- ارسالها
- 1,426
- امتیاز
- 25,770
- نام مرکز سمپاد
- علامه حلی۱
- شهر
- همدان
- سال فارغ التحصیلی
- 0000
دوست عزیز لطفا شعر تکراری نفرست.دُچار یعنی عاشق
و فکر کن که چه تنهاست
اگر ماهی کوچک
دُچار آبی بیکران دریا باشد
چه فکر نازک غمناکی...
سهراب سپهری
دوست عزیز لطفا شعر تکراری نفرست.دُچار یعنی عاشق
و فکر کن که چه تنهاست
اگر ماهی کوچک
دُچار آبی بیکران دریا باشد
چه فکر نازک غمناکی...
سهراب سپهری
تا نگريد طفلك حلوا فروش
ديگ بخشايش كجا آيد به جوش
مولانا
اي غايب از نظر به خدا مي سپارمت. جانم بسوختي و به دل دوست دارمت
شور عشقی کو، که رسوای جهان سازد مرا؟
بی نیاز از نام و فارغ از نشان سازد مرا
چند چون آب گهر باشم گره در یک مقام؟
خضر راهی کو، که موج خوش عنان سازد مرا
صائب تبریزی
توخود ای گوهر یکدانه کجایی آخراي غايب از نظر به خدا مي سپارمت. جانم بسوختي و به دل دوست دارمت
حافظ
دیشب خبرت هست که در مجلس اصحابتوخود ای گوهر یکدانه کجایی آخر
کز غمت دیده مردم همه دریا باشد
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیمدیشب خبرت هست که در مجلس اصحاب
تا روز نخفتیم من و شمع جگر تاب
حافظ
من شاخه ی خشکم تو بیا برگ و برم ده .......... با زمزمه ی عاطفه هایت ثمرم دهبیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم![]()
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم![]()
![]()
هر سر موي تو را با زندگي پيوندهاستمن شاخه ی خشکم تو بیا برگ و برم ده .......... با زمزمه ی عاطفه هایت ثمرم ده
فریبا آتش
ماییم و نوای بینواییتا شدم حلقه به گوش در میخانهی عشق
هردم آید غمی از نو به مبارک بادم
محبوب دلم ز من جدایی تا کی؟ ........ من درطلب و تو بی وفایی تا کی؟تا شدم حلقه به گوش در میخانهی عشق
هردم آید غمی از نو به مبارک بادم
در اين بهار تازه كه گل ها شكفته اند ..... لبخند عشق زن كه شكوفا ببينمتماییم و نوای بینوایی
بسم الله اگر حریف مایی
از بندگی زمانه آزاد
غم شاد به ما و ما به غم شاد
تن مرده چون مرد بی دانشست...........که نادان به هر جای بی رامشستدر اين بهار تازه كه گل ها شكفته اند ..... لبخند عشق زن كه شكوفا ببينمت
مفتون اميني
تا بدیدم لب شیرین تو دیگر زان روزتن مرده چون مرد بی دانشست...........که نادان به هر جای بی رامشست
فردوسی
دوام عشق میخواهی مکن با وصل آمیزشدرد مرا ز چهره خاموش کس نخواند....
چون شعر ناسروده که معنا نمیشود ....
آنکه در شب های هجران ریخت سیل خون ز چشمدوام عشق میخواهی مکن با وصل آمیزش
که آب زندگانی میکند خاموش آتش را
صائب
تو به نادر آمدی در جان و دلآنکه در شب های هجران ریخت سیل خون ز چشم
زیر تیغ از دادن جان دیده اش نمناک نیست
لطفت نمی شود سبب اعتبار منتو به نادر آمدی در جان و دل
ای دل و جان از قدوم تو خجل
یا گل نورسته شو یا بلبل شوریده حاللطفت نمی شود سبب اعتبار من
از بس که مرا پیش خلق خوار کرده ای