نتایج جستجو

یکی توییت زده بود یه دنیا پژوهشگر دارن روی داروئه کار می کنن، ولی شما برو عطاری محل بگو کرونا داری، سریع از بین شیشه های خاکی برگ بابونه و سنبل الطیب، یه شیشه درمیاره، داروی قطعی کرونا ، صد در صد تضمینی:D

خودکشی می کردم زودتر برم

این تاپیکو خوندم، یاد این مقاله هه افتادم http://tarjomaan.com/barresi_ketab/9656/ خیلی دوست داشتم زبانم انقدر می کشید کتابشو می خوندم

سوم راهنمایی رفت

پیش خواهر برادر موندن خودش کلی پروژه اس! اگه می خوای از طریق کنکور ایران برای خودت مسیر رزومه و ... جور کنی، راهش بسته نیست. اتفاقا یکی از بچه های فرزانگان راهنمایی ما، دو سال رفتن لبنان برای کار باباش، همونجا مدرسه سفارت رفت، بعد که برگشت دیگه نتونست بیاد فرزانگان، ولی نمونه دولتی قبولش کردن ،...

جادوگری که روی درخت انجیر زندگی میکند به لستر گفت: یه آرزو کن تا برآورده کنم لستر هم با زرنگی آرزو کرد دو تا آرزوی دیگر هم داشته باشد بعد با هر کدام از این سه آرزو سه آرزوی دیگر آرزو کرد آرزوهایش شد نه آرزو با سه آرزوی قبلی بعد با هر کدام از این دوازده آرزو سه آرزوی دیگر خواست که تعداد آرزوهایش...

اگه شب می فهمیدم: یحتمل اون بچه رم نزدیک من گذاشتن بخوابه که بچه ها با هم شاد باشند، نصفه شبی که غرق خوابه کشون کشون جامونو عوض میکنم، بعد هم پاهامو هلی کوپتری تو هوا می چرخونم خشک شم حالا که صبحه، هیچی می ذارم شلوارمو تو یه مشما گوشه اتاق جاسازی شه تا برن گروه ناشناس می فرستادم به تمام بخش ها،...

یه سیری داره ، آدم اول یه چیزی می بینه ، بعد یه فکر بدی میاد تو ذهنش ، بعد شروع به جمع آوری اطلاعات بیشتر می کنه ، بعد که فکر گندش رو تایید کرد، از کشفش حظ می بره نمی تونه تنهایی کیف کنه ، راه می افته برای بقیه گفتن! جالبش برای من این بود ، اون آیه ای که تو قران می گه غیبت نکنین، همین جوری...

اخه مگه دست آدمه! بالاخره ورودی وارد سیستم پردازش اطلاعات آدم می شن و یه پروسسی روش انجام می شه، نتیجه ای گرفته می شه. فقط مهمه همیشه یادمون باشه این قضاوت قطعی نیست کلی دیتای دیگه هم هستن که هنوز نرسیدن به ما یا شاید یه عالمه دیتا رو ما میس کردیم

من یه آیفون فایو عزیز قدیمی داشتم، خاموش شد دادم یه آشنا ، گفت خواهر من دیگه سوخته مرده. هیچ بکاپی هم ندارم، جز همونا که خودش می گرفت می ذاشت روی آی کلود شماره ها مم ندارم، هیچی ندارم، حتی واتس آپ اومدم امروز رو یه گوشی باز کنم، هیچی از گروه ها و مکالماتمو نیاورد الان به خاطر همین بدبختی...

دیروز تموم شد "شگفتی" نشر افق قصه پسری که صورتش خیلی داغونه. بعد که تموم شد یکی بهم گفت فیلمشم هست تازه دوبله هم شده

تو کشتی داشتیم با رضاخان مبارزه می کردیم تیر خوردم شهید شدم. اون لحظه سقوطم خیلی فیلمی بود:D

یه چند تا مساله هست این وسط ، بعد عمری سری به سایت زدیم بذار افاضات شبانه کنیم نگاه فلسفه علم به علم ، دست خوش تغییراتی شده ، یه مقداری از اون حالت خشک پوزیتیویستی فاصله گرفتن نظریات حالا این چه ربطی داشت: مثلا تو رشته خود من ، روان شناسی می ریم می بینیم یه بخش هایی از نظریه ها ، خیلی قابل رد...

بومزی از همه شرکتا میان می گن اسم شرکتمونو چی بذاریم ، هر اسمی من بذارم اون شرکته کارش می گیره

از نظر روحی نیاز به یه جایی دارم که آدماش بی خیال جمع کن جمع کن و بخور بخور خودشون دنبال خوب کردن حال بقیه باشن ، یه جوری بهشت . یعنی این اربعین هر سال نبود کلا یادم می رفت بشر می تونه چقدر باحال باشه از نظر شیکمی و پولی و ... رم می پرسیدین خوب ، لیستشو نوشتم به سرلیستیه یه دونه صندلی ماساژور...

سلام. من بعد عمری اومدم سمپادیا ، چه حیف که اخر تابستونه