دیالوگ‌های واقعی

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع reza__sh
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
بعد ۳ ساعت کلاس ریاضی:
بچها اینو بیوفتیم دیگه کلاا افتادیم،از پشت بوم بیوفتیم بهتره
 
  • لایک
امتیازات: riri
+واقعا نمیدونم ولی من واقعا دوست دارم همه چیز رو بدونم و حس میکنم انقدر عمر نمیکنم که همه علم هایی رو که دوست دارم یاد بگیرم

–زيباييِ زندگي هم در همين خلاصه ميشه، اينكه قرار نيست همه چيز رو بدونيم، حتي اگر تلاش كنيم، ما بازيچه زمانيم، اما ميتونيم زمان رو به نفعِ خودمون در لحظه و صرفِ خوندن كردن، برگردونيم ...
 
  • لایک
امتیازات: riri
+ خب بزرگتره اوکی، ولی یادتون باشه گوساله‌هام بزرگ میشن.
- آره گوسفند میشن=)
 
- «امروز یه دختر 16 ساله قبل از آزمون به خاطر استرس ایست قلبی کرده. مراقب خودت باش لطفا»
+ «استرس؟ استرس چی هست اصلا. من امروز توی مترو کتاب رو باز کردم حتی»
- «تو توی خودت میریزی. این بدتر از اون شخصیه که میاد و میگه.»
 
Because a flower doesn't see its own beauty:)✨

Awww well if I’m a flower you’re an entire garden


تا خود خدا از اینا: ))))))))))))))))))))))))))))
 
میگفت:
ما به خاطر نداشتن سیاست خیلی چیزارو تو زندگی از دست دادیم، ولی بازم سمت سیاه بازی نمیریم
همینیم که هستیم،
همینقدر ساده ولی واقعی :)
 
_فلانی امتحانای تو چه وقتیه ببینم هفته بعد میتونیم بریم بیرونی چیزی یا نه؟
+سه تاشون پشت سر هم هر روزه بقیشون نه،تا ۲تیر امتحان دارم
×بچه ها ۱۴۰۴/۴/۴ بریم بیرون🤣
_آخه این تاریخ همه یا عروسی میکنن یا بچه بدنیا میارن دیگه خیلی خز شده😭😂
باید هرچی زودتر بریم بیرون چون من دیگه نمیکشم...
+اوکی من ۲تیر ساعت یک و نیم امتحان دارم برای بعدش حالا برنامه ریزی میکنیم

و این بحث ۳نفره هنوز به نتیجه خاصی نرسیده🤝🏻😁
 
Back
بالا