)
خیلی با انرژی بودم ، خیلی . اومدم خونه ، من یک سال بود کامپیوتر نداشتم ؛ خیلی احساس سبکی خوبی بود و دلم می خواست فقط بخوابم تو روز های اول .
) واقعا یادم نمی اومد خب... یعنی یعد ازمون سوالاشو میدیدم نمیدونستم اینا بود تو امتحان یا نه. این بود که انتظارشون از صد و خرده ای رفته بود رو هزار دو هزار. میگفتن خراب کردی نمیگی

! از همون حوزه امتحانی رفتیم مسافرت
) با همون شلوار گشاد و دمپایه
حتی اونروز مداد و پاک کنم رو وقتی ماشینو تمیز میکردم از ماشین پیدا کردم 
من شروع کردم شرلوک دیدناومدم بیرون و نشستم به فرندز دیدن!


