• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

در حال مطالعه

  • شروع کننده موضوع
  • #402

mohad_z

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,394
امتیاز
22,767
نام مرکز سمپاد
فرزانگان سه
شهر
طـــهـران
سال فارغ التحصیلی
95
رشته دانشگاه
زیست فناوری/ ژنتیک
خب تعمیر زنده‌ها تمام شد،
جلد دوم مجموعه شیاطیم رو شروع می‌کنم: زوبین بیابان

× جلد اولش رو خیلی دوست داشتم، اگر فانتزی پسندید پیشنهاد میشه.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #405

mohad_z

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,394
امتیاز
22,767
نام مرکز سمپاد
فرزانگان سه
شهر
طـــهـران
سال فارغ التحصیلی
95
رشته دانشگاه
زیست فناوری/ ژنتیک
حقایقی که باید گفت
نوشته کامالا هریس
ترجمه علی‌اکبر عبدالرشیدی
نشر نون
 

Batman:/

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
693
امتیاز
8,259
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
اراک
سال فارغ التحصیلی
1401
مغازه خودکشی ، صفحه ۳۴ام
تعریفش و زیاد شنیدم ولی خودم هنوز نمیدونم چطور باشه ، به عنوان ی داستان دوستش و داشتم و بنظرم قلم خوبیم داره
درکل پیشنهاد میکنم
 

dorincii

ز هـمـه خـلـق رمـیـده
ارسال‌ها
328
امتیاز
14,201
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
بَلْدَةً مَیْتاً
سال فارغ التحصیلی
1404
امروز دوباره رفتم کتاب قهوه سرد آقای نویسنده رو خوندم...
پارسال که خوندمش به نظرم جالب بود، الان که دوباره خوندمش به نظرم اومد که دیالوگ های قشنگ و طولانی و به اصطلاح پر از بازی با کلمات داره، ولی خط داستانی قوی ای نداره... در واقع به عنوان نوشته های کوتاه قشنگ بود بیشتر تا به عنوان یه داستان. خط داستانیش کلیشه ای، و غیر واقعی و غیر منطقی بود.
من هم آدولف هیتلرم! اما نه اون هیتلری که جنگ جهانی رو به راه انداخت، من نه طرفدار فاشیسمم، نه نازیسم. من فقط همونم که یه شب به سرم زد قلب کسی رو که دوست دارم فتح کنم. در حالی که همه ی دنیا می گفتن توانایی انجامش رو ندارم، ولی من با تموم قدرت شروع کردم. خوب هم پیش رفتم، خیلیم بهش نزدیک شدم. اما درست لحظه ای که خواستم تصاحبش کنم اسیر سرما شدم، سرمای نگاهش. مثل هیتلر که اسیر سرمای زمستون شوروی شد. سرمای نگاه کسی که دوستش داری با سرمای زمستون شوروی هیچ فرقی نداره. جفتش باعث میشه یه ارتش تلف بشه و یه جنگ جهانی رو ببازی. میدونی اگه آدولف هیتلر اسیر سرمای وحشتناک شوروی نشده بود چه اتفاقی می افتاد؟ اون می تونست کل دنیا رو بگیره! باید نگاهش رو می دیدی... بدون هیچ احساسی نگاهم می کرد.


بهم گفت: «تا حالا شکار رفتی؟» گفتم «نه.» گفت: «من قبلا می رفتم، ولی دیگه نمی رم. آخرین باری که شکار رفتم، شکار گوزن بود. خیلی گشتم تا یه گوزن پیدا کردم. من بهش شلیک کردم، درست زدم به پاش. وقتی رسیدم بالای سرش هنوز جون داشت، نفس می کشید و با چشم هاش التماس می کرد. زیباییش جادوم کرده بود. حس کردم می تونه دوست خوبی واسه م باشه. می تونستم نزدیک خونه یه جای دنج واسه ش درست کنم. اما خوب که فکر کردم فهمیدم که این جوری اون گوزن واسه همیشه لنگ می زنه و هر وقت منو ببینه یاد بلایی میوفته که سرش آوردم. از نگاهش فهمیدم بزرگترین لطفی که می تونم در حقش بکنم اینه که یه گلوله صاف تو قلبش شلیک کنم.» بعدش گفت: «تو هیچ وقت نمی تونی با کسی که بدجور زخمیش کردی دوست باشی.»
 

Mαiα

Trα lα lα-
عضو مدیران انجمن
ارسال‌ها
361
امتیاز
7,077
نام مرکز سمپاد
فرز 2
شهر
قم
سال فارغ التحصیلی
00
× بوف کور رو تموم کردم، جالب بود.

بلندی های بادگیر (وادرینگ هایتس)
امیلی برونته
 
آخرین ویرایش:

Mthlvr

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
109
امتیاز
428
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1401
made you up
چند روز پیش تموم شد و هی میرم یه سری بخش هاش رو دوباره میخونم و بسیار پیشنهاد میکنمش
 

505

قاتل هندزفری
کنکوری 1403
ارسال‌ها
96
امتیاز
1,490
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
..
سال فارغ التحصیلی
1403
داستان های خوب برای دختران بلند پرواز 2
کتاب قشنگیه و هر صفحه اش یک داستان متفاوت داره
 
  • شروع کننده موضوع
  • #411

mohad_z

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,394
امتیاز
22,767
نام مرکز سمپاد
فرزانگان سه
شهر
طـــهـران
سال فارغ التحصیلی
95
رشته دانشگاه
زیست فناوری/ ژنتیک
اگر می‌دانستی تا کی زنده هستی | نشر کوچه
کد ۴۰۰ | نشر امتیاز
 

Lushato

لنگر انداخته
کنکوری 1403
ارسال‌ها
2,889
امتیاز
22,581
نام مرکز سمپاد
frz 1
شهر
idk
سال فارغ التحصیلی
1403
مادام بوواری دستمه ، رئالیسم رنسانس فرانسه از گوستاو فلوبر هست
خیلی جذابه پیشنهاد میکنم
 

sp.ring

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
296
امتیاز
3,341
نام مرکز سمپاد
FRZ
شهر
Y
سال فارغ التحصیلی
1402
مدال المپیاد
دو مرحله 1 و دیگر هیچ
دانشگاه
لطفا منتظر بمانید
سرطان
موش
جفتشون قشنگن
 

هاینتس

کافرِ مُزلف | فاحشه
ارسال‌ها
530
امتیاز
8,051
نام مرکز سمپاد
شهر
سال فارغ التحصیلی
0000
امروز مسافرت ما مکروهی نداشت، بلکه خیلی خوش گذشت. از ابتدا تنگه و دره منجیل بود و رودخانه سفیدرود. از منجیل تا رودبار درخت‌های زیتون صفا می‌داد. بعد هم از رستم‌آباد جنگل شروع شد و در سه چهار فرسخی رشت جنگل تمام شد. چون زمستان است درختها برگ ندارد، صفای سبزی ندارد امّا بسیار قشنگ است.

صفحه ۵، یادداشت‌های فروغی
 
بالا