کنکور شب‌نشینی اعلام نتایج

وضعیت
موضوع بسته شده است.
اون شیشه اس
گویا یه ماده ای(دوپامین ) رو تو بدنت بیش از 100 برابره وقتی که در حال سکسی ترشح میکنه و باعث میشه که مغزت فقط شیشه بخواد
یعنی ممکنه تو در حالی که داری از گشنگی میمری و بحث انتخاب بین غذا و شیشه باشه تو شیشه رو بی درنگ انتخاب کنی
(همه اینا شنیده اس و بی منبع )
دیگه نگفته بود شیشه
کلا اثرگذاری این گونه مواد به صورت ترشح بیش از حد یه سری ماده‌ی شادی‌اور در دستگاه عصبیه
 
دلم خون شد از یادآوری اون ر‌وزایی که این دخترا آشپزخونه رو قرق میکردن که ۴ جور غذا درست کنن ببرن برای دوست پسراشون:)))) به ما فقط بوی غذا میرسید
البته من یه کلیپ دیدم که دختر پسرای خوابگاهی اوکی کرده بودن که پسرا مواد غذایی می‌خریدن دخترا می‌پختن بعد ارسال می‌کردن براشون، بازی برد-برد :))
 
خوشمزه‌تر از اینا اون غذاهایی بود که دوستان عزیز کله‌ی صبح با عطر و ادکلن می‌رفتن بیرون و شب با یه قابلمه غذا برمی‌گشتن. ماشاالله دوستان دختر کدبانویی داشتن.
هم چهارتا تیکه بهشون مینداختیم هم غذا می‌خوردیم :))
مورد داشتیم از خوابگاه دخترونه ووسه زیدشون شله زرد پختن بردن
 
بدبختای خوابگاه ما لو میرفتن
یه از خدا بی‌خبری لو شون میداد
 
آقا یه چی بگم:)) من همیشه آرزو داشتم که تجربه و خاطره زیاد از خوابگاه و مهاجرت جمع کنم که بعداها کلیییی حرف داشته باشم واسه بچه‌م بزنم. الان که دارم برای شما تعریف میکنم حس میکنم جای بچه‌مین مثلا=))
 
دلم خون شد از یادآوری اون ر‌وزایی که این دخترا آشپزخونه رو قرق میکردن که ۴ جور غذا درست کنن ببرن برای دوست پسراشون:)))) به ما فقط بوی غذا میرسید
وای یه بار دوستم می‌خواست برای دوست‌پسرش سالاد ماکارونی درست کنه بلد نبود بعد من و چند نفر دیگه براش درست کردیم و خودمون یه قاشقم ازش نخوردیمم
هنوزم یادم میفته می‌سوزم:))
 
آقا یه چی بگم:)) من همیشه آرزو داشتم که تجربه و خاطره زیاد از خوابگاه و مهاجرت جمع کنم که بعداها کلیییی حرف داشته باشم واسه بچه‌م بزنم. الان که دارم برای شما تعریف میکنم حس میکنم جای بچه‌مین مثلا=))
واقعاً هم نن جونمونی دیگه فرقی با بچه‌هات نداریم:))
 
این تاپیک رو یکار کنید مثل حرف بزنه شه
بعد محدودیت بازدید هم داشته باشه
۵۰ ارسالی به بالا بتونن ببیننش
وضع بدیه
نصفه شب هم هست...
همه چی داریم لو میدیم :))
 
مورد داشتیم از خوابگاه دخترونه ووسه زیدشون شله زرد پختن بردن
ما از این شانسا نداشتیم. عجیب هم نبود البته
هم‌اتاقی‌ها دانشجوی ادبیات بودن. نامه و اینا بیشتر رد و بدل می‌شد تا غذا
دست بالاش بالای صفحه می‌نوشتن: مرا کیفیت عشق تو کافی‌ست/ ریاضت‌کش به بادامی بسازه :))
 
کلاب رقص در خوابگاه به وجود میاد
حتی اگه بلد نباشی (مثل من) یاد می‌گیری :)
مخصوصا شبای امتحان که واقعا همه قاطی میکنن :))
پسرامون هم تلاش نافرجامی در یادگیری "تک دست مازندرانی" داشتن :))
استوری به راه بود
 
مورد داشتیم از خوابگاه دخترونه ووسه زیدشون شله زرد پختن بردن
آخ الان یادم ا‌ومد:)) یکی از پسرای خوابگاهیمون واسه من شله‌زرد پخت آورد که روزه‌مو افطار کنم باهاش و من بازم نفهمیدم این بچه روی من کراش داره و منظوردارن کاراش=))
 
آخ الان یادم ا‌ومد:)) یکی از پسرای خوابگاهیمون واسه من شله‌زرد پخت آورد که روزه‌مو افطار کنم باهاش و من بازم نفهمیدم این بچه روی من کراش داره و منظوردارن کاراش=))
دلم برای پسره سوختتت:))
 
آخ الان یادم ا‌ومد:)) یکی از پسرای خوابگاهیمون واسه من شله‌زرد پخت آورد که روزه‌مو افطار کنم باهاش و من بازم نفهمیدم این بچه روی من کراش داره و منظوردارن کاراش=))
دیگه بنده خدا طناب داده کارش از کراش و اینا گذشته بود :))
 
آخ الان یادم ا‌ومد:)) یکی از پسرای خوابگاهیمون واسه من شله‌زرد پخت آورد که روزه‌مو افطار کنم باهاش و من بازم نفهمیدم این بچه روی من کراش داره و منظوردارن کاراش=))
جیگرم براش کباب شد:))
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
Back
بالا