پاسخ : شیرین (نظامی)
خب من از اول شروع میکنم!
شیرین دختر یکی از پادشاهان مناطق ارمنستان بوده که زیر حکومت ایران بودش و سالیانه خراج به دربار ایران میفرستاد! شیرین از بچگی خوشگل و زیبا بودش و چون دختر پادشاه بوده خیلیا می خواستن باهاش ازدواج کنن! ولی شیرین بیت تمامی پسرایی که اطرافش بودن متوجه یه پسر میشخ که همیشه دورتر از بقیه وایمیسته! اسم اون پسره آبتین بوده و پسر یکی از ژنرال ها و خودشم از جنگجویان بزرگ بوده!
شیرین آروم آروم عاشق این پسره میشه ولی چون اون دختر پادشاه بوده و موقعیتش ایجاب می کرده نمی تونسته باهاش صحبت کنه!
شیرین به خاطر این دوری مریض میشه و پدرش اونو با یه عده از نگهبانا و حشم به گردش میفرسته! تو این طفر شیرین تنهایی میره کنار یه رودخونه در این حال یه شیر به طرفش حمله میکنه1 ولی شیرین تا شیر رو میبینه غش میکنه! وقتی بهوش میاد میبینه زندس کنار ندیمه هاشه! میپرسه کی جون منو نجات داده و اینا! یه نفر نشون میدن و شیرین میره سمتش! یهو میبینه همون آبتینه و زخمی شده! و همون لحظه دستور برگشتن به شهر رو میده!
ادامش واسه بعد!!