• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

جانا! سخن از زبان ما می‌گویی :-"

Kiamehr

A special genius
کنکوری 1403
ارسال‌ها
177
امتیاز
4,514
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد ۱
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1403
مدال المپیاد
نقره زمین شناسی
گفته بودی که چرا محو تماشای منی
آن چنان مات که یک دم مژه برهم نزنی
مژه برهم نزنم تا که ز دستم نرود
ناز چشم تو، به قدر مژه برهم زدنی

چه زیبا:)
 

Beauty_

Sara~
ارسال‌ها
57
امتیاز
1,149
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
اردبیل
سال فارغ التحصیلی
1401

‌❖ تنهایی تقدیر آدم هاییست که در قلبشان قبرستانی از حرف های نگفته دارند . .
 

saba.hjm

Olmazsa alışırız(:
ارسال‌ها
873
امتیاز
25,768
نام مرکز سمپاد
فزرانگان
شهر
سراب
سال فارغ التحصیلی
1400
می خواهی برو.....
می خواهی بمان...
رفتن تو
دل انگیزتر از آمدن دیگریست!
خط زدن بر من
پایان من نیست
آغاز بی لیاقتی توست...
 

Beauty_

Sara~
ارسال‌ها
57
امتیاز
1,149
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
اردبیل
سال فارغ التحصیلی
1401
دزدهای کوچک قربانیان فقرند و دزدهای بزرگ ریشه های فقر
عدالت حقیقی در حذف ریشه های فقر است،
نه به زنجیر کشیدن قربانیان فقر! ( :
 

اسدالهی

ilia asadollahi
کنکوری 1403
ارسال‌ها
607
امتیاز
6,419
نام مرکز سمپاد
علامه حلی 4
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1403
بشکفد بار دگر لاله رنگین مراد

غنچه سرخ فرو بسته دل باز شود



من نگویم که بهاری که گذشت آید باز

روزگاری که به سر آمده آغاز شود



روزگار دگری هست و بهاران دگر

شاد بودن هنر است ، شاد کردن هنری والاتر



لیک هرگز نپسندیم به خویش

که چو یک شکلک بی جان شب و روز



بی خبر از همه خندان باشیم

بی غمی عیب بزرگی است که دور از ما باد



کاشکی آینه ای بود درون بین که در آن خویش را می دیدیم

آنچه پنهان بود از آینه ها می دیدیم



می شدیم آگه از آن نیروی پاکیزه نهاد

که به ما زیستن آموزد و جاوید شدن



پیک پیروزی و امید شدن

شاد بودن هنر است گر به شادی تو دلهای دگر باشد شاد



زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست

هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود



صحنه پیوسته به جاست.

خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد.


ژاله اصفهانی
 

گشاد

کاربر تحت فعالیت
ارسال‌ها
32
امتیاز
1,049
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
‌‌ ‌تبریز
سال فارغ التحصیلی
1398
+خانم خورشید من روم نمیشه بهش بگم، شما بهش بگید بیشتر از هر کسی که میشناسمش دوستش دارم.
 

اسدالهی

ilia asadollahi
کنکوری 1403
ارسال‌ها
607
امتیاز
6,419
نام مرکز سمپاد
علامه حلی 4
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1403
پا به پای کودکی‌هایم بیا
کفش‌هایت رابه پا کن تا به تا
قاه قاه خنده‌ات را ساز کن
بازهم با خنده‌ات اعجاز کن
پا بکوب و لج کن و راضی نشو
با کسی جز عشق همبازی نشو
بچه‌های‌ کوچه را هم کن خبر
عاقلی را یک شب از یادت ببر
خاله‌بازی کن به رسم کودکی
با همان چادر نماز پولکی
طعم چای و قوری گلدارمان
لحظه‌های‌ ناب بی تکرارمان
مادری از جنس باران داشتیم
در کنارش خواب راحت داشتیم
یا پدر اسطوره دنیای ما
قهرمان باور زیبای ما
قصه‌های‌ هر شب مادربزرگ
ماجرای بزبز قندی و گرگ
غصه هرگز فرصت جولان نداشت
خنده‌های‌ کودکی پایان نداشت
هرکسی رنگ خودش بی شیله بود
ثروت هر بچه قدری تیله بود
ای شریک نان و گردو و پنیر
همکلاسی! باز دستم را بگیر
مثل تو دیگر کسی یکرنگ نیست
ان دل نازت برایم تنگ نیست؟
حال ما را از کسی پرسیده‌ای؟
مثل ما بال و پرت را چیده‌ای؟
حسرت پرواز داری در قفس؟
می کشی مشکل دراین دنیا نفس؟
سادگی‌هایت برایت تنگ نیست؟
رنگ بی‌رنگیت اسیر رنگ نیست؟
رنگ دنیایت هنوزم آبی است؟
آسمان باورت مهتابی است؟
هرکجایی، شعر باران را بخوان
ساده باش و بازهم کودک بمان
باز باران با ترانه، گریه کن
کودکی تو، کودکانه گریه کن
ای رفیق روز‌های‌ گرم و سرد
سادگی‌هایم به سویم باز گرد

نازنین مرادی
 

صوراسرافيل

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,432
امتیاز
8,561
نام مرکز سمپاد
علامه حلى
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0000
جز وصل تو دل به هر چه بستم توبه
بی یاد تو با هر که نشستم توبه

در حضرت تو توبه شکستم صدبار
زین توبه که صد بار شکستم توبه
 

Kiamehr

A special genius
کنکوری 1403
ارسال‌ها
177
امتیاز
4,514
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد ۱
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1403
مدال المپیاد
نقره زمین شناسی
در بیکرانه زندگی دوچیز است که افسونم میکند،آبی اسمانی که میبینم و میدانم که نیست و خدایی که نمی‌بینم و میدانم که هست...:)
 

اسدالهی

ilia asadollahi
کنکوری 1403
ارسال‌ها
607
امتیاز
6,419
نام مرکز سمپاد
علامه حلی 4
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1403
آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید!

یک نفر در آب دارد می سپارد جان

یک نفر دارد که دست و پای دائم‌ میزند

روی این دریای تند و تیره و سنگین که می‌دانید

آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن

آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید

که گرفتستید دست ناتوانی را

تا توانایی بهتر را پدید آرید

آن زمان که تنگ میبندید

برکمرهاتان کمربند

در چه هنگامی بگویم من؟

یک نفر در آب دارد می‌کند بیهود جان قربان

آی آدمها که بر ساحل بساط دلگشا دارید!

نان به سفره، جامه تان بر تن

یک نفر در آب می‌خواند شما را

موج سنگین را به دست خسته می‌کوبد

باز می‌دارد دهان با چشم از وحشت دریده

سایه‌هاتان را ز راه دور دیده

آب را بلعیده درگود کبود و هر زمان بیتابش افزون

می‌کند زین آبها بیرون

گاه سر، گه پا

آی آدمها!

او ز راه دور این کهنه جهان را باز می‌پاید

می زند فریاد و امید کمک دارد

آی آدمها که روی ساحل آرام در کار تماشایید!

موج می‌کوبد به روی ساحل خاموش

پخش می‌گردد چنان مستی به جای افتاده بس مدهوش

می رود نعره زنان، وین بانگ باز از دور می‌آید:

" آی آدمها "...


نیما یوشیج
 

zeynabgol

به گِلِ انجمن نِشَسته
ارسال‌ها
3,768
امتیاز
40,778
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
من یک پاندای چاقالو نیستم!

من جناب آقای پاندای چاقالو هستم!


:))
 

اسدالهی

ilia asadollahi
کنکوری 1403
ارسال‌ها
607
امتیاز
6,419
نام مرکز سمپاد
علامه حلی 4
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1403
به ساعت نگاه میکنم
حدود سه نصف شب است
چشم می بندم تا مباد که چشمانت را از یاد برده باشم
و طبق عادت کنار پنجره می روم
سوسوی چند چراغ مهربان
و سایه های کشدار شبگردان خمیده
و خاکستری گسترده بر حاشیه ها
و صدای هیجان انگیز چند سگ
و بانگ آسمانی چند خروس
از شوق به هوا می پرم چون کودکیم
و خوشحال که هنوز معمای سبزی رودخانه از دور برایم حل نشده است
آری از شوق به هوا می پرم
و خوب می دانم که
سالهاست که مرده ام

حسین پناهی
 
بالا