اعترافگاه!

[1tA]

پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می‌کنم که وقتی بچه بودم مژه ـام ـو می‌کندم، می‌چسبوندم به گونه ـام، جلو ملّت رژه می‌رفتم که بم بگن یه آرزو کن.

 

[-zarA-]

پاسخ : اعترافگاه !

اعتـراف میکـنم بچـه کـه بـودم بـا لـآک و رژ نقـآشـے رنـگ میـکردم

بعـد از مـاژیـک و گـواش بعنـوان لـآک استفـاده مے کـردم

از بچگـے جـز نـوابـغ بـودم

 

[ایلیا]

پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم وقتی کلاس اول رو تموم کرده بودم و سواد دار شده بودم تَوَجه رو تووجه و گَوَزن رو گووزَن و تَوَکُل رو تووکُل میخوندم =P~

بعد پدر هم تعریف میکنه وقتی همین کلاس اول بوده سر کوچشون یه خیاطی بوده بعد رو تابلو اون نوشته بوده(دوزندگی محمدی) بعد پدر ما اینو

میخونده 2زندگی محمدی بله بعد یه روزی مامان بزرگم میگه این پارچرو ببر بده خیاطی سر کوچه پدر بنده میفهمه که این دوزندگی بوده نه 2زندگی

 

[Parkoury]

پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم که نیم ساعت تو ارسالهای اینو اون دنبال تاپیک بسکتبال بودم تا برم توش!

 

[zahra AB]

پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم بچه که بودم ابروهامو با قیچی برمیداشتم! بعدم موهامو می ریختم روش که دیده نشه!

 

[مهدی]

پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم که اون بچه مردمی که همه میگن و میگن بچه مردم فلان کارو میکنه اون موقع تو...
من هستم

 

[bella_h]

پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم رتبه ی کنکورمو نصف کردم و به بقیه گفتم

 

[Hamid.s]

پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم تا یک مدت تصویری که از خدا تو ذهنم داشتم تصویر امام خمینی[nb]همونی که تو تیتراژ اخبار اون آخرش میذاشت و کنار خامنه ای بود[/nb] بود
میگم تا یک مدت ینی تو دبستانم بود. فک کنم تو راهنمایی درست شد

 

[mohandes leily]

پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم دیروز سر کلاس مدادمو انداختم پایین به بهونه برداشتنش 1 دونه پاستیل ناقابل خوردم !
معلم: students don't eat in class
من : sorry
بچه ها :

:)

معلم با یکی دیگه از بچه ها بود نه من
:-s

 

[مت]

پاسخ : اعترافگاه !

بعد از يك هفته كه از پرسه قوم نزديكون رسيدم لباس هامو كه از روي بند لباسي اوردم تو انگار از تو دهن گاو درشون اورده بودم
اتو رو اوردم زدم ب برق.. خوب زدم به برق ديگه ولي خعلي شيك دود كرد
رفتم در خونه همسايه مون كه كاراي فني بلده روز قبل هم بابام گفته بود فعلا به همسايه ها و دوستان نگو فلاني فوت كرده منم گفته بود باش..
ولي به محض اينكه همسايه مونو ديدم گفتم چه اتفاقي افتاده كه بنده خدا مرده (عمدي نبودا)
بعد اودم خونه اتو رو باز كزدم موقعي كه مي خواستم ببندمش كلي پيچ و وسيله اضاف اوردم (من تو اين پيچ اوردن استعداد خاصي دارم)
يعني در عرض نيم ساعت سه تا دسته گل اب دادم!!!
ميگم من اصلا خونه نمونم بهتره ها

 

[ساررا]

پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف ميكنم جديدا كه ميام سمپاديا ميرم تو مشخصات تعداد لايكامو ميبينم

 

[مت]

پاسخ : اعترافگاه !

ضدحال بزرگ برای یه مادر اینه که ۹ماه دوران بارداری رو تحمل کنه.....
.
.
.
..
.
.
.
.
.
..
.
.
...
بچه که به دنیا اومد شبیه عمه اش بشه !
اعتراف ميكنم عمه مو دوس دارم B-) ماه بود بخدا..

 

[mina99]

پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف ميكنم ظهري به جاي چايي زيره دم دادم.وقتي بابام يه ذره خورد شكلش اينجوري شد :-&----

 

[secret.M]

پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم بچه ک بودم چون شنیده بودم ک شیطون میتونه خودشو شکل آدما هم در بیاره ، وقتی مامانم دعوام میکرد با خودم کلی فک میکردم ک شاید مامانم شیطون باشه ک تغییر قیافه داده.........
بچه بودیم دیگه...!!!

 

[z.n1994]

پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم بچه که بودم یهو خودمو پرت میکردم رو زمین سرمو میزدم به یه جایی بعد همون موقع پا میشدم میگفتم:اینجا کجاست ؟ من کیم؟ :کمبود توجه
و همچنین اعتراف میکنم یهو خودم مینداختم زمین نفسمو تا چد دقیقه حتی ! نگه میداشتم تا همه فک کنن من مُردم! :بازم کمبود توجه
یا مثلا وقتی کم میاوردم تو دعوا سرمو میگرفتم وانمود میکردم دارم با آدم فضایی ها صحبت میکنم که مثلا اون طرف بترسه فرار کنه :خل
اون دو تا اولی مال یکی دیگه بود من گفتم

 

[m@s0ud]

پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم یکی از روش های آزار دادن معلم کامپیوترمون رو از خودش یاد گرفتم B-) با دکمه ی پرینت اسکرین (prt sc) از دسکتاپ اسکرین شات میگرفتم و میزاشتم پشت زمینه دسکتاپ.بعد همه ی آیکون های دسکتاپو حذف میکردم.معلم بیچاره میومد نزدیک 10 دقیقه روی My Computer کلیک میکرد آخرش میفهمید سرکاره! سوژه ایما!!!

 

[ابوالفضل]

پاسخ : اعترافگاه !

من اعتراف میکنم که

ﺑﭽﻪ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺑِﻬِﻢ ﯾﺎﺩ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﻪ“ﺟﯿﺶ ﺩﺍﺭﻡ ” ﺑﮕﻢ ” ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﺨﻮﻧﻢ”!
ﯾﻪ ﺷﺐ ﻋﻤﻮﻡ ﺍﻭﻣﺪ ﺧﻮﻧﻤﻮﻥ ﭘﯿﺶ ﻣﻦﺧﻮﺍﺑﯿﺪ، ﻧﺼﻔﻪ ﺷﺐ ﭘﺎﺷﺪﻡ ﮔﯿﺮ ﺩﺍﺩﻡ ﮐﻪﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﺨﻮﻧﻢ!!ﺍﻭﻧﻢ ﮔﻔﺖ ﺁﺭﻭﻡ ﺗﻮ ﮔﻮﺷﻢ ﺑﺨﻮﻥ .....هی هرچی من میگفتم میخام بخونم .....هی میگفت آروم تو گوشم بخون.......
[nb]
البته من دیدم نمیشه تو گوشش خوند خودمو کنترل کردم [/nb]

 

[zahra:)]

پاسخ : اعترافگاه !

صادقانه اعتراف میکنم امروز تازه تونسم اسم موشیرامیشون رو بخونم!
و اینکه بچه که بودم به شدت از گربه ی تو شهر موشها میترسیدم

 

[Ehem_Ehem]

پاسخ : اعترافگاه !

هفت سالم بود به معلم زبان بیست و پنج سالم پیشنهاد دوستی دادم. گل رزم خریده بودم.

 

[Mahshad-nasr]

پاسخ : اعترافگاه !

این مرض دانلود هم بد مرضیه [-(
اعتراف میکنم به هیچ کدوم از این دانلودایی که میبینین نیازی نداشتم و فقط کرم دانلود داشتم
تو ماه رمضون هرشب وضعیت دسکتاپم همین بود