پاسخ : سوتیها
شوهر خالَم چار دست ـو پا شد مثه اسب بعد رو به دخدرش[18ماهشه]:بیا باباجون سوار شو.
این بچّه عم کلی داش زحمت میکشید که سوار شه اما نمیتونست منم رفتم کمکش کنم؛؛)
گذاشتمش رو کمره باباش یهو داد زدم برو حیوون؛؛) سکوتی همه جاعو فرا گرفت؛؛)
بعد که بازیش تموم شد بابام از خواب بیدار شد منم...