Absolut
کاربر فعال

- ارسالها
- 22
- امتیاز
- 21
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان کرمان
پاسخ : شیطنت ها
من و دوستم با دوتا ازمعاونامون رفته بودیم دبیرستان علامه حلی(دیوار به دیواریم) یکم کمک بدیم.(برای نمایشگاه)خیلی دلمون میخواست از کلاس جیم شیم ولی یکی ازون آشغالا زدتو ذوقمون گفت برگردیم(میترسید مثلا ازراه اسلام به در شیم!!).ماهم خیلی کفری شدیم.و وقتی داشتیم برمیگشتیم در بین دوتا مدرسه رو روشون قفل کردیم!!
تااینکه یکی از علامه ها در رو براشون بازکرد.اصلا هم نفهمیدن مادر رو قفل کرده بودیم.فکرکردن خود علامه ها دررو بستن.!!
من و دوستم با دوتا ازمعاونامون رفته بودیم دبیرستان علامه حلی(دیوار به دیواریم) یکم کمک بدیم.(برای نمایشگاه)خیلی دلمون میخواست از کلاس جیم شیم ولی یکی ازون آشغالا زدتو ذوقمون گفت برگردیم(میترسید مثلا ازراه اسلام به در شیم!!).ماهم خیلی کفری شدیم.و وقتی داشتیم برمیگشتیم در بین دوتا مدرسه رو روشون قفل کردیم!!

تااینکه یکی از علامه ها در رو براشون بازکرد.اصلا هم نفهمیدن مادر رو قفل کرده بودیم.فکرکردن خود علامه ها دررو بستن.!!


بقیه گروه ها کف کرده بودن

یک بارم بود که قرار شد از ته صف شورو کنیم ، تک تک بریم تا آب خوری ، آب بخوریم ، برگردیم ، نفر بعد بره ... سوژه بود 

چیزه...دلمون تنگ شده بود براتون 
هيچ كس هيچ چي نگفت
خيلي هم جدي مي گفت. من كه مرام بچه ها رو ديدم، با فرشيد كه كنارم مي نشست مشورتي كردم و بعد حدودا 5 دقيقه پا شدم گفتم آقا كار من بود! گفت خاني كار تو بود؟ پاياني هر چي بگيري ازت 10 نمره كم مي كنم! 20 بگير تا قبول شي! گفتم حق داريد و نشستم. واقعا اونقدر از كاري كه كرده بودم(به خاطر روابط قبلي با معلممون) خجل بودم كه اگه اون ترم مينداختمم هيچي بهش نمي گفتم.












