خب، ما هم روز اول از طرف مدرسه اومدیم. اولین چیزی که وقتی وارد میشدیم دیدیم، بوفه بود! و به نظر من اونجا اصلا جای مناسبی برای اون کار نبود. من اطلاع ندارم از فضاهایی که توی مدرستون میتونستین به عنوان کافهی کارگاهتون ازش استفاده کنید؛ اما به نظرم بهتر بود جای دیگه ای بود.
من چندبار از لیدرمون پرسیدم تم چیه؟ جوابی نمیگرفتم. با توجه به اون زنجیری که از سقف آویزون بود، نتیجه گرفتم لابد زنجیره دیگه. با توجه به حرفهایی که بقیهی بچهها هم گفتند، زنجیر تو ذهن من هم مثل بقیه نماد اسارت ـه، نه اتحاد!
اول که وارد قسمت کامپیوترتون شدیم، من گفتم اگه میشه ما رو ببرید یه بخش دیگه. با توجه به اینکه وقت کم بود[nb]نیم ساعت.[/nb] و یکی از دوستانتون با لحن بدی گفت: چرا نمیخواید اینجا رو ببینید؟ و جواب دادم : چون ترجیح میدیم قسمتی رو ببینیم که سررشته ای ازش داریم. و وقتی داشتیم از اون بخش میومدیم بیرون به وضوح صداها شنیده میشد که راجع به ما حرف میزدن.

در کل یه جوّ بدی رو گاهی حس میکنم بین
بعضی از بچه های 6، که انگار ما باهاشون دشمنی داریم و اومدیم کارگاهشون رو مسخره کنیم و بکوبونیم و بریم! شاید هم اشتباه میکنم. الان هم که پستهای یکی از کاربرای اینجا رو میخونم که میگن : باهم
دست به یکی کرده بودین که ...؟ واقعا حس بدی بهم دست داد که اینقدر بعضیا به همه چیز، حتی این چیزهای کوچیک، اینقدر با بدبینی نگاه میکنن.
وقت اونقدر کم بود که نتونستم همهی پروژهها رو ببینم. و مطمئنا نمیتونم قضاوت درستی داشته باشم دربارهی سطح پروژهها. اما اون چندتا پروژهای که دیدم مال گروههای هوافضا، نجوم، زیست، مهدویت و اون بخش یک فنجان کتاب (؟) بود. زیست، یک پروژه رو گوش دادم و به نظرم جالب بود. هوافضا و نجوم هم خوب بودن. تو قسمت مهدویت با یکی از بچه های اول شروع کردم به صحبت راجع به پروژهش، که متاسفانه اینقدر غیرمنطقی بودن ایشون و اینقدر بی دلیل نتیجه گیری میکردن که منصرف شدم از هرگونه بحث منطقی. و آخرش قانع هم نشدم. [nb]لطفا نیاید بگید: اونا
اول بودن! و ولشون کنید. اولها هم قسمتی از مدرسهی شما و کارگاهتون هستن.[/nb] بخش یک فنجان کتاب هم که ... اول با کلی شور و شوق وارد شدم و یک کتاب رو که خونده بودم انتخاب کردم و از کسی که اونجا بود توضیح خواستم. ( با توجه به اینکه یک دوره از نمایشگاه آفتاب توی راهنمایی همچین چیزی دیده بودم که بچه ها کتابارو نقد کرده بودن و ارائه ی پروژهشون به این شکل بود که با گروههای 3-4 نفره از بازدیدکنندهها، بحث گروهی داشتند راجع به کتابهایی که نقد کرده بودند در طول سال. و واقعا اون سال من لذت بردم از این مدل ارائهی کار. ) متاسفانه اون شخص صحبتی نداشت و صرفا گفت که ما تو طول سال توی این کلاس فقط حرف زدیم. و 2 جمله از کتاب بهمون تحویل داد و تمام. این قسمت به نظرم اصلا خوب نبود. خیلی بهتر میشد روش کار کرد.
دربارهی فضاسازی کارگاهتون هم من چیز خاصی ندیدم. خیلی خوب میشد داخل راهروها رو کار کرد که فضاسازی بخشهای مختلف (روباتیک، نجوم، ...) باهم فرق داشته باشن.
بعد چندتا سوال داشتم هنوز جواب نگرفتم. اون حوض ِ اون وسط برای چی بود؟ و اون نقاشیها [nb]پناه گرفتن در هنگام خطر؟![/nb] برای چی بودن؟
خسته نباشید میگم به همگی. واقعا کارگاه از آدم انرژی میبره. به عنوان دومین کارگاهتون خوب بود. موفق باشید.