• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

جانا! سخن از زبان ما می‌گویی :-"

We held one another, and it was as though she caught my madness, shared my folly, and all the wild delight of lunacy belonged to both of us.

Daphne du Maurier​
 
آنان که می‌رقصند
در چشم کسانی که صدای آهنگ را نمی‌شنوند
همیشه دیوانه به نظر می‌آیند...:)
 
مرحبا طایر فرخ پی فرخنده پیام
خیر مقدم چه خبر دوست کجا راه کدام
یا رب این قافله را لطف ازل بدرقه باد
که از او خصم به دام آمد و معشوقه به کام
ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست
هر چه آغاز ندارد نپذیرد انجام
گل ز حد برد تنعم نفسی رخ بنما
سرو می‌نازد و خوش نیست خدا را بخرام
زلف دلدار چو زنار همی‌فرماید
برو ای شیخ که شد بر تن ما خرقه حرام
مرغ روحم که همی‌زد ز سر سدره صفیر
عاقبت دانه خال تو فکندش در دام
چشم بیمار مرا خواب نه در خور باشد
من لَهُ یَقتُلُ داءٌ دَنَفٌ کیفَ ینام
تو ترحم نکنی بر من مخلص گفتم
ذاکَ دعوایَ و ها انتَ و تلکَ الایام
حافظ ار میل به ابروی تو دارد شاید
جای در گوشه محراب کنند اهل کلام
 
ای عفیف!
به چه مي‌انديشی؟
قفل ها ؟
دستهای آزاد
برترین هدیه به زنجیر و غل و دیوارند.
بهترین هدیه ی زنجیر به دست آزاد
قفل می باشد ، قفل

ای عفیف!
قفل ها واسطه اند
قفل ها فاسق شرعی در و دیوارند
قفل ها...

رمز آزادی در چنبر هر زنجیر است
یعنی که امیدی هم هست قفل
قفل یعنی که کلیدی هم هست
قفل یعنی که کلید.

نصرت رحمانی
 
چرا این چنین مرا

در جاده های بی سوار رها کردی؟

دوری این همه راه بس نبود

که این گونه تنها و بی کس

به سوی ناامیدی رهایم کردی؟

هیچ هستی خوشایندی

در این جاده نمیبینم

همه چیز سراب است

و حتی چشمه ای کوچک هم

در کار نیست!
 
مرگ هرگز دشوارتر از تولد نیست!

آناتول فرانس
 
{شاید خوشبختی این باشد که با خودت نگویی:
کاش جای دیگری بودم،کار دیگری داشتم،آدم دیگری بودم...} -آلدوس هاکسلی
 
گر در آتش می پسندد رای دوست
می روم آن سان که خاطرخواه اوست

عاشقان از نیک و از بد فارغند
هر چه از نزدیک یار آید نکوست

هر که بینی جستجویی می کند
آنکه من جویم برون از جستجوست

هر کسی را آرزویی در دل است
آنکه من خواهم برون از جستجوست (آرزوست)

رشته ای بر گردنم افکنده دوست
می کشد هر جا که خاطرخواه اوست
 
من از مرگ نمیترسم. من کلا با مرگ مخالفم. به نظرم هم پایبندم. از اونجا معلوم میشه که تا حالا تو زندگیم نمرده‌م. به همه تون نصیحت میکنم که تا وقتی زنده اید، نمیرید! مردن خوب نیست...


:))
 
یک نفر با صدای بلند موسیقی گوش میدهد
یک نفر مدام سیگار میکشد
زنی هنگام آشپزی ترانه ایی غمگین زمزمه میکند
دختری به بهانه فیلم اشک میریزد
پسری نیمه شب در خیابان پرسه میزند
همه دلتنگند...
دلتنگ یه آدم
یه جا
یه حسرت
یه آرزو
همین
 
وقتی به دنیا می‌آییم افکاری نداریم.

این افکار از کجا می‌آیند؟

این افکار در مورد زندگی و مرگ؟

چرا برای به دنیا آمدن جشن می‌گیرم و برای مردن عزا؟ آیا نمی‌توان این‌طور فکر کرد که بریدن بند ناف شایدخودش یک مرگ باشد؟ چرا از این نمی‌ترسیم؟ و از آن می‌ترسیم؟

آیا ما وارث افکار هستیم؟

آیا ما در فکر کردن دنباله‌روی دیگران هستیم؟ این که فکر کنیم چه چیز درست است و چه چیز نادرست؟

آیا اصولا درست و یا نادرست مطلقی در روی کره‌ی زمین می تواند وجود داشته باشد. در بعدی که هر درستیای معنایش را از نادرستی می‌گیرد، و حتی خود مطلق که معنایش را از نسبی می‌گیرد؟

پس شاید باید تجدید نظری در افکارمان بکنیم. بخصوص در آن‌هایی که برای‌مان تولید درد و رنج می‌کنند. شایدباید در نقطه‌ی بین درستی و نادرستی قرار بگیریم، در نقطه‌ی صفر، در نقطه‌ی هیچ، در نقطه‌ای که همه‌یافکارمان را، چه مثبت و چه منفی دور بریزم و از نو شروع به انتخاب بکنیم، هر چند که کاری بسیار سخت وطاقت‌فرساست، چون ما به افکارمان معتاد هستیم، درست مثل اعتیاد به مواد مخدر و حتی اگر بدانیم اشتباههستند و اعتباری ندارند باز هم ناخوداگاه به آن‌ها چسبیده‌ایم و مشکل می‌توانیم کنارشان بگذاریم.

اما وقتی در این مسیر راه بیفتیم و وقتی به اولین قله برسیم متوجه‌ی دو چیز می‌شویم. اول این که متوجهمی‌شویم چشم‌اندازی که از آن بالا می‌بینیم ارزش این مسیر سخت و طاقت فرسا را داشته است. دوم این کهمتوجه می‌شویم این قله‌ها بی‌نهایت هستند. بی‌نهایتی که در کنار نهایت معنا پیدا می‌کند و بی‌نهایتیپارادوکسیکال است. آن‌وقت است که دیگر همیشه می‌خواهیم با تمام سختی‌ها و با تمام طاقت فرسایی‌ها درمسیر باشیم، چون زندگی همین مسیر است.
 
گفتم که کرایی تو بدین زیبایی
گفتا خود را که من خودم یکتایی

هم عشقم و هم عاشق و هم معشوقم
هم آینه جمال و هم بینایی

از زیباترین رباعیات عرفانی،درود به روان پاک ابوالخیر.
 
Back
بالا