قبلش برام سواله که حالا چرا کانت؟ حتی اکثر کسایی که گیاهخوار میشن،متعلق به مکتب اخلاقی متخاصمش،یعنی فایده گرایین.
اخلاق کانت یه کتاب قطور به نام «نقد خرد عملی» عه و واضحه که نمیتونم همشو بگم.ولی اون بخش مرتبطش:
کانت میگه اصل عدم تناقض،نه تنها نظری،بلکه عملی هم هست.از اونجا که ما انسانها باید در پیشگاه اخلاق یکی باشیم(وگرنه دیگه اخلاق نیست.مثل اینه که بگم رشوه ممنوعه،جز برای من!) پس کازی اخلاقیه که وقتی به شکل یک قانون کلی در بیاد(همه موظف به اطاعت ازش باشن)،منجر به تناقض نشه.مثلا نباید کسیو کشت،چون اگه بگید «هرکسی باید یه نفرو بکشه»،دیگه کسی باقی نمیمونه که از این قانون اطاعت کنه! (تناقض)
نکته اینجاست که کانت از اونجا که اصل عدم تناقض رو مبنای کار قرار میده که به عقل مربوطه(یکسانی همه در پیشگاه اخلاق و اصل کلیت پذیری هم بخاطر اینه که همه افراد،اصل عدم تناقض رو درک میکنن و از معدود بدیهیاتیه که شدیدترین شکاکان هم پذیرفتنش)،پس اخلاق منحصر به موجودات عقلانی و در نتیجه انسانهاست.
+ توجه داشته باشید نتیجه کار اخلاقی از نظر کانت اصلا مهم نبود،بلکه فقط متناقض نبودن مهمه.
اما با اینحال،خود کانت،حیوان دوستی رو وظیفه ای «غیر مستقیم» در قبال انسانها میدونست:
http://www.sampadia.com/forum/threads/111915/#post-1501779
اما اولا نکته اینجاست که فقط انسانها نیستن که تناقض رو درک میکنن.اصل عدم تناقض از پایه های ریاضیاته و علم امروز حیوانات زیادی رو میشناسه که ریاضی ابتدایی بلدن!پس باید شامل قانون کلیت اخلاقی بشن.از جمله زنبورها.از اونجایی که کانت میگه با انسانها نباید دید ابزاری داشت،این اصل حتی منجر به مخالفت با تولید عسل هم میشه!
نکته دوم اینکه،چون تاپیک از «وظیفه اخلاقی» اسم برده،میبینیم که با یک نظریه اخلاق وظیفه گرا طرفیم که کانت از نمونه هاش بود.ولی اخلاق کانت یه مشکل داشت:
تعارض تکالیف!
مثلا یه قاتل تبر بدست ازتون میپرسه فلانی کجاست.شما جاشو میدوتید.حالا چیکار میکنید؟ اونو لو میدید تا بمیره یا دروغ میگید و نجاتش میدید؟ اخلاق کانت جوابی نداره چون هم کشتن و هم دروغگویی،در کلیت منجر به تناقض میشن پس بد هستن.
کانت صورت مساله رو پاک کرد و میگفت محاله که عقل تکالیف متناقض صادر کنه.ولی این جواب قانع کننده نبود.
به همین دلیل،دیوید راس،با تمایز وظایف نظری\عملی صورت بندی ای از اخلاق کانتی و وظیفه گرا درست کرد که مشکل تعارض تکالیف رو نداشت.اون بجای اینکه کل اخلاق رو برامده از یه اصل بدونه(اصل کلیت پذیری)،اخلاق رو ناشی از چند اصل میدونست(کثرت گرایی اخلاقی) که یکیشون بود «اسیب نزدن به دیگری».اولا راس چون شهودگرا بود،منشا این تکالیف رو بداهت ذاتی میدونست.دوم،در این نظریه،انسان جایگاه خاصی نداره.
پس،در این مورد خاص،میشه تقریبا مثل فایده گرایان عمل کرد: گوشتخواری باعث رنجش حیوانات میشود.
و در فایده گرایی و حقوق حیوانات،کی بهتر از پیتر سینگر:
این ویدعو رو حتما ببینید.اکثر سوالات اخلاقی درباره گیاهخواری بررسی شدن.