پاسخ : خاطرات سوتیها
با عجله می خواستم از خونه برم بیرون، تو راهرو یه دستم کتاب بود و بند کیف، با اون یکی دستم هم سعی می کردم هندزفری پیچ خورده ی متصل به گوشی رو یه جور معقولی بچپونم تو کیفه، زیرچشمی هم حواسم به گریه هه بود که کنار گلدون لم داده. تو ذهنم برنامه ریختم حتمن قبل از بیرون رفتن بوس...