جانا! سخن از زبان ما می‌گویی :-"

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Samandoon :D
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
آنقدر از کودکی بکن نکن‌های بی‌ دلیل و بیجا شنیده ایم و آنقدر ما را با خودمان بیگانه بار آورده اند که در بزرگسالی‌ قادر نیستیم واقعیت خود را، همانی که هستیم را، صادقانه، و از صمیمِ قلب، به دیگران نشان دهیم. شده ایم تمثالِ مجسمِ خشکسالی در یک سرزمینِ ممنوعه. آنقدر کوچه پس کوچه‌های تنگ و تاریک داریم که هم خودمان گم می‌شویم هم دیگران ...
چنان درگیرِ حفظِ اغراق آمیزِ ظواهر شده ایم که هیچ کس از خودش نمی‌پرسد این خود آزاری بی‌ انتهای جنون آمیز تا به کی‌ ؟ این ترسِ کشنده ی " از دست دادن‌های مکرّر" تا به کی‌؟؟

نيكى فيروزكوهی
 
عشق به کلمه نیاز دارد.
مدتی کوتاه می‌توان به حسِ بی‌کلام اعتماد کرد، اما در دراز مدت عشقِ بی‌کلام و کلامِ بی‌عشق دوام نخواهد آورد.
عشق جانوری است گرسنه...
خوراکش ارتباط، اطمینان دادن‌هایِ پی در پی
و چشم به چشم هم دوختن است.
وقتی چشم‌ها به هم بسیار نزدیک می‌شوند،
چشمِ هیچ کدامشان چیزِ دیگری را نمی‌بیند.

لنا اندرسون
 
انسان آهسته آهسته عقب نشینی می کند٬ هیچکس یکباره معتاد نمی شود

یکباره سقوط نمی کند٬ یکباره وا نمی دهد٬ یکباره خسته نمیشود٬ رنگ عوض نمیکند

تبدیل نمیشود و ازدست نمی رود٬ زندگی بسیار آهسته از شکل می افتد

و تکرار خستگی بسیار موذیانه و پاورچین رخنه میکند؛
 
بیماریش اینقدر طولانی شد که اطرافیانش به مریضیش عادت کردند و از یاد بردند که اون داره عذاب می‌کشه و یه روزی می‌میره.

حقیقت اینه گاهی هرچیزی که مربوط به ماست برای اطرافیانمون تبدیل به عادت میشه. درد و رنج‌هامون، بیماری‌هامون، حتی عشق و محبتمون نسبت به آدم‌ها، براشون تبدیل به عادت میشه و دیگه به چشم نمیاد. گاهی حضور دائمی ما، عشق ِ بی‌قید و شرط ما، باعث میشه حتی دیده نشیم...

آلبر کامو
 
زندگیه دیگه؛ گاهی خستت می‌کنه
خیلی خستت می‌کنه،
اونقد که دوس داری خودکارتو بذاری لای صفحات زندگیت وُ یه مدت بری سراغ خودت؛ هیچ‌کاری نکنی، هیچکیو نبینی،
با هیچکی حرف نزنی، حتی نفسم نکشی.
اما مشکل اینجاست
بعد که برمی‌گردی
می‌بینی یه نفر خودکارو از لای کتابِ زندگیت بیرون کشیده
و تو هم یادت نمیاد کدوم صفحه بودی. گم میشی و هیچی توو دنیا بدتر از این نیست که ندونی کجای زندگیتی.

بابک‌ زمانی
 
بعضی ها می گريند تا فراموش كنند...
بعضی ها می خندند تا فراموش كنند...
بعضی می خوابند تا فراموش كنند...
بعضی سكوت می كنند تا فراموش كنند...
اما من هم می گريم، هم می خندم، هم می خوابم و هم سكوت می كنم...
اما فراموش نكردم...

نزار قبانی
 
باید به مردم اثبات می‌کردم
که چقدر اشتباه فکر می‌کنند
که وقتی پیر می‌شوند.
دیگر عاشق نمی‌شوند.
آن‌ها نمی‌دانند که وقتی دیگر عاشق نشوند، پیر می‌شوند.
 
ز همه خلق رمیدم ز همه بازرهیدم

نه نهانم نه بدیدم چه کنم کون و مکان را ؟!
 
در من
باز کسی یاد تو افتاد امشب...

حسین منزوی
 
چای را با تو ، بدون قند باید خورد ، عسلیِ چشمانت ، شیرینی ای بود، بهتر از هزار حبه قند 《 سیده آیدا سیدی》
 
خیلی وقتا آدم نمی دونه چه مرگشه
دلش می خواد درباره‌ش با یکی حرف بزنه،
ولی نمی دونه با کی...؟
اگرم یکی پیدا بشه
آدم نمی دونه چی رو از کجا شروع کنه...

چیستا یثربي
 
کجای شهر قدم میزنی؟
میخواهم کاملا اتفافی از آنجا رد شوم...

مریم قهرمانلو
 
میگفتند:تنها چیزی که همه ی درد ها را دوا میکند عشق است
پیدا بود که هنوز مبتلا نشده بودند...

رومن گاردی
 
گاهی با یک قطره ، لیوانی لبریز می شود
گاهی با یک کلام ، قلبی آسوده و آرام می گردد
گاهی با یک بی مهری ، دلی می شکند!
مراقب بعضی یک ها باشیم
در حالی که ناچیزند، همه چیزند...
 
فکر کردن به تو بختک شیرینی ست که شب ها می افتد به جانم...
 
Back
بالا