جانا! سخن از زبان ما می‌گویی :-"

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Samandoon :D
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
O partigiano, portami via,ché mi sento di morir
E se io muoio da partigian

Mi diranno Che bel fior
È questo il fiore del partigiano
 
دریا دریا حرف دل از فروغ ...
آه ای زندگی ! منم که هنوز ، با همه پوچی از تو لبریزم
نه به فکرم که رشته پاره کنم ، نه بر آنم که از تو بگریزم
پوچ پنداشتم فریب تو را ، ز تو ماندم، ترا هدر کردم
غافل از آن که تو بجائی و من ، همچو آبی روان که در گذرم ...
 
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم
حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
دگر نصیحت مردم حکایت است به گوشم
مگر تو روی بپوشی و فتنه باز نشانی
که من قرار ندارم که دیده از تو پوشم
مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم
به زخم خورده حکایت کنم ز دست جراحت
که تندرست ملامت کند چو من بخروشم
مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن
سخن چه فایده گفتن چو پند می ننیوشم
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم
سعدی♡
امیدوارم درست نوشته باشم=)
 
تنهایی نه افتخار است...
نه عشق است...
نه هیچ کوفت دیگری
تنهایی مرگ است؛
مرگ…
عقاید_یک_دلقک
هانریش_بل
 
آذری زبان‌ها وقتی میخوان قربون صدقه عزیزاشون برن، میگن:
«گوزلرین قاداسین آلیم»
یعنی «درد‌ ِچشمات‌ به جونم!»
 
خادم شمر کنونی گشته وانگه ناله‌ها
با دوصد لعنت‌، ز دست شمر ملعون می‌کنند
بر یزید زنده می‌‎گویند، هردم صد مجیز
پس شماتت بر یزید مردهٔ دون می‌کنند
پیش ایشان صد عبیدالله سرپا، وین گروه
ناله از دست عبیدالله مدفون می‌کنند
حق گواه است ار محمد زنده گردد ور علی
هر دو را تسلیم نواب همایون می‌کنند
~ ملک‌الشعرای بهار
 
پلک بستی که تماشا به تمنا برسد
پلک بگشا که تمنا به تماشا برسد

چشم کنعان نگران است خدایا مگذار
بوی پیراهن یوسف به زلیخا برسد

ترسم این نیست که او با لب خندان برود
ترسم این است که او روز مبادا برسد

عقل می‌گفت که سهم من و تو دلتنگی است
عشق فرمود‌: نباید به مساوا برسد‌!

گفته بودم که تو را دوست ندارم دیگر
درد آنجا که عمیق است که به حاشا برسد
 
کربلا به رفتن نیست ... به شدن است ...
که اگر به رفتن بود؛ شمر هم "کربلایی" است!
 
همیشه روزهایی هست که انسان در آن
کسانی را که دوست می‌داشته
بیگانه می‌یابد...

[آلبر کامو]
 
غرورم میگه باید رفت دلم میگه یکم دیگه تحمل کن:)

ولی هرگز دلم *** خورده که میگه :D
 
زمین بهشت می شود اگر مردم اگاه شوند که، هیچ چیز زشت نیست مگر داوری کردن دیگران
هیچ چیز گناه نیست مگر چپاول دارایی مردم و مردم ازاری
هیچ کس اسطوره نیست مگر در مهربانی و آدمیت.
 
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم تازیم و بنیادش براندازیم
حافظ ...
 
گفته بودم که به دریا نزنم دل اما
کو دلی تا که به دریا بزنم یا نزنم؟
قیصر امین پور
 
گفته بودم بعد از این باید فراموشش کنم...
دیدمش...
وز یاد بردم گفته های خویش را...

مهدی اخوان ثالث
 
یک روز می‌آیی که من دیگر دچارت نیستم
از صبر لبریزم ولی چشم انتظارت نیستم

یک روز می‌آیی که من نه عقل دارم نه جنون
نه شک به چیزی نه یقین ، مست و خمارت نیستم

شب‌زنده داری می کنی تا صبح زاری می کنی
تو بیقراری می کنی ، من بیقرارت نیستم

پاییز تو سر میرسد قدری زمستانی و بعد
گل میدهی ، نو می شوی ، من در بهارت نیستم

زنگارها را شسته‌ام دور از کدورت‌های دور
آیینه‌ای رو به توام ، اما کنارت نیستم

دور دلم دیوار نیست ، انکار من دشوار نیست
اصلا منی در کار نیست ، امن ام حصارت نیستم
 
Back
بالا