی و شام یا کافه. یه روزش هم یهویی برام کیک هویج بیاره دستپختش هم بخورم.^^
البته زمستون باشه که برف هم ببینم چون ما امسال برف نداشتیم
از نظر روحی به یه خوشی عمیق مثل یه مسافرت دسته جمعی با آشناها با یه اتوبوس پر از بزن و بکوب به سمت یه جای خوش آب و هوا، به قصد خرید و تفریح احتیاج دارم که چند روزی همه چیز دنیا از یادم بره. هرکسی هم یه گوشه کارهای سفر رو میگرفت و کنارهم کلی خوش میگذشت.
از نظر روحی داغونم م دردی که تمومی نداره هعی میگی فردا درست میشی ولی بازم همون درده سرجاشه
نمیتونم با آدما خودمو وفق بدم تنها جایی که تا حدودی آرومم کنار خونواده اس پیش لبخندای مامان و بابا ولی بازم حس میکنم مزاحمشونم و شاید یه مهمون ناخونده ولی اونا همیشه به فکرمم
خلاصه از نظر روحی دلم یه تیمارستان میخواد که سر ساعت قرصامو بندازم و اصلا نفهمم تو دنیا چی میگذره
از نظر روحی به یه خوش گذرونی شبانه (تو هوای خنک) که شامل سوار شدن چرخ و فلک، دور دور با ماشین و بعد خوابیدن تو بهار خواب پشت بوم با ویو ستاره های آسمون باشه نیاز دارم.