• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

سارا - ۵۲۷۹

  • شروع کننده موضوع
  • #1

saranaz

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
996
امتیاز
4,711
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
یزد
سال فارغ التحصیلی
1393
رشته دانشگاه
پزشکی
کتابائی که خوندم

1 - شازده کوچولو! :D دوسنت اگزوپری! ;;) 11 سالگی! ;;)

2 - مجموعه کتابای هری پاتر جی کی رولینگ x: ترجمه ویدا اسلامیه 12 سالگی 8->

3 -سفر به مرکز زمین ژول ورن ;;) 12 سالگی (;

دیگه سنم ُ نمی نویسم ;;)

4 - دیوید کاپر فیلد :-< چارلز دیکنز

5 - مدیر مدرسه :D جلال آل احمد

6 - عقاید یک دلقک ;)) هاینریش بل

7 - استاد عشق >:D<ایرج حسابی

8 - دید و بازدید عید :( جلال آل احمد

9 - نوکر بابا ! نویسنده اش رو کلا فراموش کردم!!

10 - نیکولاس نیکلبی چارلز دیکنز ;;)

11 - از به رضا امیر خانی ;;)

12 - ارمیا رضا امیر خانی :rolleyes:

13 - فاطمه فاطمه است دکتر شریعتی :rolleyes:

کتابائی که در حال خوندم

1- قورباغه رو قورت بده ;;) نویسنده اش یادم نیست! [-o<

کتابائی که باید بخوندم

1 - کویر دکتر شریعتی :>

.....

همینا فعلا! :D
 
  • شروع کننده موضوع
  • #2

saranaz

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
996
امتیاز
4,711
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
یزد
سال فارغ التحصیلی
1393
رشته دانشگاه
پزشکی
ارمیا

بنا بر یه حسی می خوام از "ارمیا " شروع کنم :>

3616495117250601931472423215324916714822439.jpg


+2 +1

ارمیا رو که شروع کردم تازه از به تموم شد!!! #S-:

توقع داشتم مثل اون باشه یا بهتر از اون ولی .....

یه جور خاصی بود دلم ُ زد "از به " دیده ام عوض کرد ولی ارمیا نه ! بیشتر حالم بهم زد!

آدمی که همه رو مادیات می دید جز خودش جز خداش جز مصطفی!

عشق به مصطفی براش خوب جلوه می داد! (که من از این عشق به هم جنس -مثل مولانا و شمس- متنفرم)

این که زیر دست و پا بمیره شهادت محسوب میشد!

این که دوستاشُ وسط بازی فوتبال تنها بذاره موجه بود!

این که پدر مادرش رو از دست بده براش مهم نبود ولی این که مصطفی نبود بد بود ! سخت بود!

ارمیا رو دوست نداشتم کسی که گوشه ی دنیا نشسته بودُ خدا رو می پرستید.....

مثل درویشا به نظرم :rolleyes:

ارمیا رو دوست نداشتم... :-<
 
  • شروع کننده موضوع
  • #3

saranaz

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
996
امتیاز
4,711
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
یزد
سال فارغ التحصیلی
1393
رشته دانشگاه
پزشکی
فاطمه فاطمه است - دکتر شر یعتی

images


لینک مرتبط

اول دبیرستان که بودم دبیر زیست شناسیمون پیشنهاد کرد که برای عید کتابای دکتر شریعتی رو حتما" بخونیم

اون سال که فرصت نشد ولی همیشه تو ذهن من بود که حتما این کارو بکنم ....!

این کتاب بهترین کتاب بوده که در مورده زنان خوندم بی نهایت جالبه و کل سوالایی که در مورد جایگاه زنان تو اسلام داشتم

پوشش داد!

من بعد از خوندن این کتاب که همزمان شد با یه سری اتفاق دیگه چادری شدم !!

یه جورایی فلسفه حجاب رو هم میگه !

جدا " پیشنهاد میکنم این کتاب بخونید اگه فکر میکنید اسلام در حق زنان کوتاهی کرده !

و اگه هنوزم معتقدید زنان باید تو خونه بچه داری کنند!

سه چهره از زنان داریم زنان سنتی زنان مدرن و فاطمه و زنان فاطمه وار

....
چهره زن سنتی همان قدر از فاطمه دور است که زن مدرن از آن دور است

...

( نقل قول به مضمون )

دکتر شریعتی تو این کتاب جایگاه واقعی زنان و ارزش اونا رو نشون میده - از بعد دینی و بعد اجتماعی -

و از رفتارهای نابخردانه برخی رو شدیدا" نکوهش میکنه !

یه قسمت هایی هم در مورد روابط زن و مرد صبحت میکنه ! در ایران و خارج

من پیشنهاد میکنم اگه هنوز این کتاب رو نخوندید حتما" حتما" بخونید
(;
 
  • شروع کننده موضوع
  • #4

saranaz

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
996
امتیاز
4,711
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
یزد
سال فارغ التحصیلی
1393
رشته دانشگاه
پزشکی
عقاید یک دلقک

عقاید یک دلقک _ نویسنده : هاینریش بل _مترجم : شریف لنکرانی


لینک های مرتبط : عقاید یک دلقک در ویکی پدیا /خرید نتی کتاب -نشر چشمه/هاینریش بل در ویکی پدیا

در مورد کتاب : به نظر مناسب سن بالای 16 سال باشه ! کتاب تقدیم شده به آنه ماری . راوی داستان متلکم وحده - اول شخص مفرد. هانس قصه زندگیش رو تو سه ,چهار ساعت میاد و تعریف میکنه و عقایدش رو در مورد اتفاقات اطرافش زمانی که ایشون 21 ساله بودن با دختر 19 ساله ای که عاشقش بود-ماری- هم خواب میشه که اون زمان در آلمان این کار اصلا رایج نبوده و از اون به بعد این دوتا باهم زندگی میکنند هانس لامذهب ِ و ماری کاتولیک و به شدت مذهبی و همین ماری رو همیشه عذاب میده ... هانس از یک خانواده پولدار و به شدت خسیس متولد میشه و شغلش رو دلقک انتخاب میکنه به خاطر شغلش مدام مجبورن که تو شهر های مختلف اقامت کوتاه مدت داشته باشن و در نهایت زمانی که هانس قبول میکنه با ماری ازدواج کنن و برگه ای رو مبنی بر این که بچه هاشون کاتولیک بار بیان رو امضا کنه ماری نامه کوتاهی مینویسه و به نقل خودش راهی رو میره که باید میرفته و .....

نظر احساسی : این کتاب خیلی قشنگ بود خیلی حس ِ خوبی بهم میداد خوندنش یه رمان عاشقانه و یه جورایی اعتقادی مثل بقیه کتاب های بل عواقب جنگ جهانی دوم رو نشون میداد لابه لای حرفاش ... لحن گیرا و بدون درازه گویی بود و خیلی خیلی دلنشین بود

نقد : بعضی جاهاش یه مرتبه میرفت ماری رو تصور میکرد که داره چی کار میکنه و اینا یه جوری بود سبک نوشنتش یهویی یه جور دیگه میشد که این فک میکنم خوب نبود. دین زدگی رو هم تا جایی که میتونست تبلیغ کرد :D

تیکه های جذاب کتاب :
یک زن قادر است خیلی چیزها را با دست هایش بیان کند یا اینکه با آنها تظاهر به انجام کاری کند . در حالی که وقتی به دست های یک مرد فکر می کنم همچون کنده ی درخت بی حرکت . خشک به نظرم می رسند . دست های مردان فقط به درد دست دادن ، کتک زدن ، طبیعتا تیر اندازی و چکاندن ماشه ی تفنگ و امضا می خورد ! اما به دستان زنان در مقایسه با دست های مردان باید به گونه ای دیگر نگاه کرد . چه موقعی که کره را روی نان می مالد و چه موقعی که موها را از پیشانی کنار می زنند....
... اما ماری , این سلیقه تو نیست.بهتر است دل به دلقک لامذهبی ببندی که تو را به موقع از خواب بیدار کند تا به مراسم مذهبی برسی,که در صورت لزوم پول تاکسی ات را برای رفتن تا کلیسا هدیه میکند.هیچ گاه احتیاجی نخواهی داشت که پیراهن کشباف آبی مرا بشویی.
اگر از تسوپفنر بچه دار شود , نخواهد تنوانست بارانی سه ربعی یا بارانی شیک تن بچه هایش کند او باید بگذارد بچه هایش بدون پالتو بگردند, زیرا ما درباره ی انواع پالتو ها مفصلا صحبت کرده ایم . ما همچنین درباره ی زیرشلواریهای بلند و کوتاه ,لباسِ زیر , جوراب,کفش صحبت کرده ایم- اگر بخواهد احساس فاحشه بودن یا خائن بودن نکند, باید بگذارد بچه هایش لخت در بن بگردند

توصیه میکنم بخونید . : )
 
  • لایک
امتیازات: N.M
بالا