ماه: اکتبر 2008

بی حس شدن

خسته شدم اصلا حسش نیست حس رقابتم کور شده بدجور!نمی دونم چی کار کنم بقیه رو که میبینم باشوق میخونن دلم میشکنه

نه به خدا هدف دارم بایدم امسال قبول شم اما ته دلم یه چیزایی حسم رو گرفته ای مردم دوستان سمپادی کمک!

از یه طرف مدرسه بعد کلاسای بیرون بعد ازموناهم و تست کار کردن و کار کردن وقت سرخاروندن هم نذاشته برام یکم زیادی خسته شدم تفریح خاصی هم ندارم یعنی هیچی بهم خوش نمی گذره حتی چیزیایی که قبلا ازشون لذت میبردم

ای خدا این حس رقابت منو برگردون من بی این میمیرم …

خیلی درسام سنگین تر شده منم طاووس میخام باید جور همه چی رو بکشم فقط مهندسی مکانیک  شریف (همدیگرو میبینیم!)

هرکی حس منو برداشته برش گردونه وگرنه … خودت میدونی چی کارت میکنم (از طرف یک قاتل)

دعا کنید برگرده من دارم کم میارم

امروز من …

1.شکست او مرا …

2. اگر گناه بود بر گردن میگیرم …

3. پدر و مادر محترم شما چجوری منو درک می کنین ؟ آیا الان با 25 سال قبل یکیه یا شما 17 ساله هستید ؟

4. ایران ، ای وطن عزیز من ، بدون خیلی مزخرفی ! (علامت تعجب در انتهای جملات احساس میاد )

5. چرا باید در بهترین زمان بدترین اتفاق بیافته ؟

6. خورشید من شب هنگام غروب کرد.

7. بزرگترین قسم زندگیم رو شکستم.

8. یا درس بخون یا ترک تحصیل کن. ( خطاب به یک سمپادی)

9. کجایی داداش پوریا ؟ دلم تنگیده برات. هیشکی هیچ وقت مثل تو همیشه با من نبود. یادش بخیر. من و تو ، توی خانه ی جوان ، کلاس نجوم ، همایش نجوم واسه هردوی ما اون جا سرآغاز بود.

10. یکی از بکس این جا الان یکم از من شاکیه !

راز.. + بخشش

راز
بنا به اعلام یکی از سایت های اینترنتی مدرسه ما (1) تو کنکور ریاضی امسال بهترین نتایج رو کسب کرد. می خوام راز موفقیت مدرسه مون رو بهتون بگم! (آرامش خودتونو حفظ کنید، نفس عمیق بکشید!) خیلی ساده است.. بچه ها رو به حال خودشون رها می کنند تا هر کی عرضه داشت هر جا تونست قبول شه.. (2)

بخشش
فکر می کردم، یعنی فکر می کنم که بخشش هم یکی از تنایج با ظرفیت بودن آدماست.. مهم از بخشش منت نگذاشتن سر طرف مقابل پس از بخششه.. تا حالا چند بار نتونستی جلو خودت رو بگیری رو سر طرف مقابل منت گذاشتی؟!

پ ن:
1- اسم مدرسه مون رو نمی گم تا برا هیچ جا تبلیغ نشه!
2- هر چند مدیر قوی داریم که دو مدرسه راهنمایی و دبیرستان را با 4 تا معاون همزمان می گرداند و این نشان از قدرت مدیریت ایشان است.

3 برداشت (on-the-fly version)

برداشت اول:
معلم دینی می گفت: “خدا و انسان موجود حقیقی اند، اما خودکار موجود غیر حقیقی..”
چه جالب! ما تقریبا حقایق رو با موجود غیر حقیقی می نویسیم! (1)
برداشت دوم:
دیدی بعضیا با شنیدن هر جوکی خودشونو خفه می کنند؟! به نظر میاد احساس همدردی با نقش اول جوک می کنند و به خودشون می خندند.. (2) (3)
برداشت سوم:
ما آدما هر چیزی رو که نیاز نداشته باشیم، زود فراموش می کنیم! اما چه نیازی به خاطراتی هست که فقط ملال آورن؟! (4)

پ ن:
1- حقیقی بودن و نبودن یک چیز، از خصلت های آن است.. “حقیقی” یک اصلاح فنی است که من در اینجا سو استفاده کردم ازش در معنای دیگه!
2- من ترک نیستم.. حساب آذری ها هم جداست.
3- نقش مکمل زن معمولا خنده ساز نیست، راستی چرا وقتی می گن “یه روز یه ترکه..” همه یه آدم مذکر تو ذهنشون تصور می کنند؟
4- اگه بگی عبرت و تجربه می شن دروغ گفتی!
پیوست:
ورود نویسنده های جدید رو تبریک می گم..

آدم ؟

بعد از دوری …

داخلی , خوابگاه دانشگاه :

– واقعا ؟

– واقعا!

خارجی , سلف :

– منصور … آدم یه چیزایی می شنوه که واقعا بهمش میریزه … شام نمی خورم!

– درک میکنم! شاید …

خارجی , سایت دانشگاه:

مینویسم :

خیلی حرفا می شنویم … به حرمت ها سکوت می کنیم … می زاریم بگن … ولی نمیگیم … حس بدیه … حس اینکه کار و فعالیتی که داری میکنی همش یه نوع بچه بازیه … یه نوع ایجاد محل بازی برای کودکان! کیندرگاردن! گو تو میک ! هرچی …

حس بد , تمایل به ادامه رو سست می کنه … گلو فشار می آره … سکوت هجوم می آره … صدا خاموش میشه … تا کی ؟