- ارسالها
- 1,435
- امتیاز
- 26,061
- نام مرکز سمپاد
- علامه حلی۱
- شهر
- همدان
- سال فارغ التحصیلی
- 0000
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهیدر اين درگه که گه گه که که و که که شود ناگه
مشو غره ز امروزت که از فردا نهی آگه
به پیام آشنایی بنوازد این نوا را
حافظ
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهیدر اين درگه که گه گه که که و که که شود ناگه
مشو غره ز امروزت که از فردا نهی آگه
من که ملول گشتمی از نفس فرشتگانای دوست بیا تا غم فردا نخوریم
وین یکدم عمر را غنیمت شمریم
فردا که ازین دیر فنا درگذریم
با هفت هزار سالگان سر بسریم
تا با غم عشق تو مرا کار افتادو گر رسم فنا خواهی که از عالم براندازی
برافشان تا فرو ریزد هزاران جان ز هر مویت
حافظ
تا زلف ترا به جان و دل بنده شدیمدوش سیلاب خیالت میگذشت از خاطرم
خانه ی دل بر سر ره بود ویران کرد و رفت
بیدل دهلوی
در این دنیای ظالم پرور و مظلوم کش شادممسلمانان مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید
که کفر از شرم یار من مسلمان وار میآید
مولانا
ما سرخوشان مست دل از دست دادهایم / همراز عشق و همنفس جام بادهایمدر این دنیای ظالم پرور و مظلوم کش شادم
که در بهر غمم اما امید ساحلی دارم
ما را به چه روی از تو صبوری باشدما سرخوشان مست دل از دست دادهایم / همراز عشق و همنفس جام بادهایم
بر ما بسی کمان ملامت کشیدهاند / تا کار خود ز ابروی جانان گشادهایم
چون لاله می مبین و قدح در میان کار / این داغ بین که بر دل خونین نهادهایم
حافظ
![]()
یا روی به کنج خلوت آور شب و روزدر دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی
حافظ
ای ماه شبافروز شبستانافروزز غفلت با تبه کاري به سر بردم جواني را کنون از زندگي سيرم نخواهم زندگاني را
صائب تبريزی
زین نگاه پر ز عشوه ک بدیدمای ماه شبافروز شبستانافروز
خرم تن آنکه با تو باشد شب و روز
تو خود به کمال خلقت آراستهای
پیرایه مکن، عرق مزن، عود مسوز
سعدی
ثانیه ها در پی هم میرونددین و دل بردند و قصد جان کنند
الغیاث از جور خوبان الغیاث
حافظ
در باغ چو شد باد صبا دایهٔ گلثانیه ها در پی هم میروند
نیست کسی در پی آنها رود
یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست؟؟لعل شاهد نشنیدیم بدین شیرینی
زلف معشوقه ندیدیم بدین زیبایی
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تویا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست؟؟
جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست؟؟
حالیا خانه برانداز دل و دین من است
تا در آغوش که میخسبد و همخانه کیست؟!
میدهد هر کسش افسونی و معلوم نشدتا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسی من به خدا رسیدهام
رهی معیری
تهمت نا لایقی بر ما زدی رفتی قبولمیدهد هر کسش افسونی و معلوم نشد
که دل نازک او مایل افسانه کیست
یا رب آن شاهوش ماه رخ زهره جبین
در یکتای که و گوهر یک دانه کیست
میر من خوش میروی کاندر سر و پا میرمتتهمت نا لایقی بر ما زدی رفتی قبول
در پی لایق برو ماهم تماشایش کنیم
تو همایی و من خسته بیچاره گدایمیر من خوش میروی کاندر سر و پا میرمت
خوش خرامان شو که پیش قد رعنا میرمت
گفته بودی کی بمیری پیش من تعجیل چیست
خوش تقاضا میکنی پیش تقاضا میرمت