• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

کارتون های زمان ما!

لاک پشت های نینجا
مگامن
حنا دختری در مزرعه
آنشرلی
بینوایان
برنارد
اسکار
لوک خوش شانس
تام و جری
باب اسنفجی
گربه سگ
فوتبالیست ها
 
ایمیلی الکساندر *_*

دو تا موش بودن خواهر برادر بودن با هم سفر میرفتن..

+
ای کاش یه عکس هم از کارتونا بذاریم
 
پاسخ : کارتون های زمان ما!

من خرساى مهربونو خيلى دوس داشتم! اون جيغ جيغوئه!
پت پستچيم خوب بود!
يه كارتونى بود همه حشره بودن يكيشون كه قهرمانشون بود و يادم نيست با چى مىجنگيدن ولى عالى بود!
يه كارتون ديگه هم بود چن تا سگ بودن شمشيراشونو مىزدن به هم مىگفتن يكى براى همه، همه براى يكى!
يه كارتون ديگه ام بود يه كارآگاه كه يه همكار دست و پا چلفتى داشت و خواهرشم خبرنگار بود و ماجراهاشون يه كم تخيلى بود! آدم بده هم يه دست آهنى داشت فك كنم اسمشم مرداك بود!

سلام بچه ها این کارتون که اسم شخصیت بد داستانش مرداک بود دستش آهنی بود شبکه یک پخشش میکرد برنامه عمو پورنگ کسی اسمشو میدونه؟ خیلی دوست دارم پیداش کنم...
 
سلام بچه ها این کارتون که اسم شخصیت بد داستانش مرداک بود دستش آهنی بود شبکه یک پخشش میکرد برنامه عمو پورنگ کسی اسمشو میدونه؟ خیلی دوست دارم پیداش کنم...
یکم بیشتر توضیح بدین
 
یکم بیشتر توضیح بدین
منم چیز بیشتری از توضیح دوستمون یادم نمیاد شخصیت خوب داستان یه خواهر خبرنگار داشت یه همکار دست پا چلفتی داشت کلا انیمیشنش رازآلود بود یکمم ترسناک بود البته برای من همیشه جذاب بود ترسناک نبود مرداک همیشه نقشه های پلید میکشید اما آخرش نقش بر آب میشد اسم انیمیشنش ربط به اسم شخصیت خوب داستان داشت اما متاسفانه مرداک خیلی خفن تر بود اسم اون یادم مونده :D
زیادم قدیمی نیست آخه اسم همه کارتونای دهه شصت پیدا میشه ولی این کارتون فکر کنم بین سالای هشتاد تا هشتادو چهار اینا بودش نمیدونم ولی قدیمی تر نیست :D
 
آخرین ویرایش:
رد پای آبی;;)

شمام از اون آقاهه حرصتون میگرفت سوژه ها رو نمیدید یا من فقط اینجوری بودم؟ :|
وااااای عاشقش بودم مخصوصا از اون دفترچه خیلی خوشم میومد
نه تنها نیستی منم دلم میخواست بکوبمش تو دیوار اصلا انگار قاطی جلبکا پیداش کرده بودن :|
 
گربه سگ
تام و جری
دیوار سرخ
خاله قورباغه
لوک خوش شانس
پلنگ صورتی
باب اسفنجی
کاراگاه گجت
پت و مت
اینا عاالی بودن
پ ن:یه سال عید یه سریال عروسکی پخش شد دوتا بچه رفتن خونه پدربزرگ یا عموشون توی زیر زمین یه کتاب پیدا کردن شخصیت هاشون اومدن بیرون کسی احیانا اسمشو میدونست بگه خیلی دنبالش گشتم
 
آخرین ویرایش:
لاک پشت های نینجا
فوتبالیست ها
کاراگاه گجت
زنان کوچک
آنشرلی
اسباب بازی ها
 
*نمیدونم اسمش چی بود /m\
یه پسره ای بود یه ساعت کوچیک داشت با اون زمان رو نگه میداشت
بعد خرابکاری های بقیه رو درست میکرد
ینی عاااااااشقش بودم
خیلی هم کم تلویزیون نشونش میداد
**مولان
*** سه تا بچه بودن میخواستن برن جای مادربزرگشون
یادمه یکی از سکانس هاش این بود ک
بچه ها اومدن دیدن مادربزرگه نامه نوشته ک من نیستم و فلان
بعد دیدن نامه غلط املایی داره
پسره شک کرد
حروف رو ک کنار هم گذاشتن اسم یه غار دراومد
**** امیلی الکساندر(دو تا موش) >:D<
**** رد پای آبی
***** باب اسفنجی (محبوب قلب ها)
 
آخرین ویرایش:
اوگی ، سگ و گربه(اسمش یه چیزی تو همین مایه ها بود...)
دقیقا ۱۰۰ بار یه قسمتشون رو میدیدم و باز هم خسته نمیشدم:-"
 
باب اسفنجی
لاک پشت های نینجا
فوتبالیستها
قهرمانان تنیس
بتمن کل مجموعه اش
لوک خوش شانسی
 
راپونزل
لاک پشت های نینجا
یه کارتونی بود یه موجود گرد بامزه صورتی بود همه چی رو مثل جارو برقی می کشید. چی بود اون ؟ کوین بود اسمش ؟
 
لاکپشت های نینجا ک خدا بود اصن،منتها یادم همیشه تلویزیون تا اونجا ک رفتن فضا رو نشون میداد بعد کلا دیگه بخشش نمیکرد
فک کنم سی دیش رو تا همونجا داشتن
خلاصه اینکه هیچوقت آخرشو ندیدم :-)>_<
یچیز دیگه بود ،مگامن..........وای خدا من کلاس اول دوم ک بودم دستمو نبست ب آستین کاپشنم عقب میبردم تا ادا اونو درارم (عمرا فهمیده باشی چی میگم)
ساعت برنارد هم ک اصن جز آرزو هام بود اگه داشتمش فکرای شومی رو عملی میکردم:-)
یه کارتون هم بود دو سه تا پنگوئن بودن تو یچیزی تو مایه های برف .......ازون متنفر بودم
تو مهدکودک ک بودم نیم ساعت آخر ک میخواستیم بریم خونه کارتون میزاشتن تو ۹۰ درصد مواقع هم راپانزل رو میزاشتن همیشه دلم میخواست آخرشو ببینم ولی قسمت نشد :-)
آخرش چی شد راستی؟>_<
 
Back
بالا