نویسنده: Negar!n

انجمن روزنامه نگاری!

امسال بر آن شدم تا ادامه کار بچه های سوم پارسال و بگیرم و کار کتیبه رو (مجله ای که به دست بچه ها ساخته شد) ادامه بدم.1

بعد از نام نویسی برای انجمن روزنامه نگاری بالاخره در تاریخ 7/8/87 اولین جلسه انجمن برگزار شد. هیات تحریریه ما عبارت است از 2تا بچه اولی، 5تا دومی و 3تا سومی. به لطف خدا و رای بچه ها به خواستم یعنی سردبیری مجله رسیدم. کار این مجله از این قرار است که رویدادها و اتفاق های مدرسمون رو و همینطور مشکلات رو در قالب طنز بیان میکنه. سال پیش این مجله با موفقیت چندانی روبه رو نشد، ولی ما امیدواریم که امسال بتونیم مجله خوبی رو در اختیار فرزانگانی های محترم بذاریم.

پی نوشت:

1-این مجله پارسال در نمایشگاه آفتاب نیز به علاقه مندان عرضه شد

باز هم زنگ اجتماعی!

طبق معمول همه تلاشمون رو کردیم که از سر کلاس اجتماعی جیم بزنیم ولی نشد… اول از روش جلسه با یکی از مسول های مدرسه استفاده کردیم نشد. بعد از روش اتاق مشاوره بازم نشد. دل درد ولی باز با یه اب قند فرستادنم کلاس.
با نهایت حرص شروع کردم به آدامس جویدن. چشاتون روزه بد نبینه بخاطر آدامس جویدنم گروهمون جریمه شد که هفته بعد برای 26 تا دانش آموز هرکدوم یه بسته آدامسه ORBIT بیاره. از خانوم … معلم اجتماعی مون بدم میاد.

دوست!

اولين باري كه با هم حرف زديم تو خوابگاه مركز بود. به نظرم دختر خوبي ميومد. قدش متوسط بود. موقع يه رصد كلي با هم حرف زديم و بالاخره دوست شديم. حالا 2 سال ميگذره و ما هنوز با هم دوستيم 2 تا دوسته صميمي.1

پي نوشت:

1) منظورم خانوم حنا صحت پور بود.

زنگ انشا!

سلام بچه ها موضوع امروزمون آزاده پس هرچی که دل تنگتون میخواد بنویسین.

همه شروع میکنن به نوشتن اما من برای نوشتن همون کلمه اول هم تردید دارم…از کجا بنویسم؟!؟

صدای بچه ها میاد یکی از ماشینشون مینویسه یکی از تعطیلات یکی هم از دوستاش…

همه دل و جراتم رو جمع میکنم و اولین کلمه رو مینویسم …

پدر

 دومین کلمه…من

 سومین کلمه…مادر

آروم روی کلمه سوم خط میکشم و ورقه ام رو تحویل میدم