:(

الان خیلی احساس ناراحتی میکنم
تمام دوستای نزیدکم واسه المپیاد خونده بودن و قبول شدن
از قبول شدن اونا نارحت نیستم
از اینکه خودم نخوندم ناراحتم
اعتماد به نفسمو از دست دادم
واسه این نخوندم که هیچ علاقه ای به المپیاد و طلا و نقره و خرخونی هاش نداشتم
ولی وقتی دادمش فهمیدم اگه میخوندی اسون بوده
باخودم فکرمیکردم احتمال قبولیش خیلی پایینه و من همون تلاشو میذارم روی کنکور که سودش بیشتره
هرچند که مرحله ی دوم سرتاپا با اول فرق داره
مهم نیست
فقط دوست داشتم اسم منم پیش دوستام بود
فقط دوست داشتم حس میکردم که اونقدرها هم از بقیه عقب نیستم.
می فهمین چی میگم؟
اه خدایا ولش کن
از این کیبرده خیلی خوشم میاد
راحت باهاش میشه نوشت!!!!!!!

بیست و سه هزار

  1. توبیاس بالاخره خریدش ، یه BMW 114i نارنجیه 3 در . بعد از اینکه آنه ماریه حامله شد ، چون یولیا هم هنوز تا 3 سالگیش 3-4 ماهی مونده بود ، توبیاس تو فکر خریدش بود ، همین هفته ی پیش با نمایندگی صحبت کرد و قرار داد 20،000 یورویی رو باهاشون بست ، حدود 4،000 تاشو اول داد و باقی پول رو ماهانه 249 یورو. خیلی شرایط خوبی بود با توجه به اینکه حقوق خودش 4500 تا بود و آنه هم ماهی 1800 تا از رستوران می گرفت ، تازه اگر انعام ها هم رو می کرد ، شاید به 2000 تا هم برسه. مهم نبود ، خود توبیاس از پسش بر میاد.

  2. «چقدر غر میزنی ، دارم حاضر میشم دیگه ؛ تو برو ماشینو روشن کن گرم شه تا بیام.» نگار اینو به محمد میگه و روشو میکنه سمت آینه. «آخه مگه داریم میریم عروسی ؟» محمد همینطور که سوییچ و بیمه ی ماشینو از رو جاکفشی بر میداره ، غرغرشو میزنه و از در میزنه بیرون ، « زود بیایا ! » نگین و امیرحسین مث همیشه دارن سر اتاق دعوا میکنن، که کی اول بره بیرون تا اون یکی لباسشو عوض کنه ؛ خوشبختانه با جیغ نگار ، طبق معمول امیر با دندونای رو هم فشرده میاد بیرون تا نگین لباسشو اول بپوشه.

  3. «اتوبان آ8 حدفاصل کارلسروهه تا اشتوتگارت ، 8 کیلومتر ترافیک. در طول ترافیک با حوصله و توجه برانید ، چون با توجه به فصل ، حیوانات دارن از جاده عبور می کنن . در طول مسیر پلیس و اداره راه راهنمای شما هستند. روز آفتابی زیبا و آخر هفته ی شادی داشته باشید.» آنه میگه :« خیلی زشته دیر میرسیم.» توبیاس آروم از پارکینگ میپیچه بیرون و میگه : «عب نداره ، هوا خوبه. »

  4. محمد ایندفعه یه بوق طولانی میزنه ، بعد 3-4 بار بوق زدن و نیومدن نگار و بچه ها ؛ محمد کلافه دستشو میزاره رو بوق و یه سیگار روشن میکنه. امیر میدووه پایین . «مامانینا کوشن پس ؟ »  «نگین جلوی آینه بود ، مامان داشت کفش می پوشید.»  «یه بار نشد سر موقع بیان» محمد یکم گاز میده به ماشین و صدای ابی رو زیاد تر میکنه
    «وقتی رسید آهو هنوز نفس داشت ،
    داشت هنوزم بره هاشو می لیسید ،
    وقتی رسید قلبی هنوز تپش داشت ،
    اما اونم چشمه ای بود که خشکید»

  5. توبیاس سرعتشو کم کرد ، از 60  رسوند به 30 . خیابون کایسر منطقه ی 30 کیلومتر سرعته . یولیا سرشو گذاشته روی شکم آنه و داره صدای داداششو می شنوه. آنه یه لبخندی میزنه ، توبیاس رو نگاه می کنه و یاد دانشگاه می افته . روزی که بعد 3 ماه تابستون که پیش مامانشینا تو استراسبورگ فرانسه رفته بود ، با 3 تا چمدون برگشته بود آلمان و توی ایستگاه قطار مرکزی کارلسروهه ، دسته ی چمدونش شکست. کل کتابای آشپزی فرانسوی که برای کلاس چِف وِگنار آورده بود توی ساک سنگینی می کرد. تو فکر چه کنم چه کنم بود که توبیاس جوان اومد جلو. «این بلا سر من زیاد اومده ، از بس کتابای مکانیک زیاده!» توبیاس خنده کنان خم شد و سر چمدونو گرفت : «شما ام دانشجویید ؟ » آنه ماریه که هول شده بود ، طرف دیگه ی چمدون رو بلند کرد و گفت : « دانشجو ؟ آره آره . نه نه ! فقط برای یه دوره ی  آموزشی آشپزی اومدم. اگر اسمشو دانشجویی می زارید. » آنه دقیق یادش بود که توبیاس وقتی اولین بار که دعوتش کرد به اتاقش و براش گراتن مرغ و بادمجون فرانسوی درست کرد ، عاشق آنه شد. به بهونه ی غذاهای خوشمزه ی به قول توبیاس ، بهترین چِف فِغانس ، میومد پیش آنه. تا اینکه ماه 6 ام تصمیم گرفتن با هم زندگی کنن. یک سال و نیم بعدش هم که توبیاس رسما از آنه تقاضای ازدواج کرد ، درست 11هم ماه نوامبر (11) سال 2011. با صدای آژیر آمبولانس آنه هم از خیالات در میاد. توبیاس هم مثل همه ی ماشین ها به سرعت راهنمای راست رو میزنه و سمت راست اتوبان کاملا متوقف می شه . آمبولانس با 90 تا سرعت از کنار بی ام و میگذره.
  6. «باز صدر ترافیکه.» محمد رو فرمون می کوبه و میگه : «احمق فکر کرده مردم با یه اتوبان 2 طبقه بهش رای میدن. باش تا صبح دولتت بدمد.»
    «  بریم از فرعی های کاوه بریم ؟ » نگار محمدو نگاه میکنه و منتظر جوابه. محمد میپیچه تو بریدگیه کاوه شمالی.
    «قلب تو قلب پرنده
    پوستت اما پوست شیر
    زندون تن و رها کن
    ای پرنده پر بگیر »
    محمد صدای ابی رو بلند تر می کنه و با صدا ، پاشو بیشتر رو گاز فشار میده. سر اندرزگو ، مث همیشه شلوغه. محمد پاشو می زاره رو ترمز ، 90 ، 50 ، 20 … پراید آروم آروم دم  سپر ماشین جولویی آروم میگیره. محمد دوروبرو یه دید میزنه ، یاد 5-6 سال پیش می افته که یه بار  با حسام و رفیقش مازیار ، که یه آزرای جدید خریده بود، با هم مجردی پاشدن اومدن اندرزگو … ساعت 4 صبح که رسید خونه ، وقتی رفت تو رخت خواب ، با نگار سر اینکه کجا بوده یه دعوای حسابی کردن. یادش اومد چقدر باباش بهش می گفت «این دختره وصله ی تو نیست. » اما محمد که از سال دوم دانشگاه که انتقالی گرفته بود به رودهن ، با نگار دوست بود ، حالا می خواست تو سال پنجم رشته ی آی تی ، بره خواستگاریه نگار. نه هیچکس دیگه ، فقط نگار ! با رد شدن از اندرزگو ، تو کوچه پس کوچه ها ترافیکم نیست ، 60 ، 80 ، 100 …

  7. توبیاس محکم ترمز می کنه ،یه سگ پریده وسط خیابون. بی ام و آروم چند متریه سگ شفرد آلمانی وایمیسه ، یه پیرزن سریع میاد ، سگ رو به قلاده میبنده و شروع می کنه به عذرخواهی کردن. سر یولیا که برعکس رو پای آنه نشسته بود آروم خورده بود به شیشه و ریز و کوچولو اشک میریخت.
    « سلام ، روز آفتابیتون بخیر ، لطفا گواهینامه و کارت ماشین رو بدید. » پلیس که سر همون چهارراه وایساده بود به توبیاس میگه.  آنه همینطور که داره سر یولیا رو میماله ، برگ جریمه رو از توبیاس میگیره و نگاه میکنه : 80 یورو ، نشستن کودک در صندلی جلو.

  8. محمد محکم ترمز می کنه . یه آدم پریده وسط خیابون.  مطمئنا می خوره بهش … فرمونو میپیچونه. ولی دیر شده… ته ماشین به پسر تقریبا 22 ساله میگیره و پرتش می کنه تو جوب.  پرایدم به اولین درخت کوچه ی سلیمی نه نمیگه و با 70 تا سرعت میخوره به چنار 70 ساله . صدای آژیر آمبولانس میاد ، اما دیگه خیلی دیر شده ، نگار و نگین ، دیگه نفس نمی کشن… صدای ناله ی پسر جوان بلند میشه .

روزنامه ی زوددویچ : تلفات 8 هزار نفری تصادفات سالانه برای آلمان فاجعه بار است.

روزنامه همشهری : فشار خودروسازان برای مهلت 2 ساله برای نصب ایربگ و ترمز ای بی اس، پلیس راضی شد.

ویکیپدیا : ایران با دارا بودن 23 هزار کشته در سال ، صدر جدول کشته شدگان تصادفات را به خود اختصاص داده.

یک خاطره…

زمستان بود وهوا بس نا جوانمردانه سرد و طبق معمول در سالن مدرسه هم بسته.
توی یکی ازین روزها که از قضا مدیر هم توی مدرسه نبود، بچّه ها یه پاک کن انداخته بودن توی بخاری کلاس ؛پاک کن بیچاره توی بخاری وا رفته و سوخته بود . پاک کن رو هم که می دونید اگه بسوزه چه بویی داره؟! خلاصه بوی پاک کن سوخته مثل سونامی تمام مدرسه رو برداشته بود داشت می برد. ما هم از تو کلاس در رفته بودیم توی حیاط مدرسه. توی همین گیر ودار آقای معاون دنبال این بو رو می گیره و می آد و می رسه به کلاس ما. بچّه ها رو جمع می کنه تو کلاس و در و پنجره ها رو هم می بنده و بخاری رو تا آخر زیاد می کنه و عجیب تر از همه این که خودش هم توی کلاس می مونه تا کسی فرار نکنه! هر چی میگفتیم آقا سرمون گرفته؛داره حالمون بد میشه. می گفت:این که چیزی نیست.(یعنی مگه خودتون نمی بینید من هم همین جا وایستادم؟!!!) جاتون خالی تا حد سردرد تو کلاس موندیم تا این که یکی از بچّه ها حالش به هم می خوره و میره بیرون و آقای معاون هم کوتاه می آد و می گذاره که ما هم برویم بیرون…

پیشنهاداتی برای سمپاد جدید

سمپاد یا همان سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان امروزه تبدیل شده است به ممپاد یا همان معاونت (مرکز) ملی پرورش استعدادهای درخشان. اما فرق این دو چیست؟

سازمان در ویکی پدیا به این شکل تعریف شده است :

سازمان مجموعه هدفمندی است که پیرو یک نظام است، و دارای مرزها و حدودی است که آن را از محیط خود جدا می‌سازد.

یک سازمان، یک نهاد مستقل است که یک ماموریت خاص دارد و می‌تواند با نیت انتفاعی یا غیرانتفاعی تأسیس شده باشد. یک سازمان: یک ماهیت اجتماعی است که ساختار، اهداف و مرز مشخصی دارد.

  • هدف دارد.
  • برای هدفش برنامه دارد.
  • استراتژی دارد.
  • منابع خود را می‌شناسد و از آنها بهینه و هماهنگ استفاده می‌کند.
  • وابسته به اطلاعات است.

یک سازمان دارای ویژگی‌های زیر است:

  1. ماموریت یا هدف ویژه‌ای دارد.
  2. برای بقاء به دیگر سازمان‌ها وابسته است.
  3. هیئت حاکمه مستقلی دارد.
  4. از بخش‌های مختلف تشکیل شده است.
  5. دارای ساختاری فیزیکی و منطقی است.

سمپاد روزی یک سازمان بود تحت نظر ریاست جمهوری. یعنی رییس آن مستقلا توسط رئیس جمهور تعیین میشد. بعدها این سازمان به وزارت آموزش پرورش منتقل شد و رئیس آن توسط وزیر آموزش پرورش تعیین میشود. بعد از مدتی نیز سازمان منحل شد و تبدیل شد به معاونت. یعنی استقلال عملکرد خود را از دست می دهد و نمیتواند هدف، برنامه، استراتژی، منابع و ساختار مستقل خودش رو داشته باشه و باید تحت نظر هدف، برنامه و ساختار آموزش پرورش عمل کند. منابعش هم توسط آموزش پرورش تامین می شود. یعنی بودجه و نیروی انسانی و ساختمان و سایر منابعش باید توسط آموزش پرورش و تحت نظر آنها و طبق ضوابط آن تامین بشه. مدیریتش هم در واقع نوعی تقسیم وظایف وزیر آموزش پرورش است که بخشی از آن به این معاونت رسیده است. هویت مستقل تعریف شده سمپادی هم به نوعی از کمرنگ شده است. برای درک بهتر اینکه چه اتفاقی برای سمپاد افتاده یک مثال میزنم:

فرض کنید یک کشوری وجود داره به اسم سمپاد. آدماش تحصیل کرده و باهوشن. به زبون سمپادی حرف میزنن و بهشون سمپادی گفته میشه. این کشور هم درآمد خودشو داره و مستقلا خرج میکنه واسه خودش. رییس این کشور هم خودش برنامه ریزی میکنه واسه کشورش. بعدها به دلایلی این کشور ملحق میشه به کشور بزرگتر آمپر و تبدیل به یک استان آمپر میشه. دیگه کشوری به اسم سمپاد وجود نداره. هویت ملی سمپادی وجود نداره و همه سمپادی های سابق شدن آمپری. درآمد سمپاد رو هم آمپر میگیره و هرقدر دلش خواست به استان سمپاد میده. توی برنامه ریزی هم استان سمپاد تابع کشور آمپره. مدیران و استاندار سمپاد هم توسط رییس آمپر تعیین میشه.

این بود تعریف ساده ای از اتفاقی که افتاده برای سمپاد. این اتفاق عوارض زیادی به دنبال داشته. اما من نمیخوام این عوارض رو الان بنویسم. مدیریت سمپاد به تازگی عوض شده و دکتر حسین شجاعی به عنوان مدیر جدید سمپاد انتخاب شدند. از آنجایی که رزومه و سابقه ایشون و سمپادی بودنشون امیدی در دل ما زنده کرده برای تغییراتی در راستای بهبود سمپاد، انگیزه ای شد برای من تا پیشنهاداتی که تو ذهن داشتم مطرح کنم. این پیشنهادات صرفا از طرف فارغ التحصیلان سمپاد نوشته شدند و در حد اطلاعات و درک و شناخت یک فارغ التحصیل است و ممکنه غیرعملی و غیرواقع بینانه باشند.

۱. مستقل کنید: برای من و بسیاری سمپادی‌ها یک سمپاد ایده‌آل٬ سمپادی مستقل از آموزش پرورش و نظام آموزشی ایران است. ساختار آموزش پرورش ایران بسیار ناکارآمد است. نظام آموزش پرورش ما به شدت بیماره و ساختار منعطفی ندارد. همه مدارس در هر شهری و هر منطقه ای با هر فرهنگ و اعتقادات و ویژگی ٬ باید یک جور کتاب و یک جور برنامه درسی داشته باشند که همین یک جورش هم کلی ایراد دارد. این ساختار و وابستگی سمپاد باعث شده است که سرعت و کیفیت حرکت سمپاد به شدت مختلل بشه. به مدیر جدید پیشنهاد میکنم تمام تلاش خودش رو بکنه تا سمپاد هرقدر ممکن بیشتر مستقل بشه. از انتخاب معلم٬ انتخاب کارمندان٬ انتخاب مدیران مدارس٬ آزمون ورودی و … گرفته تا حتی تبدیل شدن مجدد به سازمان و استقلال از آموزش پرورش. حتی در مورد برنامه درسی و روزهای مدرسه و امتحانات و طول ترم و سرفصل های درسی و … متوجه هستیم که قانون و ضوابطی وجود دارند و هرکاری عملی نیست اما میتوان در راستای استقلال هرچه بیشتر قدم‌هایی برداشت با رایزنی‌های مختلف و …

۲. توسعه بی‌رویه را متوقف کنید : اخیرا دو سه سال گذشته تعداد مدارس سمپاد به طرز وحشتناکی بالا رفته. توسعه‌ای کمی بدون در نظر گرفتن عوامل کیفی. مدارس جدید از نظر کیفیت به شدت ضعیف هستند. وزیر جدید آموزش پرورش هم به این توسعه انتقاد کردند. به هرحال هرچیزی یک حد استانداردی دارد. لطفا این توسعه رو متوقف و معکوس کنید. میزان پذیرش ورودی‌های جدید را کم کنید لطفا.

۳. آزمون سمپاد را سمپادی کنید: هرروز یک خبر متفاوت از آزمون سمپاد شنیده می‌شود. از یکی شدن با آزمون نمونه دولتی گرفته تا حذف آزمون ورودی دبیرستان و آزمون ورودی برای سال های دوم سوم و … دقیقا خبر نداریم آزمون سمپاد در چه حد کیفی و کمی برگزار میشه اما لطفا به این موضوع رسیدگی کنید و آزمون سمپاد به شکلی برگزار بشه که واقعا دانش‌آموزان لایق وارد سیستم سمپاد بشوند با معیارهایی درست و علمی.

۴. توسعه علوم انسانی و هنر در مدارس سمپاد : همگی با جو حاکم بر خانواده‌های ایرانی آشنا هستیم. در نظر اکثریت مردم تحصیلات یعنی مهندس شدن یا دکتر شدن. در صورتی که جامعه علمی و خصوصا جامعه آینده ایران به نخبگان در سطح علوم انسانی و هنر نیز نیازمند است. دانش‌آموزان سمپاد نیز با توجه به جو حاکم اصلا با علوم انسانی و هنر آشنا نمیشوند که حتی بعدها مسیرشان را انتخاب کنند. با توجه به وضعیت تعداد مدارس سمپاد پیشنهاد می‌کنم برنامه‌ای تهیه بشه که دانش‌آموزان با رشته‌های علوم انسانی و هنر نیز آشنا بشن و به اون سمت هدایت بشن. با اینکار نخبگان زیادی در این حوزه جذب میشن که میتونن بعدها منشا کارهای بزرگی بشوند.

۵. برنامه جامع مدارس سمپاد تهیه بشه : در حال حاضر مدارس سمپاد تحت اختیار مدیرانشون هرکدوم یه جوری برنامه پیش میبرند. طرح درس‌ها و کلاس‌های المپیاد و فوق برنامه و … همگی بستگی به معلم و مدیر مدرسه دارد. برای همین است که شاهد پیشرفت برخی مدارس و عقب ماندگی برخی دیگر هستیم. لطفا یک تیم متخصصان حرفه‌ای آموزش تشکیل دهید و برای اینکارها برنامه‌ و دستورالعمل تهیه کنید. حقیقت این است که بسیاری از مدیران فعلی بلد نیستند کار خاصی انجام دهند. خلاقیت ندارند و صرفا روال یک مدرسه عادی را طی می کنند. باید یک برنامه و دستورالعمل جامع برایشان تهیه شود و مجبور باشند کارهایی انجام دهند.

۶. دوره های آموزشی خاص تعریف کنید : برای دانش‌آموزان دوره های آموزشی خاصی تعریف کنید که در کنار درس های عادی چیزهای بیشتری نیز یاد بگیرند. مثلا دوره‌های آموزش تجارت٬ دوره‌های آموزش عکاسی٬ دوره‌های آموزش فلسفه و … این دوره‌ها میتوانند زمینه‌های شناسایی و شکوفایی استعدادهای سمپاد شوند.

۷. سایت سمپاد را تقویت کنید: سایت قبلی و فعلی سمپاد به شدت ضعیف بودند. هم اکنون سایت‌های اینترنتی یک ابزار بسیار مفید و قوی برای اطلاع رسانی و ارتباط هستند اما در کشور و خصوصا دولت بسیار کمتر مورد توجه هستند. یک سایت بسازید که در آن سمپاد معرفی شود. آخرین اخبار و اطلاعیه‌های سمپاد منتشر بشوند. اطلاعات مفید در اختیار دانش‌آموزان قرار داده شود. اخبار و اطلاعیه‌های مسابقات و همایش‌های مختلف و … بخش خیرین برای راهنمایی افراد خیری که علاقه دارند به مدارس کمک کنند. بخش فارغ التحصیلان و راه های ارتباط و … امکان ارسال پیشنهادات و … یک فضای گفت و گو شبیه فروم سمپاد.  چنین سایتی به هیچ وجه هزینه خاصی ندارد. من به شخصه حاضر هستم چنین سایتی را به رایگان برای سمپاد بسازم.

۸. از توان فارغ التحصیلان استفاده شود : فارغ التحصیلان سمپاد همیشه یک راهنما و الگوی جدی برای دانش‌آموزان بودند. همیشه ارتباط و علاقه خاصی بین فارغ التحصیلان و دانش‌آموزان سمپاد بوده است. جمع فارغ التحصیلان سمپاد یک جمع بسیار قوی هستند که اگر از توانایی و پتانسیل آن ها استفاده شود می‌توانند منشا خدمات بسیاری شوند. بسیاری از آنها حاضر هستند به رایگان وقت خود را در اختیار سمپادی ها بگذارند.

۹. سرعت را بالا ببرید : مدارس سمپاد میتوانند درس ها را خیلی سریعتر پیش ببرند. درست است دانش‌آموز نباید زیاد تحت فشار باشد و باید زندگی عادی خود را هم داشته باشد اما میتوان محیطی را فراهم کرد که دانش آموزان ساعات بیشتری در مدرسه بمانند. درس‌ها را سریعتر پیش ببرند و حتی ترم تابستانی داشته باشند.

۱۰. آموزش الکترونیک را توسعه دهیم : سایت‌هایی مانند مکتب‌خونه و کلاس‌درس را ببینید. این سایت ها ویدئوهای آموزشی رایگان را در اختیار مردم قرار می دهند که بیشتر با محوریت دروس دانشگاهی است. سمپاد هم با توجه به دراختیار داشتن پتانسیل بالایی از معلمان توانا می‌تواند اقدام به راه‌اندازی فعالیتی مشابه کند و دروس مختلف را به این شکل اجرا کند. این کار به توسعه عدالت آموزشی و کم‌کردن فاصله شهرها از یکدیگر کمک می‌کند و می‌تواند سمپاد را به عنوان یک مرکز مهم و موثر معرفی کند.

اینها تعدادی از ایده‌هایی بود که من و دوستانم به ذهنمان رسیده بود. تلاش کردیم به شکلی ایده‌هایمان را مطرح کنیم. شاید این ایده‌ها با واقعیت فاصله داشته باشند اما منظور ما را می رساند. امیدوارم این مطلب به دست مخاطبان اصلیش برسد. هرچند ما در فضای اداری نیستیم و ممکن است یک مسئولی بعد از خواندن اینها بگوید « دلتان خوش است ها ! ». اما ما باور داریم اگر تدبیر باشند اگر خلاقیت باشد می‌توان خیلی کارهای متفاوت انجام داد یا حداقل به سمت آن ها حرکت کرد.

شما که این مطلب را می‌خوانید هم اگر انتقاد و پیشنهادی دارید چه در مورد این مطلب چه در مورد سمپاد لطفا نظرتان را همینجا بیان کنید. خیلی ممنون که وقت گذاشتید این مطلب طولانی را خواندید.

10درس طلایی از انیشتین

در این مطلب به 10 نکته طلایی از درسهای زندگی آلبرت انیشتین این دانشمند بنام خواهیم پرداخت.امیداست با تفکر و تامل در این نکات طلایی و به کار بستن آنها در زندگی روزمره راههای زندگی متعالی را بیاموزیم.

1. کنجکاوی را دنبال کنید
“من هیچ استعداد خاصی ندارم. فقط عاشق کنجکاوی هستم” چگونه کنجکاوی خودتان را تحریک می کنید؟ من کنجکاو هستم، مثلا برای پیدا کردن علت اینکه چگونه یک شخص موفق است و شخص دیگری شکست می خورد. به همین دلیل است که من سال ها وقت صرف مطالعه موفقیت کرده ام. شما بیشتر در چه مورد کنجکاو هستید؟ پیگیری کنجکاوی شما رازی است برای رسیدن به موفقیت.
2. پشتکار گرانبها است
“من هوش خوبی ندارم، فقط روی مشکلات زمان زیادی می گذارم” تمام ارزش تمبر پستی توانایی آن به چسبیدن به چیزی است تا زمانی که آن را برساند. پس مانند تمبر پستی باشید و مسابقه ای که شروع کرده اید را به پایان برسانید. با پشتکار می توانید بهتر به مقصد برسید.
3. تمرکز بر حال
پدرم به من می گفت نمی توانی در یک زمان بر ۲ اسب سوار شوی. من دوست داشتم بگویم تو می توانی هر چیزی را انجام بدهی اما نه همه چیز. یاد بگیرید که در حال باشید و تمام حواستان را بدهید به کاری که در حال حاضر انجام می دهید. انرژی متمرکز، توان افراد است، و این تفاوت پیروزی و شکست است.
4. تخیل قدرتمند است
“تخیل همه چیز است. می تواند باعث جذاب شدن زندگی شود. تخیــل به مراتب از دانش مهم تر است” آیا شما از تخیلات روزانه استفاده می کنید؟ تخیل پیش‌درآمد تمام داشته‌های شما در آینده است. نشانه واقعی هوش دانش نیست، تخیل است. آیا شما هر روز ماهیچه های تخیل تان را تمرین می دهید؟ اجازه ندهید چیزهای قدرتمندی مثل تخیل به حالت سکون دربیایند.

5. اشتباه کردن
“کسی که هیچ وقت اشتباه نمی کند هیچ وقت هم چیز جدید یاد نمی گیرد” هرگز از اشتباه کردن نترسید چون اشتباه شکست نیست. اشتباهات شما را بهتر، زیرک تر و سریع تر می کنند، اگر شما از آنها استفاده مناسب کنید. قدرتی که منجر به اشتباه می شود را کشف کنید. من این را قبل گفته ام، و اکنون هم می گویم، اگر می خواهید به موفقیت برسید اشتباهاتی که مرتکب می شوید را ۳ برابر کنید.

6. زندگی در لحظه
“من هیچ موقع در مورد آینده فکر نمی کنم، خودش بزودی خواهد آمد” تنها راه درست آینده شما این است که در همین لحظه باشید. شما زمان حال را با دیروز یا فردا نمی توانید عوض کنید. بنابراین این از اهمیت فوق العاده برخوردار است که شما تمام تلاش خود را به زمان جاری اختصاص دهید. این تنها زمانی است که اهمیت دارد، این تنها زمانی است که وجود دارد.

7. خلق ارزش
“سعی نکنید موفق شوید، بلکه سعی کنید با ارزش شوید” وقت خود را به تلاش برای موفق شدن هدر ندهید بلکه وقت خود را صرف ایجاد ارزش کنید. اگر شما با ارزش باشید، موفقیت را جذب می کنید. استعدادها و موهبت هایی که دارید را کشف کنید. بیاموزید چگونه آن استعدادها و موهبت های الهی را در راهی استفاده کنید که برای دیگران مفید باشد. تلاش کنید تا با ارزش شوید و موفقیت شما را تعقیب خواهد کرد.

8. انتظار نتایج متفاوت نداشته باشید
“دیوانگی یعنی انجام کاری دوباره و دوباره و انتظار نتایج متفاوت داشتن” شما نمی توانید کاری را هر روز انجام دهید و انتظار نتایج متفاوت داشته باشید، به عبارت دیگر، نمی توانید همیشه کار یکسانی (کارهای روزمره) را انجام دهید و انتظار داشته باشید متفاوت به نظر برسید. برای اینکه زندگی تان تغییر کند، باید خودتان را تا سر حد تغییر افکار و اعمالتان متفاوت کنید، که متعاقبا زندگی تان تغییر خواهد کرد.

9. دانش از تجربه می آید
“اطلاعات به معنای دانش نیست. تنها منبع دانش تجربه است” دانش از تجربه می آید. شما می توانید درباره انجام یک کار بحث کنید، اما این بحث فقط دانش فلسفی از این کار به شما می دهد. شما باید این کار را تجربه کنید تا از آن آگاهی پیدا کنید. تکلیف چیست؟ دنبال کسب تجربه باشید! وقت خودتان را صرف یاد گرفتن اطلاعات اضافی نکنید. دست بکار شوید و دنبال کسب تجربه باشید.

10. اول قوانین را یاد بگیرید بعد بهتر بازی کنید
“اگر شما قوانین بازی را یاد بگیرید از هر کس دیگر بهتر بازی خواهید کرد” دو گام هست که شما باید انجام بدهید: اولین گام اینکه شما باید قوانین بازی که می کنید را یاد بگیرید، این یک امر حیاتی است. گام دوم هم اینکه شما باید بازی را از هر فرد دیگری بهتر انجام بدهید. اگر شما بتوانید این دو گام را حساب شده انجام دهید موفقیت از آن شماست .