دلنوشته‌های رمضان

[baseri]

پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

باورم نمیشه به همین زودی امشب رسید...

دوستان هم دیگه رو هم دعا کنیم

 

[maryammovahedzadeh]

پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

گفتم از زشتی گفتارِ بدم ، گفت : “بیا”

از سیه کاری رفتار بدم ، گفت : “بیا”

گفتم از غفلت دل ، از هوسم ، از نفسم

صاحب آن همه کردارِ بدم ، گفت : “بیا”

گفتم از سرکشیم ، سینه سپر ، داد زدم

نیستم خسته دل از کار بدم ، گفت : “بیا”

گفتم از دوست گریزانم و در خود غرقم

دائما در پی پندار بدم ، گفت : “بیا”

گفتم از گوهر ذکر تو ندارم بهره

غوطه ور مانده در افکار بدم ، گفت : “بیا”

گفتم ای چشمه ی خوبی ، سحری چشم گشا

نگر اعمال شرر بار بدم ، گفت : “بیا”

گفتم ای صاحب این سفره که خوبان جمعند

گفته بودی که خریدار بِدم ، گفت : “بیا”

گفتم آینه شیطان شده بودم عمری

خسته از دست همین یار بدم ، گفت : “بیا”

گفتم خدا ز دست دل من رنجیده

من همان عبد گنهکار بدم ، گفت : “بیا” ​

خدایا خودت هوای بنده هاتو داشته باش...

دوست دارم خدا​

 

[roya0112]

پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

وای امشب چه شبیه واقعا.مارویادتون نره امشب.یه دورصلوات بفرستیم واسه دوستایی که ندیدیمشون تابحال :)

 

[swz]

پاسخ : دلنوشته‌های رمضان




"منزهى تو كه جز تو معبودى نيست؛ فريادرس، فريادرس، رها كن مارا از آتش پروردگارا ..."


+ دعا كنين منو خواهشن عزيزان، ممنونم :- >


+ خدايـا دستمو بگــير ... خدايــا كمـك ميــخوام ... !

+ دوست داشتم الان مشهــد بودم؛ خوشا به سعادت اونايـى كه اونجا هستن الان، تو حــرم ...

 

[Bittern]

پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

صرفا یه حس مبهم... این شب ها جون میدن برای غرق شدن... در گذشته؛آینده... درک این فضای عرفانی عجیب کمی سخته برام.
این که فکر کنی سال بعد هم می تونی به همین خوشبختی الانت باشی که بیداری... یا خوشبخت تر از این حتّی!
ترجیح میدم برای چیز هایی که تا حالا بهم داده شکرش کنم تا این که بش بگم سال بعد فلان چیز رو بهم بده... :)
همه گفتن...ما هم میگیم بلکه فرجی شد: التماس دعا!

 

[lovesky]

پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

اینکه هر شب تا صبح بیدار باشیُ دقیقا امشب حالت بد شهُ خواب باشی همه شو،
این ینی چی؟
بهش بی توفیقی میگفتن دیگه؟

 

[meli_sampad]

پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

انتظار بی‌خودی ـه که بخوام یاد من‌ـم باشین. ولی باشین دیگه
التماس دعا.

 

[LOLLIPOP]

پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

«لیلهُ القدر ِ خیرٌ من الفِ شهر.» دقیقاً. دیدم که می‌گم.

 

[مهدی]

پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

دیگه اون مرد نیست که دست بر سر اون یتیما بکشه

دیگه اون مرد نیست که از خاندان پیامبر دفاع کنه

دیگه اون مرد نیست که بیاد و چشم فتنه رو کور کنه

دیگه اون مرد نیست که بیاد و به جنگ با دشمنان خدا بره

دیگه اون مرد نیست که بیاد و تو مسجو نماز بخونه و تو سجده صدقه بده

دیگه اون مرد نیست که جای پیامبر تو رختخواب بخوابه

دیگه اون مرد نیست که دستگیره در گیر کنه به لباسش

دیگه اون مرد نیست

و ما نامردان اینجا داریم زندگی میکنیم

...

 

[pekhpekhmandi]

پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

به قول بابام روزه هایی تو میگیری که قبول نیستن تا ساعت3 خوابی بعدشم میری تو اون گوشیت تا افطار......روزه نگیری سنگین تری!!!!! من: بابام:

 

[baseri]

پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

هیچی بد تر این نیست که ایام 1 قدر , سحر خواب بمونی



1 : روز های 18 و 19 و 20 و 21 و 22 و 23 ماه رمضان

 

[ایناز محمودی]

پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

اینجا سرزمین خاطره هاست...و من از قدم گذاشتن به جاییکه گل های یاس روییده بودند هراس دارم
وهرچه میتوانم دور میشوم از آنجا...می آیم میان درخت ها قدم میزنم...جاییکه ردپای او نباشد...جاییکه فقط من باشم و تو...
دلم میخواهد بیایم پیش تو...میان ابرها...آنجا طلوع خورشید زیباتر است...آنجا غروب خورشید غم انگیز نیست
خسته شده ام از اینجا...از مردمانی که یک روز خوبند یک روز بد
یک روز لبخند میزنند و روز دیگر برای ربودن لبخند در کمین می نشینند
خسته شدم از آدم هایی که به گل ها آب میدهند بعد از ریشه قطعشان میکنند...
و تنها کسیکه فریادهای گل را میشنود تو هستی...
اینجا بعضی ها ماه به ماه چشمشان به آسمان نمی افتد...حتی ماه هم نمیبینند چه برسد به ستاره ها
خسته شدم از بعضی ها
دلم میخواهد از همه این بعضی ها خداحافظی کنم...و سلام کنم به تو
به تویی که هرروز بارها به من سلام میدهی و من سلامت را بی جواب میگذارم
وای برمن...وای برمنی که بارهاوبارها حکم تورا زیرپامیگذارم،توبه میکنم،بازمیگردم،دوباره خطامیکنم،باز میگردم و باز خطا میکنم
ماه خدا که رسید باخود گفتم زمان عشقبازی فرارسید
گمان کردم فرشته هایت رابه زمین فرستاده ای تا یک ماه مراقب بندگانت باشند
سستی کردم...فرشته هاهم کاری از دستشان ساخته نبود...باز خطاکردم
و هرشب یک ستاره از آسمانم کم شد
امشب،شب 20ام آسمانم ابری خواهدبود...
برای همین امشب را تا صبح دنبال ستاره های گمشده ام خواهم گشت...
هرکجاکه باشند...

 

[eliiii]

پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

آخــــــــه چرا اسمش باید توی سجادم باشه؟؟؟؟؟
آخـــــــه چراباید اولین کسی که دعا می کنم اون باشه؟؟؟؟؟
آخــــــه چرا باید اینقدر سختی بکشم؟؟؟؟مگه عشق جرمه؟مگه گناهه؟؟؟؟؟؟؟
خدایا امشب کمکم کن که یاکلا فراموشش کنم یا دوباره برگرده!

 

[fatemeh-s]

پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

من امشب واسه همتون دعا میکنم ایشالا همتون ب هر چی ک از خدا میخواین برسین ولی شما واسه من ن ...ولی واسه عشق خاله(منظورم خواهر زاده ی عزیزمه) دعا کنین ایشالا شفا بگیره بخدا مخلص همتونم دعا کنین دعا .............هر چند هیچ وقت دوست نداشتم واسه اینکه ب حاجتم برسم از کسی غیر خدا درخواست کنم ولی این دفعه فرق میکنه....................................

 

[zeynab75]

پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

چجوری باید دعا کرد؟!

 

[fatemeh-s]

پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

هیچی رو ب قبله بشینو ..اصلا رو ب قبله هم ننشستی ایرادی نداره خدا همه طرفی هست ...و بعد با تمام وجودت هرچی رو ک ازش میخوای هر کار اشتباهی ک انجام دادی و میخوای ببخشتت و خلاصه هر از هر درد و گرفتاری ک داری براش بگو .....قرآن بخون اگه دوست داشتی دعای جوشن کبیر هم چیز بدی نیست.......دوستات وخلاصه هر کسی ک برات عزیزه رو هم فراموش نکن .....ایشالا ک ب حاجاتت میرسی...

 

[Mina.A]

پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

سبحانک یا لا اله الا انت الغوث الغوث خلصنا من نار یا رب
بچه ها التماس دعا [-(

 

[roya0112]

پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

خیلی خوب بود.این دومین سالی بودکه بیدارموندم.البته پارسال مثل امسالم نبود.خ کم بود.ولی امسال همراه صمیمی ترین دوستم بیداربودیم.البته اون مسجدبودو من خونه.
واسه همه دعاکردم.واسه همه دوستایی که تاحالاندیمشون و نمیشناسم.واسه غریبه ها.انشالله که صدقه سره بقیه وبراوردشدن حاجاتشون خواسته های ماهم قبول شه:)

 

[melika...]

پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

وقتی با دوتای از دوستای صمیمیم میریم مسجد و من با صدای بلند جوشن کبیر میخونم و اونا پشتِ سرم تکرار میکنن...

وقتی با هم برای 40 نفر دعا میکنیم و خودمونو فراموش میکنیم...

وقتی سعی میکنیم جلوی خنده هامونو بگیریم اما موفق نمیشیم...

دوس داشتم این ساعتا رو :)

+هیچی ازت نمیخوام خدا...فقط ببخش منو!همین

 

[secret.M]

پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

منم دیشب تنهای تنها یه گوشه ی خلوت مسجد نشسته بودم.....میدونین چرا؟؟؟
چون دوس نداشتم وقتی دارم یکی یکی گناهامو به خدام اعتراف میکنم ، کسی دیگه جز اون بشنوه......
چون اعتراف کردن جلوی خدا برام آسون تره ...چون وقتی بهش میگی این کار اشتباهو انجام دادم ، تا آخر عمرت اون کارتو نمیزنه تو سرت...
میگه پاشو از اول شرو کن...از اول اول...هیچ وقت دیر نیست............