• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

دلارام - ۹۶۹۱

  • شروع کننده موضوع
  • #1

Delaram95

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
343
امتیاز
478
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
مشهد
کتاب هایی که خوندم
داستان سیستان-رضا امیرخانی
ارمیا - رضا امیرخانی
من او - رضا امیر خانی
بیوتن- رضا امیر خانی
اوژنی گرانده - اونوره دو بالزاک
روی ماه خداوند را ببوس - مصطفی مستور
اقلیت - فاضل نظری
گریه های امپراتور - فاضل نظری
آن ها - فاضل نظری
دا - سید اعظم حسینی
فطرت - دکتر مرتضی مطهری
فاطمه، فاطمه است- دکتر شریعتی
دفتر های خاکستری-دکتر شریعتی
هر قاصدکی یک پیامبر است - عرفان نظر آهاری
بال هایت را کجا جا گذاشتی - عرفان نظر آهاری
چای با طعم خدا - عرفان نظر آهاری
من هشتمین آن هفت نفرم - عرفان نظرآهاری
پیامبر از کنار خانه ی ما رد شد - عرفان نظر آهاری
لیلی نام تمام دختران زمین است - عرفان نظر آهاری
در سینه ات نهنگی می تپد - عرفان نظرآهاری
چه کسی پنیر مرا جا به جا کرد - اسپنسر جانسون
آینه های ناگهان - قیصر امین پور
به قول پرستو - قیصر امین پور
زن زیادی- جلال آل احمد
دید و بازدید - جلال آل احمد
سرگذشت کندوها - جلال آل احمد
دو تخم مرغ در مه - شهرام شکیبا
شازده کوچولو - آنتوان دو سنت اگزوپری
نظام حقوق زن در اسلام- استاد مطهری
غلاغه به خونش نرسید - ابوالفضل زروئی نصر آبادی
جانستان کابلستان - رضا امیرخانی


کتاب هایی که در حال خواندنشان هستم

نشت نشا - رضا امیرخانی
اصول فلسفه و روش رئالیسم 1 - علامه طباطبائی



کتاب هایی که تصمیم دارم بخونم
قدمت و تداوم نظریه ی ولایت مطلقه ی فقیه از دیدگاه امام خمینی -بهرام اخوان کاظمی
اصول فلسفه و روش رئالیسم 2 , 3 , 4 - علامه طباطبائی
مقالات فلسفی 1 و 2 و 3 - استاد مطهری
تاریخ ناگفته و پنهان آمریکا - نصیر صاحب خلق
شوالیه های معبد، مبانی نظر فراماسونری جهان - هارون یحیی
 
  • شروع کننده موضوع
  • #2

Delaram95

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
343
امتیاز
478
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
مشهد
دو تخم مرغ در مه - شهرام شکیبا

264.jpg


معرفی کتاب:این کتاب، یه کتاب طنز سینمایی ست که شهرام شکیبا، طنز نویس معاصر، اون رو نوشته.
شهرام شکیبا در این کتاب به نقد فیلم بعضی از کارگردانان سینما پرداخته است.
یک سوژه ی کلی انتخاب شده ، "خریدن دو تخم مرغ از یک مغازه" البته بر حسب سبک و شیوه و وجه قالب صوری و معنوی آثار کارگردان مورد نظر، فضا متغیر است. قالب فیلم نامه است، اما گاه به فراخور موضوع، درباره ی میزانسن یا وضعیت نماها هم چیز هایی نوشته شده و گاه اساسا وارد ماجراهای دیگری شده است.
نظر من: شهرام شکیبا خیلی جالب این فیلم ها رو نقد کرده و با طنزی که به کار برده، اشکالات سینما رو بازگو می کنه. اشکال تفکرات کارگردانان رو بازگو می کنه.
قسمتی از کتاب:

..اردوگاه تخم مرغی
یا اخراجی ها 1/3 33
اثر مسعود ده نمکی (بدون دخالت دست)
تهیه کننده: کاسه دار

روز. شب. داخلی . خارجی. دم دری. هواپیما. سکانس 1. سکانس2. اصلا توفیری هم می کنه؟
کارگرادان: بچه ها بیاین جمع شیم، یه فیلم بسازیم گرم شیم.
شریفی نیا: همه حاضرین؟
برو بچه ها: بعله!
یکی از بچه های بالا: بعله!
کارگردان: پس با اجازه ی حبیب آقا و بزرگ تر ها و بچه های بالا شروع می کنیم. خب حالا هرکی هر کار دلش می خواد بکنه.
حالا همه مشغول می شوند. هرکس هر طوری که فکر می کنه بامزه تر است به پاسداشت دفاع مقدس می پردازد. حتی اگر نما ها فلو باشد.
....
... از قضای روز گار و به پیش نهاد گیشه، کلیه ی با نمک های سینمای ایران، فقط از روی اعتقاد و نه به دلایل مالی، در آن اردوگاه اسیر شده اند. جماعت اسیر به سه گروه تقسیم شده اند. با حال ها ، بی حال ها و معلوم الحال ها. باحال ها همان رفقای قدیمی خودمان هستند که در سایر شماره های "اخراجی ها" آن ها را دیده ایم. بی حال ها جماعت افسران و فرمانده هانند و معلوم الحال ها یک مشت خود فروخته ی بی وطن مطربند.
....
 
  • شروع کننده موضوع
  • #3

Delaram95

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
343
امتیاز
478
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
مشهد
داستان سیستان

219-248-thickbox.jpg


این اولین و فعلا آخرین کتاب رضا امیرخانی است که قالب سفرنامه داره، فضای کتاب کاملا واقعی است چون اساسا رضا امیرخانی نویسنده ایست که دروغ نمی نویسد.
به او پیش نهاد سفری ده روزه می شود با ره بر، که در این سفر ره بر قرار بوده که به سیستان و بلوچستان برود.
او اتفاقاتی رو که در این سفر می افته هر روز ضبط می کرده و در پایان هر روز تایپ می کرده.
اون سفر رو با یه بدبینی نسبی آغاز می کنه(بدبینی نسبت به این جور دیدار ها و ...) اما در آخر با شگفتیاتی رو به رو می شه که برای خود من هم که اساسا آدم بدبینی هستم جالب بود.
در این کتاب هم مثل دیگر کتاب های رضا امیرخانی مدام جمله ای تکرار می شود ... مومن در هیچ چارچوبی نمی گنجد.
و این که این کتاب یه جورایی تونست نظر من رو نسبت به بعضی چیزا عوض کنه.
ره بر پیش از انقلاب دوران تبعیدی رو در شهر ایرانشهر در استان سیستان گذارنده بود ، به همین دلیل این سفر برای مردم سیستان نوعی تجدید خاطره محسوب می شد.
در مورد سفرنامه نمی شه نقد خاصی نوشت، اما در هر حال به نظر من کتاب جذابیتی خاص خودش رو داشت.
قسمتی از کتاب:
نمی دانم چرا، اما به یاد رفیق شفیق افتاده ام که قطعا تا مرا ببیند خواهد گفت:« راحت شدی؟ آدم سر نوشتن تای هشت پانصد و نود و هشت اسیر می شود؟ انقلاب دانت را پر کردی؟ آبرویت را تمام و کمال خرج کردی؟ اقلا "داستان سیستان" را به اسم مستعار چاپ کن!»
و من فریاد بکشم:«رفیق شفیق! این سکه، سره یا ناسره، قلب یا اصل، در همین دست گاه ضرب شده است، بگذار همین جا هم خرج شود...»
هنوز به قاعده ای از جوان مردی بو برده ام که هر روز این سوال را از خودم بپرسم که : « راستی اگر انقلاب نشده بود، ما چه کاره بودیم؟»
 
  • شروع کننده موضوع
  • #4

Delaram95

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
343
امتیاز
478
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
مشهد
جانستان کابلستان

344956.jpg


نویسنده: رضا امیرخانی
انشارات: نشر افق
درباره ی کتاب
این کتاب سفرنامه ی رضا امیرخانی به کشور افغانستان هستش. که با تعدادی عکس هم جذابیتش بیش تر شده.
رضا امیرخانی بعد از دوم مهر 88 سفرش به افغانستان رو آغاز می کنه.
در حین نگارش و وسطای متن گذری می زنه به وقایع پس از انتخابات و اشتاباهات مسئولان رو بازگو می کنه. همچنین در مورد القاعده و طالبان و "مدرن بودن انقلاب اسلامی" حرف می زنه.
در مورد گسل های قومیتی حرف می زنه و می گه ما هم اگه روی گسل ها راه بریم، کشورمون می شه مثه افغانستان و اینا..
در کل می شه وضع فاجعه آمیز مردم افغانستان رو دریافت..

نظر من در مورد کتاب
من صداقت امیرخانی رو دوست دارم در کتاب های مستندش( برعکس رمان هاش)
خب از این حرفا که بگذریم..
به گمان من هر کسی که ایران رو دوست داره باید یه بار این کتاب رو بخونه..
خیلی دید من رو نسبت به خیلی از مسائل باز کرد.. این که یادم باشه به هیچ قومیتی توهین نکنم.. یادم باشه نذارم جاه طلبی یه عده از سیاستمداران کشور که به خاطر مناقع خودشون ملت رو به باز گرفتن و می گیرن، بین من و هم وطنم فاصله ایجاد شه و اونو دشمن خودم بدونم...
البته اینم فهمیدم که به قول رضا امیرخانی، جوان مرد مردمی هستند، مردم این دیار ( افغانستان)

بخشی از کتاب
حالا هر کس از وضع افغانستان از من می پرسد، یاد گرفته ام که مثل کارشناسان رسمی جواب دهم. اگر از وضع اقتصادی بپرسند، می گویم با همه پس مانده گی، اما به دلیل فقدان زیرساخت های مخل پیش رفت و دیوان سالاری مهار نشدنی، این احتمال وجود دارد که افغان ها با یک مدیریت کارآمد و عزم ملی ، سی سال از ما پیش بیفتند.. بعد هم کمی راجع به مساله ملت سازی حرف می زنم و توضیح می دم که ما شاید صد سال از آن ها جلوتر باشیم...
اما این فاصله ی آن ها با ماست... فاصله ی ما با آن ها چه مقدار است؟! شاید بپرسی مگر این دو فاصله با هم توفیری دارند؟ 30 سال فاصله ی اقتصادی و 100 سال فاصله ی اجتماعی، چه از این سو و چه از آن سو... چه تفاوتی دارد؟
بگذار ساده بگویم،_ نه مثل یک کارشناس رسمی_ که شاید فاصله ی آن ها با ما این قدر زیاد باشد، اما فاصله ی ما با آن ها، بسیار کم است... زیر 5 سال...
اگر ما مردم قدر یک دیگر ندانیم و قدر کشور ندانیم و قدر نظام ندانیم و افسار مملکت را بدهیم دست جاه طلبی های چهار نفر قدرت طلب بی فرهنگ سیاسی، یقین بدانیم که ظرف پنج سال بدل خواهیم شد به نسخه ی برابر اصل همسایه. گسل ها اگر تعمیق شوند و من و تو یکدیگر رادشمن بپنداریم ، هزاران خط جنگ دیگر بین ماهای دیگر و شماهای دیگر تر پدید خواهد آمد و ... شاید دوباره در همین خانه زندگی کنیم ، اما کنار خانه هامان بایستی کسی با کلاشینکف راه برود...
 
  • شروع کننده موضوع
  • #5

Delaram95

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
343
امتیاز
478
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
مشهد
اوژنی گرانده

product_7284_1309798319_10379.JPG


اوژنی گرانده
اثر اونوره دوبالزاک
انتشارات افق


ماجرای کتاب:
این کتاب یکی از آثار مشهور ادبیات جهان هست.
خانواده ای به نام گرانده در شهری به نام سومور در فرانسه زندگی می کنند. مسیو و مادام گرانده تنها یک دختر به نام اوژنی دارند.یک کلفت به نام نانون هم در این خانه خدمت می کند که تبدیل به پیر دختری مهربان شده است.مسیو گرانده (باباگرانده) آن قدر شیفته ی پول و به ویژه طلا است که ذره ای عشق و محبت در وجود او یافت نمی شود.او طوری به خانواده خود نشان می دهد که یک فرد عادی و روزمزد است.پسرعموی اوژنی از پاریس به نزد گرانده های سوموری می آید.اوژنی عاشق او می شود.عموی اوژنی به دلیل ورشکستگی پس از فرستادن پسر خود نزد برادرش با شلیک گلوله ای به زندگی خود خاتمه می دهد.بابا گرانده نمی خواهد شارل (پسرعمو) را نزد خود نگاه دارد.از طرفی اوژنی سخت شیفته ی او شده است، پسر عموی اوژنی به او قول ازدواج می دهد..اوژنی تمام طلاهای خود را به طور پنهانی به پسر عمویش می دهد و پس از آن پسرعمویش برای کار به سفری طولانی می رود و وارد کار تجارت انسان می شود و به کل اوژنی را فراموش می کند، اما اوژنی همچنان به عشق او پایبند است. پسر عموی اوژنی به او خیانت می کند و با یه دختر ثروتمند ازدواج می کند...
درباره کتاب:
بالزاک نگارش اوژنی گرانده را در سال ۱۸۳۳ به پایان رساند. اوژنی گرانده داستانی است کلاسیک با جریانی بسیار ساده که احساسات درونی یک دختر ساده شهرستانی را نشان میدهد.این داستان در زمانی اتفاق می افتد که به عقیده بالزاک پول خداوندگار زمان است.همه ی وقایع داستان حول محور پول و سودجویی مالی اتفاق می افتد.
تمرکز داستان در بعضی قسمتها بیشتر روی باباگرانده است. شاید نام کتاب را میشد باباگرانده گذاشت زیرا او با رفتاری که از خود نشان می دهد و رویه ای که در زندگی خود پیش می گیرد هدایت کننده ی تمام عیار داستان است.برای توصیف خست این مرد به ذکر همین نکته بس که وقتی همسرش بیمار است طبیب بر بالین او نمی آورد که مبادا مجبور شود هر روز هزینه ای برای درمان بپردازد.با این که میلیونها فرانک ثروت دارد حتی از یک شمع مومی نیز نمی گذرد.
بالزاک علاقه ی زیادی به توصیف بیش از حد صحنه ها البته نه در تمام طول داستان دارد که گاه حوصله خواننده را سر می برد.او سعی می کند نوعی رابطه میان مناظر و شخصیت ها ایجاد کند.
نظر من درباره کتاب:
به نظر خودم این کتاب بسیار جذاب نوشته شده و واقعا یه زندگی رو نشون می ده بدون اغراق و غلو. مخاطب به راحتی می تونه با اون ارتباط برقرار کنه و لحظه لحظه ی اون رو لمس کنه، من که موقعی که به قسمت خیانت پسرعموی اوژنی رسیدم همین طور تا آخر کتاب اشک می ریختم...
به علاوه این که شرایط جامعه فرانسه در اون زمان بدون هیچ قضاوتی نوشته شده..
در کل خیلی این کتاب رو دوست دارم.
 
  • لایک
امتیازات: N.M
بالا