جانا! سخن از زبان ما می‌گویی :-"

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Samandoon :D
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
آتشی بود و فسرد
رشته ای بود و گسست
دل چو از بند تو رست
جام جادوئی اندوه شکست
آمدم تا بتو آویزم
لیک دیدم که تو آن شاخه بی برگی
لیک دیدم که تو به چهره امیدم
خنده مرگی
 
تا زمانی که رسیدن به تو امکان دارد _\/_\/____❤ زندگی درد قشنگیست که جریان دارد ...
 
گفتم ای فال فروش، لای این بسته فال

“مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آید” هم داری؟

گفت: اگر بود کسی فال فروشی می‌کرد؟
 
IN PEACE, MAY YOU LEAVE THIS SHORE
IN LOVE , MAY YOU FIND THE NEXT
SAFE PASSAGE ON YOUR TRAVELS
UNTIL OUR FINAL JOURNEY ON THE GROUND
MAY WE MEET AGAIN
The 100-​
 
در زندگي زخمهايي هست كه مثل خوره در انزوا روح را اهسته مي خورد و مي تراشد.

اين دردها را نمي شود به كسي اظهار كرد چون عموما عادت دارند كه اين دردهاي باورنكردني را جزو اتفاقات و پيش امدهاي نادر و عجيب بشمارند و اگر كسي بگويد يا بنويسد مردم بر سبيل عقايد جاري و عقايد خودشان سعي مي كنند ان را با لبخند شكاك و تمسخراميز تلقي كنند.

زيرا بشر هنوز چاره و دوائي برايش پبدا نكرده و تنها دارویش فراموشي توسط شراب و خواب مصنوعي به وسيله ي افيون و مواد مخدره است ولي افسوس كه تاثير اين گونه داروها موقت است و پس از مدتي به جاي تسكين بر شدت درد مي افزايند...
 
به سراغ من اگر می آیید
پشت هیچستانم
پشت هیچستان جایی است
پشت هیچستان رگ های هوا پر قاصدهایی است
که خبر می آرند از گل واشده دورترین بوته خاک
روی شنها هم نقشهای سم اسبان سواران ظریفی است
که صبح به سرتپه معراج شقایق رفتند
پشت هیچستان چتر خواهش باز است
تا نسیم عطشی در بن برگی بدود
زنگ باران به صدا می آید
آدم اینجا تنهاست
و در این تنهایی سایه نارونی تا ابدیت جاری است
به سراغ من اگر می آیید
نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من...
 
بزرگترین خوشبختی این است که ما را به خاطر خودمان و برای آنچه واقعا هستیم، دوست بدارند...

ویکتور هوگو
 
این ابرها را
من در قاب پنجره نگذاشته ام
که بردارم
اگر آفتاب نمی‌ تابد
تقصیر من نیست
با این همه شرمنده توام
خانه ام
در مرز خواب و بیداری ست
زیر پلک کابوس‌ ها
مرا ببخش اگر دوستت دارم
و کاری از دستم بر نمی‌آید
-رسول یونان
 
کسانی که در تاریک ترین شب هایتان
شما را تنها نمیگذارند همان افرادی هستند که
سزاوار همنشینی در روشن ترین روزهایتان هستند.
 
save your advice cause I won't hear)
( you might be right but I don't care
× بزرگی سراسر به گفتار نیست
دو صد گفته چون نیم کردار نیست
 
حال دلت را به بودن و نبودن آدم ها گره نزن.
آدم ها به واسطه شرايط،گاهی هستند گاهی نيستند.
 
برین جلو آینه
یه نگاه به خودتون بندازین
یه نگاه به چشماتون
و به خاطر تموم بدی هایی که در حق خودتون کردین معذرت خواهی کنین
به خاطر تموم تحقیر شدنایی که تقصیر خودتون بوده عذرخواهی کنین
خودتون بیشتر از هرکس به عذرخواهی و صد البته جبران نیاز داره
تنهاش نزارین
 
نیاز دارم مدتی نباشم ؛
سفر کنم به جایی که هیچ کسی را نشناسم ،
به جایی که هیچ کسی مرا نشناسد ...
دور باشم و رها
سبُک باشم و آزاد ...
آدم هایی را ببینم ، که هیچ تصور بدی از آنها ندارم ،
مسیرهایی را بروم ، که تا به حال نرفته ام ،
عطرهایی را بزنم ، که تا به حال نزده ام ،
و لباس هایی را بپوشم ، که تا به حال نپوشیده ام ...
در مکان هایی بنشینم ، که هیچ خاطره ای را برایم زنده نمی کنند ،
موسیقی هایی گوش کنم ، که مرا یادِ کسی نمی اندازند ،
و نوشیدنی هایی بنوشم ، که مرا بیخیال تر از همیشه کنند ...
نه به کسی فکر کنم ،
نه نگرانِ چیزی باشم ،
نه از پیشامدِ پیش نیامده ای بترسم !
من نیاز دارم مدتی در خنثی ترین حالتِ ممکن باشم ...

#نرگس_صرافیان_طوفان‌
 
Back
بالا