• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

Your feline

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,059
امتیاز
16,981
نام مرکز سمپاد
فرزانگـان
شهر
شهرستان
سال فارغ التحصیلی
105
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

مــــــن اين بيت رو هم خيلي دوست دارم :

همه از دست غير مي نـــــــالند

سعـــــدي از دست خويشتن فـــــــرياد ... !(به نظرم مصــــداقم داره فت و فراوون)
 

Your feline

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,059
امتیاز
16,981
نام مرکز سمپاد
فرزانگـان
شهر
شهرستان
سال فارغ التحصیلی
105
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

لك لك شاد و سفيد
مي گذرد با شتاب
مي نگرد لحظه اي
عكس خودش را در آب
جنگلي از روي خاك
سر زده تا آفتاب
جنگل وارونه نيز
سبز شده زير آب
در دل كوه و كمر
پيچ و خم دره ها
طعم علفهاي سبز
در دهن بره ها
سر زده از سنگ سرد
آتش آلاله ها
بر سر هر صخره اي
بازي بزغاله ها
خسته نفس مي زند
اسب نجيب كهر
يال پريشان او
دست نسيم سحر
بوي خوش كاه گل
مي وزد از پشت بام
كوچه پر از عابر است
بر لب آنها سلام
منظره ي روبه رو
منظره اي آشناست
منظره ي دهكده
دهكده ي خوب ماست
دهكده ي ما ولي
در دل يك قاب بود
باز به خود آمدم
اين همه در خواب بود

قيصـــــر امين پور
 

Your feline

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,059
امتیاز
16,981
نام مرکز سمپاد
فرزانگـان
شهر
شهرستان
سال فارغ التحصیلی
105
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

اين شعري كه توي امضام هست رو هم دوست دارم...!

سفر كنم تنها روم تنها ره سحرا روم

شوم رها از ديده ها تا شايداز دل ها روم

ببخشيد پستهاي پيوسته نمي دم .. كامپيوترم خراب شد ... چند تا پست الكي داد... دارم اونا رو ويرايش مي كنم ... ! همين!
 

WORM

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
345
امتیاز
283
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1 تهران
شهر
تهران
دانشگاه
امیر کبیر
رشته دانشگاه
برق
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

عاشقشم

آدمیت

از همان روزی كه دست حضرت قابیل
گشت آلوده به خون حضرت هابیل
از همان روزی كه فرزندان آدم
صدر پیغام آوران حضرت باری تعالی
زهر تلخ دشمنی در خونشان جوشید
آدمیت مرد
گرچه آدم زنده بود
از همان روزی كه یوسف را برادرها به چاه انداختند
از همان روزی كه با شلاق و خون دیوار چین را ساختند
آدمیت مرده بود
بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب
گشت و گشت
قرنها از مرگ آدم هم گذشت
ای دریغ
آدمیت برنگشت
قرن ما روزگار مرگ انسانیت است
سینه دنیا ز خوبیها تهی است
صحبت از آزادگی، پاكی، مروت، ابلهی است
من كه از پژمردن یك شاخه گل
از نگاه ساكت یك كودك بیمار
از فغان یك قناری در قفس
از غم یك مرد در زنجیر
حتی قاتلی بردار،
اشك در چشمان و بغضم در گلوست
وندرین ایام زهرم در پیاله، زهر مارم در سبوست
مرگ او را از كجا باور كنم؟
صحبت از پژمردن یك برگ نیست
وای، جنگل را بیابان میكنند
دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان میكنند
هیچ حیوانی به حیوانی نمیدارد روا
آنچه این نامردمان با جان انسان میكنند
صحبت از پژمردن یك برگ نیست
فرض كن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست
فرض كن یك شاخه گل هم در جهان هرگز نرست
فرض كن جنگل بیابان بود از روز نخست
در كویری سوت و كور
در میان مردمی با این مصیبتها صبور
صحبت از مرگ محبت مرگ عشق
گفتگو از مرگ انسانیت است…
 

Your feline

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,059
امتیاز
16,981
نام مرکز سمپاد
فرزانگـان
شهر
شهرستان
سال فارغ التحصیلی
105
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

چـــه كسي خواهد ديد
مردنم را بي تو
گاه مي انديشم
خبر مرگ مرا با تو چه كس مي گويد
آن زمان كه خبر مرگ مرا مي شنوي
روي خندان تو را كاش كه من مي ديدم
شانه بالا زدنت را بي قيد
و تكان دادن سر
و تكان دادن دستت كه مهم نيست زياد
چه كسي باور كرد
جنگل جان مرا
آتش عشق تو خاكستر كرد؟
 

Your feline

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,059
امتیاز
16,981
نام مرکز سمپاد
فرزانگـان
شهر
شهرستان
سال فارغ التحصیلی
105
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

صدا كن مرا
صداي تو خوب است
صداي تو سبزينه ي آن گياه عجيبي است
كه انتهاي صميميت حزن مي رويد
كسي نيست
بيا زندگي را بدزديم
آن وقت ميان دو ديدار قسمت كنيم
بيا با هم از حالت سنگ چيزي را بفهميم
بيا آب شو مثل يك واژه در سطر نوراني ام
بيا ذوب كن در كف من جرم نوراني عشق را

اينم دوست دارم
از سهـــــراب
 

Your feline

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,059
امتیاز
16,981
نام مرکز سمپاد
فرزانگـان
شهر
شهرستان
سال فارغ التحصیلی
105
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

عذر می خواهم پری!

من نمی گنجم در آن چشمان تنگ!!!!

با دل من آسمان ها نیز تنگی می کنند

باید از محشر گذشت!

لجن زاری که من دیدم، سزای صخره هاست

گوهر روشن دل از کان و جهانی دیگر است

عذر می خواهم پری، عذر می خواهم پری،

من نمیگنجم در آن چشمان تنگ،

با دل من آسمانها نیز تنگی می کنند

یک شب مهتابی از این تنگنای

بر فراز کوه ها پر می زنم،

می گذارم می روم

ناله خود می برم

دردسر کم می کنم

ناله خود می برم، دردسر کم می کنم.....

مي روم آنجا كه باهم روز و شب را آشتيست ...

صبح چندان دور نيست ...

از شهــــــريار
 

مهدی فسنقری

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
189
امتیاز
82
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی نیشابور
شهر
نیشابور
مدال المپیاد
نچ باش حال نمیکنم
دانشگاه
علم و صنعت
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع
حالمان بد نیست ...

حالمان بد نيست غم كم ميخوريم
كم كه نه هر روز كم كم ميخوريم
آب ميخواهم سرابم ميدهند
عشق ميورزم عذابم ميدهند
خود نميدانم كجا رفتم به خواب
از چه بيدارم نكردي آفتاب
خنجري بر قلب بيمارم زدند
بيگناهي بودم و دارم زدند
دشنه نامرد بر پشتم نشست
از غم نامردمي پشتم شكست
عشق اخر تيشه زد بر ريشه ام
تيشه زد بر ريشه انديشه ام
عشق گر اين است مرتد مي شوم
خوب گر اين است من بد ميشوم
بس كن اي دل نابساماني بس است
كافرم ديگر مسلماني بس است
در ميان خلق سر در گم شدم
عاقبت آلوده مردم شدم
بعد از اين با بي كسي خو ميكنم
هر چه در دل داشتم رو ميكنم
نيستم از مردم خنجر به دست
بت پرستم بت پرستم بت پرست
بت پرستم بت پرستي كار ماست
چشم مستي تحفه بازار ماست
درد ميبارد چو لب تر ميكنم
طالعم شوم است باور ميكنم
من كه با دريا تلاطم كرده ام
راه دريا را چرا گم كرده ام
قفل غم بر درب سلولم مزن
من خودم خوش باورم گولم مزن
من نميگويم كه خاموشم مكن
من نميگويم فراموشم مكن
من نميگويم كه با من يار باش
من نميگويم مرا غمخوار باش
من نميگويم دگر گفتن بس است
گفتن اما هيچ نشنفتن بس است
روزگارت باد شيرين شاد باش
دست كم يك شب تو هم فرهاد باش
آه در شهر شما ياري نبود
قصه هايم را خريداري نبود
خسته ام از قصه هاي شومتان
خسته از هم دردي مسمومتان
اين همه خنجر دل كس خون نشد
اين همه ليلي كسي مجنون نشد
آسمان خالي شد از فريادتان
بيستون در حسرت فرهادتان
كوه كندن گر نباشد پيشه ام
بويي از فرهاد دارد تيشه ام
گر نرفتم هر دو پايم خسته بود
تيشه گر افتاد دستم بسته بود
هيچ كس دست مرا وا كرد ؟ نه
هيچ كس عشق مرا ما كرد ؟ نه
هيچ كس اندوه ما را ديد ؟ نه
هيچ كس از حال ما پرسيد ؟ نه
هيچ كس چشمي برايم تر نكرد
هيچكس يك روز با ما سر نكرد
هيچكس اشكي براي ما نريخت
هر كه با ما بود از ما ميگريخت
چند روزيست حالم ديدنيست
حال من از اين و آن پرسيدنيست
گاه بر روي زمين زل ميزنم
گاه بر حافظ تفعل ميزنم
حافظ ديوانه فالم را گرفت
يك غزل آمد حالم را گرفت

اگه کسی میتونه آخره شو عوض کنه بم خبر بده آخه از آخرش خوشم نمیاد
 

Your feline

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,059
امتیاز
16,981
نام مرکز سمپاد
فرزانگـان
شهر
شهرستان
سال فارغ التحصیلی
105
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

من تازگي ها با شعر هاي عمر خيام آشنا شدم و از بعضي هاشون واقعا خوشم اومد :Like This:

تا كي غم آن خورم كه دارم يا نه

اين عمر به خوشدلي گذارم يا نه

پركن قدح باده كه معلومم نيست

اين دم كه فرو برم بر آرم يا نه
 

محمد

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,068
امتیاز
130
نام مرکز سمپاد
شهید قدوسی
مدال المپیاد
ریاضی و کامپیوتر
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

به گزارش فرهنگ نیوز به نقل ازجهان شعر محمدحسین جعفریان که در قالب نو سروده شده است، «عاشقانه‌های یک کلمن!» نام دارد.

دیگر نمی‌گویم؛ پیشتر نرو!
اینجا باتلاق است!
حالا می‌گردم به کشف باتلاقی تواناتر
در اینهمه خردی که حتی باتلاق‌هایش
وظیفه‌شناس و عالی نیستند.

همه‌ چیز در معطلی است
میوه‌ای که گل
پولی که کتاب مقدس
و مسجدی که بنگاه املاک.

ما را چه شده است؟
این یک معمای پیچیده است
همه در آرزوی کسب چیزی هستند
که من با آن جنگیده‌ام
و جالب آنکه باید خدمتکارشان باشم
در حالیکه دست و پا ندارم
گاهی چشم، زبان و به گمان آنها حتی شعور!

من بی‌دست، بی‌پا، زبان، گاهی چشم
و به گمان آنها حتی شعور
در دورافتاده‌ترین اتاق بداخلاق‌ترین بیمارستان
وظیفه حفاظت از مرزهایی را دارم
که تمام روزنامه‌ها و شبکه‌های تلویزیونی
حتی رفقای دیروزم - قربتاً الی‌الله -
با تلاش تحسین‌برانگیز
سرگرم تجاوز به آنند.
جالب آنکه در مراسم آغاز هر تجاوزی
با نخاع قطع شده‌‌ام
باید در صف اول باشم
و همیشه باید باشم
چون تریبون، گلدان و صندلی
باشم تا رسیدن نمایندگان بانک‌ها
سپس وظیفه دارم فوراً به اتاقم برگردم.

من وظیفه دارم قهرمان همیشگی فدراسیون‌های درجه چهار باشم
بی‌دست و پا بدوم، شنا کنم و ...
دفاع از غرور ملی-اسلامی در تمام میادین
چون گذشته که با یازده تیر و ترکش در تنم
نگذاشتم آن‌ها از پل «مارد» بگذرند

حالا یک پیمانکار آن پل را بازسازی کرده است
مرا هم بردند
خوشبختانه دستی ندارم.
اگر نه یابد نوار را من می‌بریدم
نشد.
وزیر این زحمت را کشید
تلویزیون هم نشان داد
سپس همه برگشتند
وزیر به وزارتخانه‌اش
پیمانکاران به ویلاهایشان
و من به تختم.

من نمی‌دانم چه هستم
نه کیفی و نه کمی
بی دست و پا و چشم و گوش و به گمان آن‌ها حتی ...
به قول مرتضی؛ کلمنم!
اما این کلمن یک رأی دارد
که دست بر قضا خیلی مهم است
و همواره تلویزیون از دادنش فیلم می‌گیرد
خیلی جای تقدیر و تشکر دارد
اما هرگز ضمانتی نیست
شاید تغییر کنم
اینجاست که حال من مهم می‌شود.

شاید حالا پیمانکاران، فرشتگان شب‌های شلمچه
پاسداران پل مارد
و ترکش خوردگان خرمشهرند
شاید من
حال یک اختلاس‌پیشه خودفروخته جاسوسم
که خودم خرمشهر را خراب کرده‌ام
و لابد اسناد آن در یک وزارتخانه مهم موجود است
برای همین باید، همین‌طور باید
در دور افتاده‌ترین اتاق بداخلاقترین بیمارستان
زمان بگذرد
من پیرتر شوم
تا معلوم شود چه کاره‌ام.

سرمایه من کلمات است
گردانم مجنون را حفظ کرد
یکصد و شصت کیلومتر مربع با پنجاه و سه حلقه چاه نفت
اما بعید می‌دانم تختم
یکصد و شصت سانتی‌متر مربع مساحت داشته باشد
چند بار از روی آن افتاده‌ام
یکبار هم خودم را انداختم
بنا بود برای افتتاح یک رستوران ببرندم!

من یک نام باشکوهم
اما فرزندانم از نسبتشان با من می‌گریزند
با بهره‌ هوشی یکصد و چهل
آنها متهمند از نخاع شکسته من بالا رفته‌اند
زنم در خانه یک دلال باغبانی می‌کند
و پسرم می‌گوید:
ما سهم زخم از لبخند شاداب شهریم.

فرو بریزید ای منورهای رنگارنگ!
گمانم در این تاریکی گم شده‌ام
و بین خطوط دشمن سرگردان،
آه! پس چرا دیگر اسیرم نمی‌کنند
آه! چه کسی یک قطع نخاعی بی‌مصرف را اسیر می‌کند
و باز آه! چه کسی یک اسیر را اسیر می‌کند
آه و آه که از یاد بردم، من اسیرم
زندانی با اعمال شاقه
آماده برای هر افتتاح، اعلام رای
و رقصیدن به سازها و مناسبت‌های گوناگون
و بی‌اختیار در انتخاب غذا
انتخاب رؤیاها
حتی در انشای اعترافاتم.
و شهید، شهید که چه دور است و بزرگ
با تمام داراییش؛
یک شیشه شکسته
یک قاب آلومینیومی
و سکوت گورستان
خدا را شکر، لااقل او غمی ندارد
و همیشه می‌خندد
و شهید که بسیار دور است از این خطوط ناخوانا
از این زبان بی‌سابقه نامفهوم
و این تصاویر تازه و هولناک،
خدا را شکر! لااقل او غمی ندارد
و همیشه می‌خندد
و بسیار خوشبخت است
زیرا او مرده است.

و من اما هر صبح آماده می‌شوم
برای شکنجه‌ای تازه
در دور افتاده‌ترین اتاق بداخلاق‌ترین بیمارستان
در باغ وحشی به نام کلینیک درد
تا مواد اولیه شکنجه‌ای تازه باشم
برای جانم
تنم
وطنم
تا باز خودم را از تخت یک مترو شصت سانتی‌ام
به خاک بیندازم
اما نمیرم
درد این ستون فقرات کج
و فراق
لهم کند
اما همچنان شهیدی زنده باقی بمانم.


این شعر با نظر مقام معظم رهبری بر دیوار بنیاد جانبازان نوشته شد...
 

hamoon

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
163
امتیاز
130
نام مرکز سمپاد
شهید اژه ایی2
شهر
اصفهان
دانشگاه
MIT:masachusets institiute of technology
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

زیاده من یه کمشو میزارم به نظر من قشنگه.
نگاه کن که غم درون دیده ام چگونه قطره قطره آب میشود
چگونه سایه ی سیاه سرکشم اسیردست آفتاب میشود
نگاه کن تمام هستیم خراب میشود شراره ای مرا به کام میکشد مرا به اوج می برد مرا به دام میکشد
نگاه کن تمام آسمان من پر از شهاب میشود
نگاه کن من از ستاره سوختم
لبالب از ستارگان تب شدم
چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل ستاره چین برکه های شب شدم.
 

Your feline

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,059
امتیاز
16,981
نام مرکز سمپاد
فرزانگـان
شهر
شهرستان
سال فارغ التحصیلی
105
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

قشنـــگ بود +

به نظر من شعر فقط توي فارسي هستش كه معني واقعيشو پيدا مي كنه ؛ شعر فارسي شعره ؛ شعر متعلق به فارسي زبان هاست!


تو هر قطره باران را به اسم و رسم مي شناسي

در دور دستها تو به من نزديكي

اسم تو را آسمان مي شنود

باران سر مي خورد زير پلك هاي من

تو را صدا مي كنم ... تو را صدا مي زنم ...

خدا خدا مي كنم

رو به راهم

باد مي وزد

روز مچاله صاف مي شود .. !
 

hamoon

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
163
امتیاز
130
نام مرکز سمپاد
شهید اژه ایی2
شهر
اصفهان
دانشگاه
MIT:masachusets institiute of technology
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

شعر های شما هم خیلی قشنگ هستن من همشو print گرفتممنم یه+.
من کاملا با شما موافقم زبان فارسی محشره و شعر هایی که به زبان فارسی می سرایند خیلی قشنگه.
من اگه به جایی برسم و در محافل خارجی بخوام صحبت کنم محال انگلیسی حرف بزنم اینطور حداقل میتونیم فارسی را بیشتر بشناسونیم من انگلیسی را یاد میگیرم تا بتونم از علم روز دنیا مطلع بشم ولی همیشه در برابر جمع فارسی حرف میزنم.
 

hamoon

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
163
امتیاز
130
نام مرکز سمپاد
شهید اژه ایی2
شهر
اصفهان
دانشگاه
MIT:masachusets institiute of technology
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

این شعر قشنگه
نیست؟
عاشق رنگ صداتم ولی چشمام پر درد باغچه ی دلتنگی من باقی از گلای زرد
اما وقتی تو نباشی موندنم فقط بهونس همصدا با بی پناهیم غزلای عاشقونس
می رمو رو تن جاده جای پای من میمونه جای پای عابری که مقصدشو نمی دونه
حجم خالی سکوتم با ترانه پر نمی شه خلوتم با خاطرات عاشقانه پر نمیشه
تو نگاه آینه گم شد همه ی بودو نبودم همه ی ترانه هایی که واسه ی تو سرودم

خداییش قشنگ نبود؟
 

hamoon

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
163
امتیاز
130
نام مرکز سمپاد
شهید اژه ایی2
شهر
اصفهان
دانشگاه
MIT:masachusets institiute of technology
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

مرگ من روزی فرا خواهد رسید در بهاری روشن از امواج نور
در زمستانی غبار آلودو دور یا خزانی خالی از فریادو شور
مرگ من روزی فرا خواهد رسید روزی از این تلخو شیرین روز ها
روز پوچی همچون روزان دگر سایه ای از امروزها دیروز ها!

دیگه فکر کنم زیادی شعر دادم.
 

mamalmln

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
414
امتیاز
149
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی شهر ری
شهر
تهران
مدال المپیاد
فیزیک
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

من ترکیب بند وحشی رو دوست دارم.حفظم.اما متنش رو نداشتم.خودتون برید بخونید و حفظ کنید
 

hamoon

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
163
امتیاز
130
نام مرکز سمپاد
شهید اژه ایی2
شهر
اصفهان
دانشگاه
MIT:masachusets institiute of technology
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

نگاه کن که غم درون دیده ام چگونه قطره قطره آب میشود
چگونه سایه ی سیاه سرکشم اسیردست آفتاب میشود
نگاه کن تمام هستیم خراب میشود شراره ای مرا به کام میکشد مرا به اوج می برد مرا به دام میکشد
نگاه کن تمام آسمان من پر از شهاب میشود
نگاه کن من از ستاره سوختم
لبالب از ستارگان تب شدم
چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل ستاره چین برکه های شب شدم.
 

hamoon

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
163
امتیاز
130
نام مرکز سمپاد
شهید اژه ایی2
شهر
اصفهان
دانشگاه
MIT:masachusets institiute of technology
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

مرگ من روزی فرا خواهد رسید در بهاری روشن از امواج نور
در زمستانی غبار آلودو دور یا خزانی خالی از فریادو شور
مرگ من روزی فرا خواهد رسید روزی از این تلخو شیرین روز ها
روز پوچی همچون روزان دگر سایه ای از امروزها دیروز ها!
 

Fallen

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,129
امتیاز
229
نام مرکز سمپاد
شهید هاشمی نژاد 1
دانشگاه
صنعتی شریف
رشته دانشگاه
مهندسی شیمی
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

یکیش شعر تو را من چشم در رام نیما دید منو نسیت به شعر نو عوض کرد.
 

AHMADREZA

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,028
امتیاز
1,415
نام مرکز سمپاد
شهیدبهشتی کاشان
شهر
کاشان
دانشگاه
صنعتی امیرکبیر
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!

اون کوچی که عالی ه
اینم یه شعر هست توی کتاب ادبیات 3 دو تا حست تعلیل فوق العاده داره و در کل شعر خوبی ه:
پیش صاحب‌نظران ملک سلیمان بادست
بلکه آنست سلیمان که ز ملک آزادست
آنکه گویند که برآب نهادست جهان
مشنو ای خواجه که چون درنگری بر بادست
هر نفس مهر فلک بر دگری می‌افتد
چه توان کرد چون این سفله چنین افتادست
دل درین پیرزن عشوه گر دهر مبند
کاین عروسیست که در عقد بسی دامادست
یاد دار این سخن از من که پس از من گوئی
یاد باد آنکه مرا این سخن از وی یادست
آنکه شداد در ایوان ز زر افکندی خشت
خشت ایوان شه اکنون ز سر شدادست
خاک بغداد به مرگ خلفا می‌گرید
ورنه این شط روان چیست که در بغدادست
گر پر از لاله سیراب بود دامن کوه
مرو از راه که آن خون دل فرهادست
همچو نرگس بگشا چشم و ببین کاندر خاک
چند روی چو گل وقامت چون شمشادست
خیمه‌ی انس مزن بردر این کهنه رباط
که اساسش همه بی موقع و بی بنیادست
حاصلی نیست بجز غم ز جهان خواجو را
شادی جان کسی کو ز جهان آزادست
 
بالا