پاسخ : سوتیها
اونسري با دوستم حوصلمون سررفته بود گفتيم بريم بيشه معلم ها
رفتيم بيش معلم زبان و اصلا من شاگردش نبودم
بعد کلي با ما گرم گرفته بود
تازه از خلاقيت سمبادي ها و اينکه چه هنرهايي دارن مي گفت...
عکس هم تازه بهمون نشون ميداد و از خاطرات بارسال ميگفت
من و دوستم هم داشتيم منفجر ميشديم...