آدمک

اين براي فروردين پارساله كه اتفاقي افتاد…بد…و الان،بعد از 8ماه شايد….باز تكرار حوادث!!

آدمک امیدوار بود..آدمک با امید راه میرفت و نفس میکشید..آدمک با امید به برگهای سبز بهار خیره میشد و با امید باحلال ماه سخن میگفت..آدمک با امید زندگی میکرد..

سرمایی وزید…آدمک یخ کرد..امید تهدید شد…سرما با امید جنگیدو پیروز شد…آدمک ناامید بود…

آدمک راه میرفت..ولی ناامید…بیدار میشد ..ولی ناامید..

آدمک به درختان نمینگریست…با ماه سخن نمیگفت و باران را تحسین نمیکرد..آدمک فقط راه میرفت..ناامید بود..

اما آدمک هنوز ..پس از مدتها…در نااميدي …
به جوانه زدن امیدی..در دلش

امیدوار بود…

تگ ها:
6 نظر

پاسخ دادن به melika لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *