مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
هست تیغ زبان ز تیغ بتر
کاین خورد بر تن و آن خورد به جگر
 
روزی که میگرفتند پیمان ز نسل آدم

عشق از میان ذرات در جستجوی ما بود

غبار همدانی
 
دریغ و درد که تا این زمان ندانستم

که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق
 
در ره عشق نشد کس به یقین محرم راز

هر کسی بر حسب فکر گمانی دارد
 
دلا دوش و دلا دوش و دلا دوش
به حق گنبد سبز سیه پوش
شیرین دهنی که از لبش جان می ریخت
کفرش ز سر زلف پریشان می ریخت
گر شیخ به کفر زلف او ره می برد
خاک ره او بر سر ایمان می ریخت
ابوسعید ابوالخیر
 
تو نه مرد عشق بودی خود از این حساب سعدی

که نه قوت گریزست و نه طاقت گزندت

(سعدی)
 
مست بودم ، مست عشق و مست ناز
مردی امد قلب سنگم رو ربود
بس ک رنجم داد و لذت دادمش
ترک او کردم چ می دانم ک بود

فروغ فرخزاد
 
در این درگه که گه گه کَه کُه و کُه کَه شود ناگه
مشو غره به امروزت که از فردا نه ای آگه
 
در این درگه که گه گه کَه کُه و کُه کَه شود ناگه
مشو غره به امروزت که از فردا نه ای آگه
اشتباه نوشتیش
در این در گه که گه گه که گه شود ناگه
به امروزت مشو غره ز فردا نیاید
 
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
گل ادم بسرشتند و به پیمانه زدند
 
دل من ، ای دل دیوانه من
ک می سوزی از این بیگانگی ها
مکن دیگر ز دست غیر فریاد
خدا را ، بس کن این دیوانگی ها

پ.ن : مشخصه من فقط فروغ میخونم دیگه ؟ :))
 
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا؟
 
ز کار بسته میندیش و دل شکسته مدار
که آب چشمه حیوان درون تاریکی است
سعدی
 
تو را می خواهم و دانم ک هرگز
ب کام دل در اغوشت نگیرم..
تویی ان اسمان صاف و روشن
من این کنج قفس ، مرغی اسیرم..
 
مـا گـر ز سـر بریــده میترسیدیم،
در مـحفل عـاشقان نمیــــ‌‌ رقصـیدیم
 
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
 
میان عاشق و معشوق، هیچ حایل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
 
Back
بالا