• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

(:TABASSOM:)

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,813
امتیاز
41,052
نام مرکز سمپاد
FRZ
شهر
TBZ
سال فارغ التحصیلی
94
بگذارید اگر هم نه بهاری باشم
شاعر سوخته گل های صحاری باشم

می توانم که خودم را بسرایم هرچند
نتوانم که همانند قناری باشم

معنی پیر شدن، ماندنِ مردابی نیست
پیرم ، اما بگذارید که جاری باشم

کاری از پیش نبردم همه ی عمر ، ولی
شاید این لحظه ی نایافته ،کاری باشم

همچنان طاقت فرسوده شدن با من نیست
نپسندید که در لحظه شماری باشم

همه ی درد من این است که می پندارم
دیگر ای دوستِ من ! دوست نداری باشم

مرگ هم عرصه ی بایسته ای از زندگی است
کاش شایسته ی این خاکسپاری باشم


#محمد_علی_بهمنی
 

شیـوا

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
357
امتیاز
14,054
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
همدان
سال فارغ التحصیلی
94
مدال المپیاد
یه سری خاطرات سبز شیمیایی
دانشگاه
همدان
رشته دانشگاه
پزشکی
من خواب دیده ام که کسی می آید
من خواب یک ستاره قرمز دیده ام
و پلک چشمم هی می پرد
و کفش هایم هی جفت می شوند
و کور شوم
اگر دروغ بگویم
من خواب آن ستاره قرمز را
وقتی که خواب نبودم دیده ام
کسی می آید
کسی می آید
کسی دیگر
کسی بهتر
کسی که مثل هیچکس نیست، مثل پدر نیست
مثل انسی نیست، مثل یحیی نیست
مثل مادر نیست
و مثل آن کسی است که باید باشد
و قدش از درخت های خانه معمار هم بلند تر است
و صورتش
از صورت امام زمان هم روشنتر است
و از برادر سید جواد هم
که رفته است
و رخت پاسبانی پوشیده است نمی ترسد
و از خود سید جواد هم که تمام اتاق های منزل ما مال اوست نمی ترسد
و اسمش آنچنانکه مادر
در اول نماز و در آخر نماز صدایش می کند
یا قاضی القضات است
یا حاجت الحاجات است
و می تواند
تمام حرف های سخت کلاس سوم را
با چشم های بسته بخواند
و می تواند هزار را
بی آنکه کم بیاورد از روی بیست میلیون بردارد
و می تواند از مغازه سید جواد
هر چقدر که لازم دارد جنس بگیرد
و می تواند کاری کند که لامپ الله
که سبر بود: مثل سبح سحر سبز بود
دوباره روی آسمان مسجد مفتاحیان
روشن شود
آخ
چقدر روشنی خوب است
چقدر روشنی خوب است
و من چقدر دلم می خواهد
که یحیی
یک چارچرخه داشته باشد
و یک چراغ زنبوری
و من چقدر دلم می خواهد
که روی چارچرخه یحیی
میان هندوانه ها و خربزده ها بنشینم
و دور میدان محمدیه بچرخم
آخ
چقدر دور میدان محمدیه چرخیدن خوب است
چقدر روی پشت بام خوابیدن خوب است
چقدر باغ ملی رفتن خوب است
چقدر مزه پپسی خوب است
چقدر سینمای فردین خوب است
و من چقدر از همه چیز های خوب خوشم می آید
و من چقدر دلم می خواهد
که گیس دختر سید جواد را بکشم

چرا من این همه کوچک هستم
که در خیابان ها گم میشوم
چرا پدر که این همه کوچک نیست
و در خیابان ها هم گم نمی شود
کاری نمی کند که آن کسی که به خواب من آمده است
روز آمدنش را جلو بیاندازد
و مردم محله کشتارگاه
که خاک باغچه هاشان هم خونیست
و آب حوض هاشان هم خونیست
و تخت کفش هاشان هم خونیست
چرا کاری نمی کنند
چرا کاری نمی کنند

چقدر آفتاب زمستان تنبل است
من پله های پشت بام را جارو کرده ام
و شیشه های پنجره را هم شسته ام

کسی می آید
کسی می آید
کسی که دلش با ماست، در نفسش با ماست
در صدایش با ماست
کسی که آمدنش را
نمی شود گرفت
و دستبند زد و به زندان انداخت
کسی که زیر درخت های کهنه یحیی بچه کرده است
و روز به روز
بزرگ می شود
بزرگ تر می شود
کسی از باران، از صدای شرشر باران
از میان پچ و پچ گل های اطلسی
کسی که از آسمان توپخانه در شب آتش بازی می آید
و سفره را می اندازد
و نان را قسمت می کند
و پپسی را قسمت می کند
و باغ ملی را قسمت می کند
و شربت سیاه سرفه را قسمت می کند
و روز اسم نویسی را قسمت می کند
و نمره مریض خانه را قسمت می کند
و چکمه های لاستیکی را قسمت می کند
و سینمای فردین را قسمت می کند
درخت های دختر سید جواد را قسمت می کند
و هر چه را که باد کرده باشد قسمت می کند
و سهم مرا هم می دهد
من خواب دیده ام...

فروغ فرخزاد
 

Nemesys

کاربر انجمن خاک‌خورده
ارسال‌ها
688
امتیاز
9,183
نام مرکز سمپاد
Sh.HiddenHand
شهر
MD
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
ادبیات و شیمی
نیمه های شب است و بیدارم
نیمه های شب است و خوابیدی

کاش هرگز تو را نمیدیدم
کاش هرگز مرا نمیدیدی

*اهورا فروزان*
 

(:TABASSOM:)

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,813
امتیاز
41,052
نام مرکز سمپاد
FRZ
شهر
TBZ
سال فارغ التحصیلی
94
من دلم پیش کسی نیست، خیالت راحت
منم و یک دل دیوانه خاطر خواهت

باز فکرت به کجاها نکشیدست عزیز؟
کوچه جای پای مرا،بی تو ندیدست عزیز

فکر من نیستی،اما به خودت فکر بکن
بی تو من ثانیه ای تاب......خودت فکربکن

میشود جز تو دلم پیش کسی گیر کند؟
نکند عقل تو را اینهمه درگیر کند!...

بخدا اینهمه تحقیر شدن حقم نیست
خوار هم میشوم اما گل من ،حقم نیست

دست بردار،من از این فاصله ها میترسم
مشکلم حل نشد ازمساله ها میترسم

دست بردار ،بیا ،پای رسیدن دارم
با تو باید که درین جاده قدمبگذارم

دست بردار،بیا،من که دلم را دادم
من ک در هر نفسم عطر تو را جا دادم!

چشم از دوری تو تر بشود!؟حقش نیست
دلم از دست تو پرپر بشود !؟حقش نیست

من دلم پیش کسی نیست ،تو را میخواهم!
آسمان دلم ابریست ، تو را میخواهم!

#فاضل_نظری
 
آخرین ویرایش:

*aysan*

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
280
امتیاز
3,952
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
*#*#
سال فارغ التحصیلی
1396
دانشگاه
خوارزمی
رشته دانشگاه
فیزیولوژی جانوری
اینستاگرام
در دل نگاه داشتمش
یک رازِ سر به مُهر را
در دل نگاه داشته ای
مِهری برایِ این "عشق"؟
 

a.khakpour77

گُم‌دَرسَر!!!
ارسال‌ها
1,402
امتیاز
17,199
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 5 تهران
شهر
فرز 1 بندرعباس/فرز 5 تهران
سال فارغ التحصیلی
1396
مدال المپیاد
مدال که نه...اما سه تا مرحله یک دارم...
دو تا ادبی، ی زیست...
دانشگاه
علوم‌پزشکی تهران
رشته دانشگاه
ژنتیک
چون شوم خاک رهش، دامن بیفشاند ز من
ور بگویم دل بگردان، رو بگرداند ز من

روی رنگین را به هرکس می‌نماید همچو گل
ور بگویم بازپوشان، بازپوشاند ز من

چشم خود را گفتم آخر یک نظر سیرش ببین
گفت می‌خواهی مگر تا جوی خون راند ز من

او به خونم تشنه و من بر لبش، تا چون شود
کام بستانم از او یا داد بستاند ز من

گر چو فرهادم به تلخی جان برآید باک نیست
بس حکایت‌های شیرین باز می‌ماند ز من

گر چو شمعش پیش میرم، بر غمم خندان شود
ور برنجم خاطر نازک برنجاند ز من

دوستان جان داده‌ام بهر دهانش بنگرید
کو به چیزی مختصر چون بازمی‌ماند ز من

صبر کن حافظ که گر زین دست باشد درس غم
عشق در هر گوشه‌ای افسانه‌ای خواند ز من


#حافظ_جانم
#بغض
 

Nemesys

کاربر انجمن خاک‌خورده
ارسال‌ها
688
امتیاز
9,183
نام مرکز سمپاد
Sh.HiddenHand
شهر
MD
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
ادبیات و شیمی
دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد

آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت
آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد

اشک من رنگ شفق یافت ز بی‌مهری یار
طالع بی‌شفقت بین که در این کار چه کرد

برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر
وه که با خرمن مجنون دل افگار چه کرد

ساقیا جام می‌ام ده که نگارنده غیب
نیست معلوم که در پرده اسرار چه کرد

آن که پرنقش زد این دایره مینایی
کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد

فکر عشق آتش غم در دل حافظ زد و سوخت
یار دیرینه ببینید که با یار چه کرد

*حافظ*

برای شنیدن و جان دادن
 

*aysan*

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
280
امتیاز
3,952
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
*#*#
سال فارغ التحصیلی
1396
دانشگاه
خوارزمی
رشته دانشگاه
فیزیولوژی جانوری
اینستاگرام
پاییز...
برای منی که هرگز نداشتمت
پر است از لحظات شیرین
و زیبایی که هرگز نمایان نشدند...
پر است از خیابان های خیسی‌ که
باهم قدم نزدیم...
از چترهایی که زیر باران
روی سرت نگرفتم...
از عکس های زیبایی که
در بین برگ های خشک شده
از هم نینداختیم...
از شعرهایی که برایت نخواندم و
از کافه هایی که در روزهای سرد
در آن چای ننوشیدیم...
پر است از "سردم است" های تو
و جیب های کاپشنم که
هیچوقت با تو قسمتشان نکردم
پر‌ است از "دوستت دارم" هایی که
در زیر باران هرگز متولد نشدند...
آری
پاییز برای منی که هرگز نداشتمت
فقط و فقط
به تصویر کشیدن یک حسرت بزرگ است...
 

Flying_girl

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
764
امتیاز
4,481
نام مرکز سمپاد
فرزانگان7
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1395
مدال المپیاد
هیچ
دانشگاه
تربیت مدرس
رشته دانشگاه
پیشرانش
حبس های ابد

در ایستگاه، کودکی من سوار شد
گویا کسی ندید و سوار قطار شد

با من نیامدی و قطار زمانه رفت
افتاد قند من و دلم در فشار شد

هر روز دل بهانه چشم تو را گرفت
هر روز با بهانه تو بی قرار شد

یک روز عید آمد و بویت به شامه داد
تا کهنه جامه دل من نونوار شد

گنجشککی به شاخه پر از داد وقال بود
روح درخت از نوک او آشکار شد

پاییز مرده بود و زمستان عبوس وار
زندانی قضای فضای بهار شد

با حکم داوران دو چشمت برای من
جانم به حبس های ابد ماندگار شد

بر شاخه های سبز درختان پرنده بود
وقتی که چشم من به نگاهت دچار شد

#عبدالرسول_عمادی
 

Nemesys

کاربر انجمن خاک‌خورده
ارسال‌ها
688
امتیاز
9,183
نام مرکز سمپاد
Sh.HiddenHand
شهر
MD
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
ادبیات و شیمی
به کسی‌که با‌تو هر‌شب،همه شوق‌گفت و گو بود
چه رسیده است که امشب،سر گفت و گو ندارد

چه نوازد و چه سازد، به جز از نوای گریه
نی خسته‌ای که جز بغضِ تو در گلو ندارد

حسین منزوی
 
ارسال‌ها
53
امتیاز
782
نام مرکز سمپاد
دبیرستان شهید قدوسی(ره)
شهر
قم
سال فارغ التحصیلی
92
دانشگاه
دانشگاه زنجان
رشته دانشگاه
فیزیگ
عنكبوتي گرُسنه هستم من
كه براي شكار معده ي خود
مي تَنَد رنج بي شمارش را

هم يكي از هزارپايان كه
سعيِ بسيار داشتْ هُل بدهد
صندلي هاي چرخ دارش را
.
حلزوني كه خانه اش همه جاست
و به دنبال خانه مي گردد
_خانه اي زير شيرواني خود_

به مزارش روانه مي گردد
مرده اي كه به هر كجا برود
با خودش مي بَرَد مزارش را .
رشته كوهي كه در درون خودش
به سفر مي رود مذابْ مذابْ
با هزاران هزار واگنْ سنگ

رشته كوهي كه سعي هم دارد
سنگ بر دارد از خودش كه خودش
بشكند شيشه ي قطارش را .
سر يك پيچ تند_خيلي تند_
كاميون هاي بار چَپِّه شدند

ميوه ها مرده اند مدّت هاست
كرم ها همچنان به فكر خودند

در درون، باز كرم ميوه فروش
واژگون كرده است بارش را
.
جسدي روي تخت جرّاحي
بوسه مي زد به دست قاتل خود
پس، چهل سال بخيه هاي لبم!
رخت مي بندم از مقابل خود
ترك مي گويمَم به جانب تو
مثل پيغمبري كه غارش را
.
نيمه شب مي زد از خودش بيرون
و خيابان به گريه مي افتاد

تا فسيلي كه پشت فرمان بود
پشت فرمان به گريه مي افتاد
زير ماشين سگي بغل مي كرد
استخوان هاي بي قرارش را
.
خطّ حامل كليد مي انداخت
نت سُل توي قفل مي چرخيد
ساز مي خواند: آه جنگل ها!
شاخه اي دستگاه شُك مي شد
زاغكي بر نوارقلب خودش
ضبط مي كرد قارقارش را
.
عكس يك خانه روي آب شدم
ماهي كوچك آمد اما آب
موج برداشت و خراب شدم

بيخودي دام گسترانيدم
طعمه ام قلب بود، پس ديدم
تله پس مي زند شكارش را
.
سوژه اي بي تفاوتم، زيرا
چهره ام روي بوم نقاشي
_خاصه نقّاش اگر خودت باشي_
نا اميدانه عشق مي ورزد
به "كبود"ي كه زير چشمانش
و "سياه"ي كه روزگارش را

حسین صفا
 

(:TABASSOM:)

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,813
امتیاز
41,052
نام مرکز سمپاد
FRZ
شهر
TBZ
سال فارغ التحصیلی
94
معلمت همه شوخی و دلبری آموخت
جفا و ناز و عتاب و ستمگری آموخت

غلام آن لب ضحاک و چشم فتانم
که کید سحر به ضحاک و سامری آموخت


تو بت چرا به معلم روی که بتگر چین
به چین زلف تو آید به بتگری آموخت

هزار بلبل دستان سرای عاشق را
بباید از تو سخن گفتن دری آموخت

برفت رونق بازار آفتاب و قمر
از آن که ره به دکان تو مشتری آموخت

همه قبیله من عالمان دین بودند
مرا معلم عشق تو شاعری آموخت

مرا به شاعری آموخت روزگار آن گه
که چشم مست تو دیدم که ساحری آموخت

مگر دهان تو آموخت تنگی از دل من
وجود من ز میان تو لاغری آموخت

بلای عشق تو بنیاد زهد و بیخ ورع
چنان بکند که صوفی قلندری آموخت

دگر نه عزم سیاحت کند نه یاد وطن
کسی که بر سر کویت مجاوری آموخت

من آدمی به چنین شکل و قد و خوی و روش
ندیده‌ام مگر این شیوه از پری آموخت

به خون خلق فروبرده پنجه کاین حناست
ندانمش که به قتل که شاطری آموخت

چنین بگریم از این پس که مرد بتواند
در آب دیده سعدی شناوری آموخت

آقامون سعدی :)
 

*Kosar*

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
311
امتیاز
6,990
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
خوی
سال فارغ التحصیلی
96
دانشگاه
تهران_مرکز
رشته دانشگاه
زبان و ادبیات انگلیسی
اتفاق است اینکه با یک شعر، آنکه با یک نگاه می افتد
می زند زل به «چشم» غمگینی... و به روز «سیاه» می افتد
سال ها حوض بی سر و پایی فکرهای بدون شرحی داشت
حال روی جنازه ی سنگیش روزها عکس ماه می افتد!
هوس و عشق از ازل با هم دشمنان همیشگی بودند
بعد تو آمدی و دنیا دید: عشق هم به گناه می افتد
خواستم انتهای غم باشی، شعر خواندم که عاشقم باشی
گفته بودند و باز یادم رفت: چاهکن توی چاه می افتد!
عشق مثل دونده ای گیج است، گاه در راه مانده می بازد
گاه هم پشت خطّ پایانی توی یک پرتگاه می افتد
دست می لرزد از... نمی داند! عقل شک می کند به بودنِ خویش
من منم! تو تویی! تو، من، من، تو... بعد به اشتباه می افتد!!
مثل کابوس دردناکی که شخصیت های واقعی دارد
می رود سمت ِ ... دور می گردد، می دود سوی ِ ... آه! می افتد
زندگی ایستگاه غمگینی ست اوّل جاده های خیس جهان
چمدانی که منتظر مانده، اتوبوسی که راه می افتد...

#سید مهدی موسوی
 

*Kosar*

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
311
امتیاز
6,990
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
خوی
سال فارغ التحصیلی
96
دانشگاه
تهران_مرکز
رشته دانشگاه
زبان و ادبیات انگلیسی
دلت چه شد که از آن شور و اشتیاق افتاد ؟
چه شد که بین تو و من چنین نفاق افتاد ؟


زمان به دست تو پایان من نوشت آری
مسیر واقعه این بار ، از این سیاق افتاد


دو رودخانه ی عشق من و تو شط شده بود
ولی دریغ که راهش به باتلاق افتاد


خلاف منطق معمول عشق بود انگار
میان ما دو موازی که انطباق افتاد


جهان برای همیشه ، سیاه بر تن کرد
شبی که ماه تمام تو در محاق افتاد


شکر به مزمزه چون شوکران شود زین پس
مرا که طعم دهان تو از مذاق افتاد


خزان به لطف تو چشم و چراغ تقویم است
که دیدن تو در این فصل ، اتفاق افتاد


چه زندگانی سختی است زیستن بی عشق
ببین پس از تو که تکلیف من چه شاق افتاد


پس از تو جفت سرشتی و سرنوشتی من !
غریبواره ی تو ، تا همیشه تاق افتاد


تو فصل مشترک عشق و شعر من بودی
که با جدایی تو بین شان طلاق افتاد


هوای تازه تو بودی ، نفس تو و بی تو
دوباره بر سرم آوار اختناق افتاد


به باور دل نا باورم نمی گنجد
هنوز هم که مرا با تو این فراق افتاد


#حسین منزوی
 
آخرین ویرایش:

Marzie

کاربر فعال
ارسال‌ها
40
امتیاز
433
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
مرودشت
سال فارغ التحصیلی
97
دانشگاه
یزد
رشته دانشگاه
اتاق عمل
به تو حاصلی ندارد
غم روزگار گفتن . . .
#سعدی
 

*Reihan*

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
578
امتیاز
7,414
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
خوی
سال فارغ التحصیلی
96
دانشگاه
علوم پزشکی تبریز
رشته دانشگاه
پزشکی
یار مو خرمایی ات را بی هوا ول کرده ای؟
یا که در آغوش یار دیگری آسوده ای؟

راه کوی یار خود را بی سبب گم کرده ای؟
یا که با دیدار یار دیگری رم کرده ای؟

رام چَشم مست من بودی چرا آشفته ای؟
در سرایم همچو گل بودی چرا پژمرده ای؟

آسِمانم تیره کردی ماه من،افسرده ای؟
پس چرا با من نمی سازی دگر؟آزرده ای!

جانِ جانانم هنوزم تو به من وابسته ای؟
یا که بر عهدی دگر با دلبری پابسته ای؟

باز هم در یاد خود از خاطرم دیوانه ای؟
یا که بر دلدار دیگر اینچنین دل داده ای؟

یار دیرینم تو از رویای من مستانه ای؟
وای نه،رویای شیرینم،تو خود افسانه ای!

یار مو خرمایی ام من پس کجا سرگشته ای؟
خواب میدیدم که در آغوش من برگشته ای!


#(جسارتا ! ) شعر از خودمه... :)
 

A M I N

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,803
امتیاز
37,050
نام مرکز سمپاد
BHT
شهر
LNG
سال فارغ التحصیلی
1397
دانشگاه
SBU
رشته دانشگاه
ARC
یک چند به کودکی باستاد شدیم

یک چند به استادی خود شاد شدیم

پایان سخن شنو که ما را چه رسید

از خاک در آمدیم و بر باد شدیم

خیام
 

*fatima*

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
7
امتیاز
47
نام مرکز سمپاد
Farzanegan
شهر
Rasht
سال فارغ التحصیلی
95
رسیده ام به خدایـی کــه اقتباسی نیست
شریعتی که در آن حکم ها قیاسی نیست

خدا کســــی است کـــه باید بــــه دیدنش بروی
خدا کسی که از آن سخت می هراسی نیست

به عیب پوشی و بخشایش خدا سوگند
خطا نکردن ما غیـــــر ناسپاسی نیست

به فکر هیـچ کسی جز خودت مباش ای دل
که خودشناسی تو جز خداشناسی نیست

دل از سیاست اهل ریـــا بکن، خود باش
هوای مملکت عاشقان سیاسی نیست

#فاضل_نظری
 

leben Leben

کاربر فعال
ارسال‌ها
59
امتیاز
782
نام مرکز سمپاد
شهید قدوسی
شهر
قم
در هوای چشم چون حوای تو
من ز فردوس برین دل کنده ام
ساقی شب های تنهایی تویی
تو بیا بی تو پریشان گشته ام

تقدیم به همه ی کسایی چشمشون قشنگه
جسارتا و با عذر خواهی از خودم
 
بالا