
بابایی خرید ..مامانی پول نداشت 

\
/ یادمه اون شب تا ساعت 4 صبح بیدار بودم تا بابام برسه. . .



..حسابی خرج رو دست پدربزرگ انداختم.)
( همه میدونن من عشق عروسکم!!!!!!) ، عطر و خیلی چیزای دیگه که یادم نیست!!
، یه بار هم بچه بودم کلاس نقاشی می رفتم معلممون به همه هدیه داد، منم عاشق عروسک باربی بودم، برا من هم عروسک باربی بود، خیلی خوشحال شدم، البته بعدن فهمیدم مامانم در اصل برام گرفته بوده! 

) بهم ی بسته ای داد..پر نامه بود
...با تاریخ و روز و اینا
..بر میگشت تا حدود ی سال قبل..نزدیک 20-30 تا نامه ک توش پر از خاطره بود... 



ازونا.
