عقب مانده
کاربر فوقفعال
- ارسالها
- 111
- امتیاز
- 1,194
- نام مرکز سمپاد
- امام
- شهر
- برازجان
- سال فارغ التحصیلی
- 1398
چه جوابی؟دقیقا مشکل همینجاست و منظورم هم همین بوده
گرچه الان به جوابم رسیدم حدودا...
چه جوابی؟دقیقا مشکل همینجاست و منظورم هم همین بوده
گرچه الان به جوابم رسیدم حدودا...
وقتی از خوب و بد حرف میزنیم کم پیش میاد درباره هنجار ها و آداب صحبت کنیم. بحث رو ببرید سمت جرم و قانون ببینید جوابی دارید؟از لحاظ فلسفه اروپایی به خصوص نیچه چیزی به نام خوبی و بدی وجود نداره هر دو این ها نسبی ان و با گذر زمان دستخوش تغییر میشن در یک جامعه ممکنه در دوره ای پا دراز کردن جلو بزرگتر بی ادبی باشه و در دوره ای در همون جامعه نباشه
بستگی به هنجار هایی داره که اون جامعه بر اساس فرهنگ خودش تعریف میکنه......
کتاب چنین گفت زرتشت میتونه بهت کمک بیشتری کنه
من یک انسان آزاد و مستقل هستم. چه دلیلی داره که کسی برام قانون مشخص کنه و من طبق اونا عمل کنم؟خب ببین بحث واقعا گسترده اس و در فضا مجازی نمیشه خیلی بهش پرداخت
ولی اصولا تعاریفی که ما خودمون از بدی و خوبی ارائه میدیم جرم و جنایت رو هم شامل میشه و این بستگی به دستگاه قضایی اون جامعه داره
و مجازات برا جرائم يکسان در کشور های مختلف متفاوته.و قانون یک کشور تعیین کننده این مسئله هست.....
اصلا موضوع بدیهی ای نیست و باید براش دلیل بیارید. تنها موضوع بدیهی اینه که من آزاد و مستقلم. پایبندی به قوانینی که دلم نمیخواد، آزادیمو نقض میکنه، چرا باید بپذیرم؟وقتی شما توی یک جامعه زندگی میکنی باید قواعد و قوانین رو که اون جامعه برات تعریف میکنه بپذیری وگرنه عضو اون نیستی این ی چیز بدیهی هستش و جزو قوانین پایه جامعه شناسیه
موافقماصلا موضوع بدیهی ای نیست و باید براش دلیل بیارید. تنها موضوع بدیهی اینه که من آزاد و مستقلم. پایبندی به قوانینی که دلم نمیخواد، آزادیمو نقض میکنه، چرا باید بپذیرم؟
فلسفهی اروپا فقط نیچه نیست؛ اتفاقاً فلسفهی اخلاق نیچه به شدت فردگرایانه است و حتی استفادهی ابزاری از انسانها به اسم مفهومی مثل «ابر انسان» هم مجاز میشه. بحث هنجارها و سنتهای جامعه رو هم خیلی مرتبط نمیشه دونست با این سوال که «چه چیز خوب است و چه چیز بد»؛ چون نهایتاً به نسبیگرایی میرسه. چیزی که نسبیه صرفاً نحوهی اعمال معیارهای کلی و غیر نسبیِ اخلاق بر مصادیق هست که به خاطر آگاهی جمعی دورانهای مختلف تغییر میکنه. مثلاً اگه کانت با فلسفهی اخلاق وظیفهگرایانهش سیاهپوستان رو همچنان برده میدونست و مشکل اخلاقیای با این موضوع نداشت، به خاطر این بود که واژهی انسان رو اصلاً براشون به کار نمیبرد! اما امروزه اگر با همون وظیفهگرایی بخوایم در این مورد قضاوت کنیم، دیگه بردهداری رو مجاز نمیدونیم؛ چون سیاهپوستان هم انسان هستن. همین قضیه رو میشه به حقوق دگرباشان، حیوانات و غیره هم تعمیم داد؛ معیار تغییر نمیکنه یا حداقل «نسبی» نمیشه. صرفاً مصادیق هستن که با پیشرفت مواردی مثل علوم تجربی به شکل دیگهای مورد قضاوت قرار میگیرن.از لحاظ فلسفه اروپایی به خصوص نیچه چیزی به نام خوبی و بدی وجود نداره هر دو این ها نسبی ان و با گذر زمان دستخوش تغییر میشن در یک جامعه ممکنه در دوره ای پا دراز کردن جلو بزرگتر بی ادبی باشه و در دوره ای در همون جامعه نباشه
بستگی به هنجار هایی داره که اون جامعه بر اساس فرهنگ خودش تعریف میکنه......
کتاب چنین گفت زرتشت میتونه بهت کمک بیشتری کنه
نه معیار تغییر نکرده؛ معیار مثلاً همچنان وظیفهگرایی کانتی میتونه باشه. مصداق هم خب همون قضاوت در مورد موضوعاتی مثل حقوق انسانهای رنگین پوست هست؛ منظورتون رو نفهمیدم از «مصداق ساخته شده» و «تغییر کردن مصادیق». به نظرم صرفاً شاید با مصادیق جدیدی روبرو بشیم [مثلاً اخلاق هوش مصنوعی که قبلاً اصلاً مطرح نبود] ولی مصادیق پیشین همونهایی هستن که بودن و صرفاً قضاوت ما به خاطر علوم تجربی و دیگر موارد مربوط که معیار اصلی نیستن تغییر میکنن.ببین وقتی اگاهی جمعی به قول تو تغییر میکنه پس اون مصادیق و معیار هایی که بر پایه اون ساخته شدند هم تغییر میکنه....درسته؟
ببینید من منظورم از آگاهی جمعی بیشتر همون «علم تجربی» و مواردی هستن که واقعاً معرفت محسوب میشن؛ نه سنتها و هنجارهای اجتماعی که آداب و رسوم و عقاید جوامع مختلف رو شامل بشه.آگاهی هم از کجا منشا میگیره؟ از خود انسان از درک اون از تعقلش درباره مسایل از پیشرفت علم که باعث آگاهی فرد و در نتیجه آگاهی جمع خواهد شد.
بله خیلی مهمه؛ به همین خاطر گفتم کاری با آداب و رسوم ندارم؛ صرفاً چیزی مثل علم تجربی مد نظرمه.این که ما چگونه به اون اگاهی دست پیدا کنیم و چه تاثیر در ما داشته باشه خیلی مهمه
این درسته که ادراک انسانی خطا داره و علم یقینی نداریم، اما شما از این جمله میخواید به چه چیزی برسید؟ اینکه تمام شواهد و ادراکهای ما میتونن توهم باشن؟ خب باید بگم بله، این امکان هم هست. شکاکیت افراطی هم خیلی رو این موضوع تأکید میکنه؛ ولی یک نکتهی دیگه هم هست که فراموش میشه: ادراک حسی خودش رو تصحیح میکنه؛ یا به عبارت دیگه، ادراکات حسی «خود تصحیحگر»ان. علم تجربی ابطالپذیره و با گذر زمان نقصهای نظریش رو تصحیح میکنه؛ برخلاف نظامهای فکری دیگه که خودشون رو مطلقاً درست میدونن، مثل ادیان. از طرفی استنتاج بهترین تبیین هم راه خوبی هست تا باهاش آزمایشهای ذهنی مثل «مغز در خمره» و «دنیای ماتریکسی» رو رد کنیم.ایا واقعا میشه به آگاهی که توسط خودمون شکل گرفته توسط عقلی که خودش اشتباه میکنه اعتماد کرد
جسارتاً متوجه نشدم که کشته شدن کافران چه ربطی به معیار «وظیفه» داره. مسلمانان که به اخلاق کانتی باور ندارن؛ یک اخلاق دینی هست که معرفتشناسی خودش رو داره و با توسل به آیات قرآن میشه کشتن کافران و مرتدان رو به عنوان یک وظیفه درآورد. هر وظیفهای از نوع اخلاقی نیست؛ هر وظیفهی اخلاقی هم کانتی نیست.منظور من از نسبی بودن اینه که به عنوان مثال توی همین اخلاق وظیفهگرایانه میگن وقتی ی چیزی بده صرفا بد هست مهم نیست اون عمل یا رفتار نتیجه خوبی داشته باشه یا نه کشتن ی انسان صرفا ی امر ناپسند هستش اما برخورد ی فرد با اخلاق وظیفهگرایانه در برابر این امر با مسلمانی که در میدان جنگ ی کافر رو میکشه فرق داره هر دو امر کشتن هستند اما اگاهی اون ها آموزه های جامعه و دینشون یا هرچیزی که در افکارشون تاثیر داشته باعث میشه رفتار متفاوتی از خودشون بروز بدن.........
همین بینش دقیقاً ایراد داره: اینکه همهچیز رو صرفاً برداشت و پرسپکتیو افراد بدونیم؛ بین علم و شبهعلم تفاوتی قائل نشیم؛ یک هرمنوتیک بیقاعده رو قبول داشته باشیم تا بتونیم از متون صریح برداشتهای بیربط کنیم؛ این نسبیگرایی معرفتی رو وارد اخلاق کنیم و نسبیگرای اخلاقی بشیم. اگر چنین باشه، ما دیگه از لحاظ معرفتی حق قضاوت نداریم. تجاوزها و جنایاتی که صورت میگیره همه به خاطر بینش خاص افراد هست و ما هم با نسبیگرایی نمیتونیم اونها رو قضاوت کنیم؛ چون معیار ثابتی اصلاً نداریم.و این امر یکسان در نظر یکی بد و در نظر فرد دیگه خوب باشه.
اصلا از جوابم مطمئن نیستم ولی به نظر من به این دلیل که2.چرا خدا اشخاص معروفی که منکر وجودش شدن را به فلاکت در میاره ولی اشخاص عادی که منکر میشن هیچ بلایی سرشون نمیاد یا فلاکت کمتری براشون اتفاق میافته؟
تا جایی که من خوندم و میدونم، پیامبر از زمان کودکی هم خیلی مهربون و باادب و... بوده4.پیامبر اکرم(ص) که از اول پیامبر نبوده و بزرگ نبوده پس ممکنه توی کودکیش یه سری خطاهایی کرده باشه پس چگونه معصومه؟یعنی توبه کرده و معصوم شده؟
خودتونم دارید میگید "ممکنه" که خطا کرده باشن. که خب اگه به اسلام و... اعتقاد دارید میدونید که خطایی نکردن هیچ وقت و هیچ جا4.پیامبر اکرم(ص) که از اول پیامبر نبوده و بزرگ نبوده پس ممکنه توی کودکیش یه سری خطاهایی کرده باشه پس چگونه معصومه؟یعنی توبه کرده و معصوم شده؟
عشق به همه چیز والا نیست3.عشق در زیست شناسی و این موضوعات فقط ترشح یک سری هورمون هست پس چرا عشق یه چیز والا عنوان شده؟
ولی در عین حال ممکنه یه فرد بیچاره ای که منکر خدا بشه هم روی یه عالمه آدم تاثیر بزاره روی بچه هاش و بعد از اون روی بچه های بچه هاش و همینجوری تا آخر متوجهین چی میگم؟ یعنی تاثیرات این آدم ها تا همون اندازه مخرب میتونن واقع بشن.اشخاص معروف میتونستن روی خیلییی از مردم تاثیر زیاد بذارن و به راه کج هدایتشون کنن
بعد خدا یجوری به فلاکت درآوردشون که مردم بفهمن اون خودش موجود بیچاره ای بوده و بس و به راه راست برگردن
یعنی برای مثال اگه یه شخصی تا 40 سالگی به بلوغ عقلی نرسه و توی اون مدت آدم بکشه یا هرجنایی بکنه حساب نیستو فکر کنم کلا خطاهایی که توی بچگی میکنیم نیاز به توبه ندارن و حساب نمیشن چون هنوز عاقل نشدیم
ولی امکانش صفر نیست و هرچیزی ممکنهخودتونم دارید میگید "ممکنه" که خطا کرده باشن. که خب اگه به اسلام و... اعتقاد دارید میدونید که خطایی نکردن هیچ وقت و هیچ جا
ولی در کل چیز والایی عنوان شده.عشق به همه چیز والا نیست
در ضمن ممکنه عشق واقعی یک چیزی فراتر از ترشح چند هورمون باشه که توضیحش با علم زیست شناسی ممکن نیست(مثلا روح یا...)