مشاعره

[riri]

در خیال من نمی‌گنجد دلم را بشکنی
هرکسی آمد شکست، امّا تو هرکس نیستی

یاران چه غریبانه رفتند از این خانه
هم سوخته شمع ما هم سوخته پروانه

 

[انگور]

یاران چه غریبانه رفتند از این خانه
هم سوخته شمع ما هم سوخته پروانه

ای صبا با تو چه گفتند که خاموش شدی
چه شرابی به تو دادند که مدهوش شدی

 

[riri]

ای صبا با تو چه گفتند که خاموش شدی
چه شرابی به تو دادند که مدهوش شدی

یکی بر سر شاخ بن می برید
خداوند بستان نگه کرد و دید
بگفتا گر این مرد بد می کند
نه با من که با نفس خود می کند
-سعدی

 

[انگور]

یکی بر سر شاخ بن می برید
خداوند بستان نگه کرد و دید
بگفتا گر این مرد بد می کند
نه با من که با نفس خود می کند
-سعدی

دیدار تو حل مشکلات است
صبر از تو خلاف ممکنات است

 

[riri]

دیدار تو حل مشکلات است
صبر از تو خلاف ممکنات است

تا توانی دلی به دست آور
دل شکستن هنر نمی باشد

 

[_Khan_]

تا توانی دلی به دست آور
دل شکستن هنر نمی باشد

دل شد اسیر آن دو چشم سرکشت
هر دم به دست آن دو زلف آویخته‌ام

 

[طوطو]

دل شد اسیر آن دو چشم سرکشت
هر دم به دست آن دو زلف آویخته‌ام

ماییم و می و مُطْرِب و این کنجِ خراب
جان و دل و جام و جامه پُر دُردِ شراب

 

[matin320]

ماییم و می و مُطْرِب و این کنجِ خراب
جان و دل و جام و جامه پُر دُردِ شراب

برای سوخته دل، بستر و مزار یکیست
تمشک ترش لب و تنگ زهرمار یکیست

 

[riri]

برای سوخته دل، بستر و مزار یکیست
تمشک ترش لب و تنگ زهرمار یکیست

ترسم که صرفه ای نبرد روز بازخواست
نان حلال شیخ ز آب حرام ما !
-حافظ

 

[_Khan_]

ترسم که صرفه ای نبرد روز بازخواست
نان حلال شیخ ز آب حرام ما !
-حافظ

ای که بر ماه از خط مشکین نقاب انداختی
لطف کردی سایه‌ای بر آفتاب انداختی

 

[طوطو]

ای که بر ماه از خط مشکین نقاب انداختی
لطف کردی سایه‌ای بر آفتاب انداختی

یار آن بود که صبر کند بر جفای یار
ترک رضای خویش کند در رضای یار

 

[_Khan_]

راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست

آنجا جز آن که جان بسپارند، چاره نیست