مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
میازار موری که دانه کش است که جان دارد و جان شیرین خوش است
 
تو از تمامی من ، عشق را نمی بینی
من از تمامی تو ، داغ دیده می خندم
 
مي روي و گريه مي آيد مرا
ساعتي بنشين که باران بگذرد
امير خسرو دهلوي
 
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت

حافظ
 
تو در مسافت بارانی
و غم درشکه ای از اشک است
و اشک شیهه ی کوتاهی
من و تو آخورمان مرگ است
از این درشکه بیا پایین
تو نیز شیهه بکش گاهی

حسین صفا
 
یک چند که سرمست زان باده بگشتیم
پیمانه شکسته .ره یار به نسیان برفتیم

خودم (احسان اشنا)
 
آخرین ویرایش:
می مال پنهان گوش جان می نه بهانه بر کسان
جان رب خلصنی زنان ولله که لاغست ای کیا

مولانا
 
اگر دل خراب گردد ز رویت
ندانند طبیبان درمان دل را

خودم (احسان اشنا)
 
آخرین ویرایش:
شب فراق نداند که تا سحر چند است
مگر کسی که به زندان عشق در بند است
سعدی
 
دانی که چرا سر نهان با تونگویم؟
طوطی صفتی طاقت اسرار نداری
مولانا
 
یکی از عقل می گوید یکی وزعرش میگوید
مرو سوی دل انان که سر عشق نشناسند
احسان اشنا(خودم)
 
آخرین ویرایش:
یار آن بود که صبر کند بر جفای یار
ترک رضای خویش کند بر رضای یار
سعدی
 
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد

جز غم که هزار آفرین بر غم باد



مولانا
 
دست افشان بریز ساغر هستی دل ما
اندر خم ان کاسه لبریز دل ما
تا پر شود اندر ره ان . دل ما
بگرفت زان باده سماعی . تن ما

خودم(احسان اشنا)
 
اگر بر جای من غیری گزیند دوست حاکم اوست
حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینم

حافظ
 
از دوست به يادگار دردي دارم
كان درد به هزار درمان ندهم

مولوي
 
Back
بالا