مشاعره

[Calmboy2003]

یک همدم با وفا ندیدم جز درد
یک مونس نامزد ندارم جز غم
-حافظ

من مانده‌ام مهجور از او، بیچاره و رنجور از او
گویی که نیشی دور از او، در استخوانم می‌رود
(سعدی)

 

[riri]

من مانده‌ام مهجور از او، بیچاره و رنجور از او
گویی که نیشی دور از او، در استخوانم می‌رود
(سعدی)

در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود ...
-سعدی

 

[کوچولو.]

عجب سکوتی

در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود ...
-سعدی

در بحر فتاده ‌ام چو ماهی // تا یار مرا به شست گیرد
حافظ

 

[riri]

عجب سکوتی


در بحر فتاده ‌ام چو ماهی // تا یار مرا به شست گیرد
حافظ

مال سعدی بودا

---

دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
-شهریار
(وارد فصل 3 میشود.)

 

[خرامان]

مال سعدی بودا

---

دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
-شهریار
(وارد فصل 4 میشود.)

الا ای خریدار مغز سخن
دلت برگسل زین سرای کهن

 

[riri]

الا ای خریدار مغز سخن
دلت برگسل زین سرای کهن

ندیدم خوش تر از شعر تو حافظ
به قرآنی که اندر سینه داری.
-حافظ!

 

[خرامان]

ندیدم خوش تر از شعر تو حافظ
به قرآنی که اندر سینه داری.
-حافظ!

یا رب آن شاهوش ماهرخ زهره‌جبین
در یکتای که‌ و گوهر یکدانه‌ی کیست

 

[hastin]

یا رب آن شاهوش ماهرخ زهره‌جبین
در یکتای که‌ و گوهر یکدانه‌ی کیست

تو از هم‌صحبتی با سنگ‌ها عبرت نمی‌گیری
دلِ آیینه‌وارم سادگی اندازه‌ای دارد..