• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

نرگس - ۴۶۰۳

  • شروع کننده موضوع N.M
  • تاریخ شروع
  • شروع کننده موضوع
  • #1

N.M

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,605
امتیاز
13,361
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
تهران
مدال المپیاد
طلای دوره ۲۷ المپیاد ادبی
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
ادبیات فارسی
سه-چهارتا دفتر نصفه نيمه دارم؛ حاصل تلاشاي بي نتيجه‌ي قبليم براي نوشتن نظرم راحع به كتابايي كه خوندم. يكي دو تا وبلاگ خاك خورده حتّي! همه رو پرت كردم اون ور، و به قفسه رو آوردم. :-"


رمان و داستان بلند :

خرمگس / اتل ليليان وينيچ
مرگ ایوان ایلیچ / لئو تالستوي
غرور و تعصّب / جين آستين
ناتوردشت / جي.دي.سلينجر
آتش بدونِ دود / نادر ابراهيمي
مردي در تبعيد ابدي / نادر ابراهيمي
عقايد يك دلقك / هاينريش بل
ويكنت دونيم شده / ايتالو كالوينو
دم را درياب / سال بلو
گتسبي بزرگ / اسكات فيتز جرالد
مائده هاي زميني / آندره ژيد
مورتاليته و جيغ سياه / زويا طاووسيان
صيد قزل آلا در آمريكا / ريچارد براتيگان
پس باد همه چيز را با خود نخواهد برد / ريچارد براتيگان
در روياي بابل / ريچارد براتيگان
گهواره ي گربه / كورت ونه گات
سلّاخ‌خانه‌ی شماره‌ی پنج / كورت ونه گات
آفريقايي / ژان ماري گوستاو لوكلزيو
شب‌های روشن / فئودور داستايفسكي
برج / جي جي بالارد
آمريكا / كافكا
عامه پسند / چارلز بوكفسكي
آنا كارنينا / لئون تولستوي
خداحافظ گاري كوپر / رومن گاري
كافكا در كرانه / هاروكي موراكامي
سمفوني مردگان / عبّاس معروفي
موج / مورتون Rhue
نام من سرخ / اورهان پاموک
روی ماه خداوند را ببوس / مصطفی مستور
باشگاه مشت‌زنی / چاک پالانیک
مثل آب برای شکلات / لورا اسکوئیول
تنهایی پرهیاهو / آیزاک باشویس سینگر
دختر ستاره‌ای / جری اسپینلی
سووشون / سیمین دانشور
بازی در سپیده دم و رویا / آرتور شنیتسلر
بار هستی / میلان کوندرا
دوست بازیافته / فرد اولمن
دکتر نون زنش را بیشتر از مصدّف دوست دارد / شهرام رحیمیان
آئورا / کارلوس فوئنتس
رگتایم / ای ال دکتروف
ارباب حلقه‌ها : یاران حلقه / جی آر آر تالکین
پیرمرد و دریا / ارنست همینگوی
ماجرای عجیب سگی در شب / مارک هادون
شهر شیشه‌ای / پل استر
ارواح / پل استر
استانبول / اورهان پاموک
پنجره زودتر می‌میرد / پوریا عالمی
گاوخونی / جعفر مدرس صادقی
هویت / میلان کوندرا
Kathryn Stockett / The Help

نمایشنامه و فیلمنامه :

باغ وحش شیشه‌ای / تنسي ويليامز
پيكر زن همچون ميدان نبرد در جنگ بوسني / ماتئي ويسني يك
داستان خرس‌هاي پاندا به روايت يك ساكسيفونيست كه دوست دختري در فرانكفورت دارد / ماتئي ويسني يك
داستان يك پلكان / آنتونيو بونرو باريخو
مهمان ناخوانده / اريك امانوئل اشميت
مهمانسراي دو دنيا / اريك امانوئل اشميت
باغ آلبالو / آنتوان چخوف
شب بخير، مادر / مارشا نورمن
كرگدن / اوژن يونسكو
كاليگولا / آلبر كامو
آقای اشمیت کیه؟ / سباستین تیری
در انتظار گودو / ساموئل بکت
درخشش ابدی ذهن بی آلایش / چارلی کافمن
همه‌ی افتادگان / ساموئل بکت
افرا یا روز می‌گذرد / بهرام بیضایی
سهراب‌کشی / بهرام بیضایی
ننه دلاور و فرزندان او / برتولت برشت
به همین سادگی / رضا میرکریمی

داستان کوتاه :

دلتنگی های نقاشِ خیابان چهل و هشتم / جي.دي.سلينجر
اتوبوس پير / ريچارد براتيگان
ديدن دختر صددرصد دلخواه در صبح زيباي ماه آوريل / هاروكي موراكامي
قصّه هاي كوتاه براي بچّه هاي ريش دار / جمالزاده
به کسی مربوط نیست / جومپا لاهیری
جوجو رو نیگا / کورت ونه‌گات
نقشه‌هایت را بسوزان / رابین جوی لف و دیگر نویسندگان :د
تارک دنیا مورد نیاز است / میک جکسون
بیست و یک داستان از نویسندگان معاصر فرانسه / جمعی نویسنده!
خاطره‌های پراکنده / گلی ترقّی
یوزپلنگانی که با من دویده‌اند / بیژن نجدی
مرگ غم انگیز پسر صدفی / تیم برتون
خوبی خدا / جمعی از نویسندگان!

ادبیات :

سیاه مشق / هوشنگ ابتهاج
عروض به زبان امروز / سعید سلطانی طارمی
ادبیات داستانی / جمال میرصادقی
ناتورالیسم / لیلیان آر فرست
شعر زمان ما-مهدی اخوان ثالث / گردآوری محمّد حقوقی
پیر پرنیان اندیش / هوشنگ ابتهاج، میلاد عظیمی و عاطفه طیّه
نگاهی تازه به دستور زبان / محمدرضا باطنی
داستان‌های شاهنامه / منوچهر دانش‌پژوه

سفرنامه :

مارک و پلو / منصور ضابطیان
سفر با حاج سیّاح / احسان نوروزی
در پایتخت فراموشی / محمدحسین جعفریان
 
  • شروع کننده موضوع
  • #2

N.M

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,605
امتیاز
13,361
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
تهران
مدال المپیاد
طلای دوره ۲۷ المپیاد ادبی
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
ادبیات فارسی
خرمگس / اتل ليليان وينيچ

خرمگس
پاييز يا زمستان ۹۰
۵ / ۴٫۵

داستان آرتور، يه جوون معتقد مذهبي كه تو دوره‌ي تسلط اتريشيا به ايتاليا، مريد كشيش "مونتانلي"ـه. آرتور، تو جمع يه سري مبارز آزادي‌خواه عاشق يكي از دختراي اون گروه - جما - مي‌شه. اما جما، يكي ديگه از اون گروه رو دوست داره. خلاصه يه اتفاقايي مي‌افته كه آرتور اتفاقاً و به طور غير عمدي، پسري كه جما دوستش داشت رو لو مي‌ده. جما يه رفتار خيلي بدي از خودش بروز مي‌ده و اينا ...
اين جا آرتور، فرار مي‌كنه و تا مدتي ازش بي‌خبريم. توي فصل بعد كه سال‌ها بعد از فرار آرتور روايت مي‌شه، ما با يه شخصيت طنزپرداز سياسي به اسم خرمگس روبروييم، كه تو جمعاي مبارزا حاضر مي‌شه. كم كم مي‌فهميم كه ايشون، همون آرتوره. اما كسي - از جمله جما - خبر نداره. علاوه بر ظاهر آرتور كه طي اين سال‌ها عوض شده، عقايدشم كاملاً دگرگون شده. اينُ مخصوصاً تو برخوردش با "مونتانلي" بعد از سال‌ها، وقتي مونتانلي ارتقا گرفته و آرتورُ هم نمي‌شناسه مي‌شه ديد.

نكته‌ي مثبت كشش فـــوق العاده‌ي كتاب بود. ممكنه اول كه كتابُ مي‌بينين، با توجه به موضوعش كه سياسي به نظر مي‌آد رغبت به خوندن نداشته باشين اما اصلاً اين طور نيست و تا آخر نمي‌تونين كتاب رو ول كنين. بعد اين كه كتاب سياسي نيست. بيشتر با يه روايت عاشق + روايت تغيير عقايد و ساختار زندگي افراد تو يه پيش زمينه‌ي سياسي روبروييم؛ كه من اين طور كتاب رو بيشتر دوست دارم. شخصيت پردازي كتابم تا جايي كه يادم مي‌آد خيلي خوب بود. شخصيتاي كليدي كتاب، خيلي خيلي خوب پرداخته شده بودن.

هر طور فك مي‌كنم،‌ نكته‌ي منفي‌اي براش به ذهنم نمي‌رسه!!!
 
  • شروع کننده موضوع
  • #3

N.M

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,605
امتیاز
13,361
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
تهران
مدال المپیاد
طلای دوره ۲۷ المپیاد ادبی
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
ادبیات فارسی
مرگ ایوان ایلیچ / لئو تالستوي

مرگ ایوان ایلیچ
۵ / ۳

كتاب ساده‌ي كم حجم، كه داستانش از مرگ يه آقايي به اسم ايوان ايليچ شروع مي‌شه و بعد، به زندگي و بيماريش مي‌پردازه. ايوان ايليچ، يه كارمند دادگستريه كه سعي خودش رو مي‌كنه كه تو هر مسأله‌اي نمونه باشه. روابط با خانواده، روابط كاري و ... يعني ما، يه آدم محكم رو مي‌بينيم قبل از بيماري و نزديك شدن به مرگ. كم كم، با نزديك شدن به مرگ اين ساختمون ذهني ايوان ايليچ به هم مي‌ريزه. هي دچار شك مي‌شه كه نكنه فلان كارم غلط بود؟ و اينا ... تو طول كتاب، ما با حالات فكري اون در مواجهه با مرگ روبروييم.

نكته‌ي مثبت: مفهوم كتاب بود. فك كنم اكثر ما، همه كاري رو مي‌كنيم تو زندگي بدون در نظر گرفتن مرگ كه اون آخر مي‌رسه. تا حالا در حال مردن نبودم، اما اطمينان دارم وقت مردن از خيلي از كارايي كه تو طول عمرم كردم پشيمونم. خلاصه كه اينش خوب بود و آدمُ به فكر فرو مي‌برد. شيوه‌ي روايتشم كه از مرگ شروع شد، از تلستوي انتظار نداشتم حقيقتاً! :د

من از نكته‌ي منفي نوشتن متنفرم. : (( نكته‌ي منفي‌اي به ذهنم نمي‌رسه. فقط كتاب خيلي دلنشيني نبود. در حد يه كتاب عادي، خوب بود.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #4

N.M

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,605
امتیاز
13,361
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
تهران
مدال المپیاد
طلای دوره ۲۷ المپیاد ادبی
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
ادبیات فارسی
غرور و تعصّب / جين آستين

غرور و تعصّب
بعد از دیدنِ فیلمش کتابُ گرفتم که بخونم . یه قسمتاییش قوی تر از قیلم بود و یه جاهایی ضعیف تر .

یکی از حُسناش به نظرم این بود که تا آخرِ کتاب کاملاً شخصیتا رو شناسونده بود . جوری که میتونم "دارسی" یا "خانومِ بنت" ُ یه صفت بدونم حتی :د . در حدّی این شخصیت پردازی قوی نبود که بتونم کامل خودمُ به جای شخصیتا بذارم ، اما خوب بود . خوبی دیگه ش این بود که داستانش قوی بود ، و عاشقانه ی محض نبود . از بخشِ 3ـَم جذاب تر میشد کتاب و سرعت و وابستگی اتفاقا بالا میرفت .

یه مشکلی که به نظرم داشت این بود که بعضی جاها به جایِ توصیف یا دیالوگ و ... ، خیلی مستقیم اومده بود چیزیُ گفته بود . ( چن جایِ کتابُ علامت زده بودم که مثال بزنم ، پیدا نمیشه :-" ویرایش میشه :D )

آها ، عنوانشم خوب ترجمه نکرده :-ناراضی . ترجمه ی درست ترش میشه غرور (دارسی) و پیش داوری ( الیزابت ) . تعصبُ نمیدونم از کجا آورده ! :D

× چیزی یادم اومد اضافه میکنم .
 
  • شروع کننده موضوع
  • #5

N.M

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,605
امتیاز
13,361
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
تهران
مدال المپیاد
طلای دوره ۲۷ المپیاد ادبی
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
ادبیات فارسی
باغ وحش شیشه ای / تنسي ويليامز

باغ وحش شیشه ای
کوتاه و عالی .
نمایشنامه هایی که شخصیتای کمی دارنُ دوست دارم ، بهتر میتونه همه شونُ نشون بده نویسنده . باغ وحش شیشه ای فقط 4 تا شخصیت داشت و تصویرشون کامل برام مشخص بود آخرِ کتاب . خوب بود از این نظر ! :D
داستان درباره ی یه خانواده بود که پدر خانواده خیلی سال پیش رفته و کسی ازش خبری نداره . مامانه یکم کوتاه فکره (:D) ، و دنبالِ یکی میگرده تا لورا ( دخترِ خانواده ) رو شوهر بده ! :D
روون بود ؛ و بعضی دیالوگاشون خیلی خیلی خوب بود . صحنه ی ۷ُ بیشتر از همه ی صحنه ها دوست داشتم .
پایانشم جالب بود ، اینکه تامم بعد از فشار مادرش و ... مثلِ پدرش از خونه میره .[nb] به قولِ خود تام بعد از دیدن اون شعبده بازه : "لورا از همه مهم تر حقه بازی تابوت بود . اونو توی تابوت گذاشتیم و میخکوب کردیم . اما اون بدونِ اینکه یه میخ لق بشه از تابوت اومد بیرون . میبینی چه حقه ی حالبیع ؟ این حقه به درد من میخوره که از این وضع لعنتی نجاتم بده . "[/nb]
 
  • شروع کننده موضوع
  • #6

N.M

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,605
امتیاز
13,361
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
تهران
مدال المپیاد
طلای دوره ۲۷ المپیاد ادبی
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
ادبیات فارسی
دلتنگی های نقاشِ خیابان چهل و هشتم

دلتنگی های نقاشِ خیابان چهل و هشتم
فک کنم از اولین مجموعه داستان کوتاهایی بود که خوندم . کتاب انقـَد خوب بود که خیلی بیشتر از داستان کوتاهایی که بعدش خوندم خوشم اومد ازش .
۹ تا داستان داره مجموعاً . تویِ دو تا از داستانا ، شخصیتای خانواده ی گلَس حضور دارن . این خانواده توی بعضی کتابای دیگه ی سلینجر ( فرنی و زویی ، تیرهای سقف را بالاتر بگذارید نجاران و ... ) هستن . داستانِ اول درباره ی پسرِ بزرگ خانواده ( سیمور ) ـه که تیر های سقف را ... درباره ی ازدواجش با موریله و توی فرنی و زویی هم میخونیم که خودکشی کرده .
به نظر من یکی از بهترینِ این ۹ تا داستانه . خیلی کوتاه و فوق العاده لطیفه . اصن لایک /m\
داستان دیگه ـَم درباره ی بوبو گلَس و بچشه .
کلاً داستانا خیلی روون و راحتن ، و مثِ بعضی از داستان کوتاها طوری نیستن که آدم بعدِ تموم کردنش بگه : عه ! چی شد تموم شد ؟!! :-? به نظرم خیلی خوب پرداخته به داستانا سلینجر . ( آقامون جرومه دیگه :ایکس )
آخرین داستانِ مجموعه ـَم فوق العاده س . درباره ی یه پسر بچه به اسمِ تدیه که هوشش همه رو متحیر کرده و اینا :-" دیگه توضیح نمیدم ، برین بخونین :D

اصلاح: متوجه شدم توي 3 تا از داستانا اعضاي خانواده‌ي گلس حضور دارن. با تشكّر از بيلي بچّه...! :دي
 
  • شروع کننده موضوع
  • #7

N.M

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,605
امتیاز
13,361
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
تهران
مدال المپیاد
طلای دوره ۲۷ المپیاد ادبی
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
ادبیات فارسی
آتش بدونِ دود

آتش بدون دود

كتابِ فوق العاده‌ي نادر ابراهيمي . 7 جلده ، اما وقتي شروعش ميكني ،‌مخصوصاً تو چند جلد اول انقد راحت و زود خونده ميشه كه هوس ميكني بري از اول بخونيشون .
جلدِ يك درباره‌ي دو تا قبيله‌ي تركمنِ يموت و گوكلانه . از قديم دعوا سرِ آب بين اين دو تا قبيله بوده .
يموت به گوكلان دختر نميده و گوكلان به يموت . حالا گالان اوجا ، پسرِ آق اويلر (‌رييس قبيله) يموت ، كسي كه هيچكس جرات حرف زدن جلوشُ نداره و به دلاوري و اينا مشهوره طي يه اتفاقاتي عاشق سولماز ، تك دختر آق اويلر گوكلان ميشه . سولماز دختر تك صحرا بوده و تو جنگجويي و اسب سواري و خوشگلي و اينا همتا نداشته ! :D
خلاصه داستان ،‌ داستانِ ايناس تو جلدِ يك ! خيليم خوب 8->
يكي ديگه از بچه هاـَم تو قفسه‌ش گفته بود ؛ اين كتاب پره از قسمتاي قشنگ و شعراي تركمن و اينا ...
جلداي بعدش هركدوم داستانِ مفصلي دارن . جلداي آخر‌ ، داستان مبارزه‌هاي سياسي آلني و مارال ، از نسل گالان اوجاـَن .
{ تموم شد :-" }
 
  • شروع کننده موضوع
  • #8

N.M

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,605
امتیاز
13,361
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
تهران
مدال المپیاد
طلای دوره ۲۷ المپیاد ادبی
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
ادبیات فارسی
عقايد يك دلقك / هاينريش بل

عقايد يك دلقك

پارسال يه بار رفتم سرِ اين كتاب . بيشترشُ خوندم ، اما اصلاً خوشم نيومد . رو اعصابم بود كه نويسنده هي از اين زمان به يه زمان ديگه پريده و اينا ! ديروز يهو تصميم گرفتم وسطِ اين 3 تا كتاب در حالِ خوندنم اينم دوباره بخونم . اين دفعه خيلي خيلي بيشتر لذّت بردم . هرچند هنوز برام سخته كه وسطِ تعريف كردن يه ماجرا ، مي پره به گذشته و يه ماجرايِ قديميُ تعريف ميكنه و دوباره وسط اون ماجرا يه ماجرايِ ديگه و ... اما حالا با شنير ارتباط بيشتري برقرار ميكنم .
داستان درباره‌ي يه دلقكه كه دوست دخترش ( كه در واقع زن و شوهر بودن ، اما به خاطر يه سري مشكلا مثلاً تفاوت مذهباشون رسماً زن و شوهر نشده بودن ) تركش ميكنه . دلقك تويِ كارش شكست ميخوره ، پولي نداره ، اوضاعش داغون و اينا ... ماري ( دوست دختره ! :D ) ، در اثرِ حرفاي يه جمع كاتوليكي با يه كاتوليك ديگه ازدواج كرده و دلقكُ ترك كرده .
شنير از بچگيش ، مشكلاتِ آلمان ، خواهرش كه رفت جنگ و ديگه برنگشت ، آدما ، ماري ، خانواده‌ي ميليونر خسيسش و ... حرف ميزنه . كلاً يكي از ويژگي‌هاي اين دلقك اينه كه ماليخوليا داره .
كتابيه كه نياز به فكر ميخواد ، اما وقتي با تمركز و حوصله بخوني حسابي درگيرت ميكنه .

پ.ن : و البته هنوز نفهميدم كه ناتوردشت كجا و عقايد يك دلقك كجا ! هولدن 18 ساله‌ي از مدرسه فرار كرده ، ديدش به خيلي چيزا فرق داشت با اين دلقكه ! ساده‌تر و خوشبينانه‌تر بود به نظرِ من . و اينكه عقايد يك دلقك بيشتر به مشكلاي اجتماعي پرداخته .
 
  • شروع کننده موضوع
  • #9

N.M

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,605
امتیاز
13,361
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
تهران
مدال المپیاد
طلای دوره ۲۷ المپیاد ادبی
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
ادبیات فارسی
مردي در تبعيد ابدي / نادر ابراهيمي

مردي در تبعيدِ ابدي
بر اساس زندگي ملّاصدراي شيرازي صدرالمتالهين

كتاب فوق‌العاده‌اي بود كه با وجود سنگين بودنش ، شديداً به دل ميشست . زندگي‌نامه و بعضي از نظراي ملاصدرا تو اين كتاب ، خشك و رسمي گفته نشده . نثرِ خاص نادر ابراهيمي ( كه خيلي خوشم مياد . ) بيشتر از همه كتابُ شيرين كرده بود . نادر ابراهيمي مياد و از دوره‌ي جووني و خانواده‌ي ملاصدرا و استاداش و حرفاش شروع ميكنه ، تا آشنا شدنش با ميرداماد و استاداي ديگه ، مشكلاتش با مردم و شايعه‌هايي كه درباره‌ي بدعت گذارياش ميگفتن و تبعيدش و ...
با اين تعريفاي من قطعاً نميشه فهميد كتاب چجورياس ، اما توصيه ميكنم اگه ميخوايد رمان ايراني بخونيد ، بعد از اينكه آتش بدون دودُ خوندين حتماً سراغ اين كتاب برين ! :D
 
  • شروع کننده موضوع
  • #10

N.M

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,605
امتیاز
13,361
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
تهران
مدال المپیاد
طلای دوره ۲۷ المپیاد ادبی
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
ادبیات فارسی
پيكر زن همچون ... و داستان خرس‌هاي پاندا ...

پيكر زن همچون ميدان نبرد در جنگ بوسني
و داستان خرس‌هاي پاندا به روايت يك ساكسيفونيست كه دوست دختري در فرانكفورت دارد

ق.ن : صرفاً بخاطر اين دارم دو تا كتابُ با هم ميگم كه نويسنده‌شون يكيه و يه قسمتايي ميخوام مقايسه‌شون كنم .

پيكر زن ... ، نمايشنامه‌ي تلخيه . درباره‌ي يه زن اهل بوسني كه توي جنگ ، 5 نفر بهش تجاوز كردن و حالا بارداره . اون تحت نظر كيت كه يه روانشناس آمريكاييه قرار داره . اون زن ( دورا ) ، تحت شوك و فشار عصبي قرار گرفته . تا چندوقت با هيچكس حرف نميزده ، و بعد از اون تصميم ميگيره بچه‌ش رو سقط كنه . كيت با گفتن تجربه‌هاش ميخواد دورا رو آروم كنه . يا مثلاً يه قسمت كتاب به دورا ميگه :"تو شكمت يه جسدگاهه، دورا. وقتي به شكمت فكر مي كنم يك جسدگاه مي بينم پر از جسد خشك شده يا پف كرده يا گنديده... حالا توي اين جسدگاه يكي داره تكون مي خوره... يه موجود زنده... ميون تموم اين مرده ها يه موجود زنده ست... تنها چيزي كه مي خواد اينه كه از اين تو بيرون بكشنش... محاله بذارم بكشيش، دورا. " آخرين پرده‌هم نامه‌ي كيت به دورائه كه ميفهميم دورا بچه‌رو نگه داشته .
يه قسمتايي باهاش مشكل داشتم . مخصوصاً تو پرده‌هاي اول كه معني بعضي چيزا رو نميفهميدم :D مثلاً كيت توي گزارش‌هاش درباره‌ي دورا ، اصطلاحاي روان‌شناسي‌اي به كار برده بود كه ... بعضي جاهاعم شدت بي پرده بودنش اذيت‌كننده بود .
موضوع نامتعارفيه ، ميدونم . اما خيلي خوب تاثير جنگ ، رواني و .. رو نشون داده . واقعاً تلخه و واقعاً قشنگ .

داستان خرس‌هاي پاندا ،فوق العاده بود . از بهترين كتابايي كه خوندم حتّي ! داستان كوتاه و رووني بود با دوتا شخصيت : مرد و زن . از همون اول عجيب شروع ميشد ! مرد ميديد كه يه زن تو اتاقشه و نميدونست از كجا پيداش شده . نمايشنامه ، تو چند شبي كه اينا با همن اتفاق مي‌اُفته . ديالوگا عالي ، آخرش فوق العاده ... جايي كه مرد و زن يه جورايي از جسم فراتر ميرن . ديگه همديگه‌رو نميبينن و به نظر من ، يه جورايي يه وجود شدن .

خب ، اگه بهم بگن كه با كدوم ارتباط بيشتري برقرار كردي قطعاً دوميُ ميگم . خرس‌هاي پاندا راحت‌تر خونده ميشد و لطيف‌تر بود . اصن اولي ، خيلي رئال بود و دومي نقطه‌ي مقابلش .
خوشم اومد از اين ماتئي ؛ حتماً بقيه‌ي كتاباشُ ميخونم ! :D

پ.ن : قسمتايي از هر دو تا كتابُ توي تاپيك "قسمت‌هاي جالب از كتاب مورد علاقتون" انجمن كتب و مجلات گذاشتم !
 
  • شروع کننده موضوع
  • #11

N.M

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,605
امتیاز
13,361
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
تهران
مدال المپیاد
طلای دوره ۲۷ المپیاد ادبی
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
ادبیات فارسی
داستان يك پلكان / آنتونيو بونرو باريخو

داستان يك پلكان
يك كتاباييم هستن كه كاملاً عاديَن. نه وقتي مي‌خونيشون ازشون بدت مياد و نه هيجان‌زده‌ت ميكنن. همچين كتابي بود! :D
داستان چهار تا خونه (درِ شماره‌ي يك تا چهار) و چهار تا خانواده. مشكلاتشون، حسادتا، فقر، خاله‌زنك بازيا و...
موضوع كليشه‌اي به‌نظرم اومد. خيلي عادي به همه‌ چي پرداخته بود و رو هيچكدوم زياد زوم نكرده بود. شخصيتاش زياد بودن و من از نمايشنامه‌هاي اين مدلي اصلاً خوشم نمي‌آد! :D
در كل، چيز خاصِ قابل توجهي نداشت. البته ديالوگايي كه توي صفحه‌هاي آخر بين بچه‌هاي ساكناي قديمي خونه‌ها رد و بدل مي‌شد جالب بودن، اما نه در حدي كه خوشم بياد از كتابه.

يه قسمت از همون تهِش:

کارمینای فرزند نمی‌تونم!
فرناندوی فرزند چرا٬ می‌تونی. می‌تونی... برای این‌که من ازت می‌خوام٬ ما باید قوی‌تر از پدر و مادرهامون باشیم. اونا گذاشتن تا زندگی شکست‌شون بده. سی سال این پله رو بالا و پایین رفتن و هر روز بدبخت‌تر و کوچه‌بازاری‌تر از روز قبل شدن. اما ما به خودمون اجازه نمی‌دیم که این محیط سوارمون بشه. نه! برای این‌که از این‌جا می‌ریم. به وجود هم تکیه می‌کنیم. کمکم می‌کنی تا برسم به جاهای بالاتر٬ کمکم می‌کنی تا برای همیشه از این خونهٔ لعنتی٬ از این قشقرق‌های همیشگی٬ از این بدبختی بیرون بیام. به‌م کمک می‌کنی، نه؟ بگو که می‌کنی٬ خواهش می‌کنم. بگو!
 
  • شروع کننده موضوع
  • #12

N.M

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,605
امتیاز
13,361
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
تهران
مدال المپیاد
طلای دوره ۲۷ المپیاد ادبی
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
ادبیات فارسی
مهمان ناخوانده / اريك امانوئل اشميت

مهمان ناخوانده-ديروز :D

خيلي بچّه كه بودم "موسيو ابراهيم و گل‌هاي قرآن" اريك امانوئل اشميتُ خونده بودم و اصلاً خوشم نيومده بود. ديروز وقتي اين كتاب به دستم رسيد فك نمي‌كردم خيلي جالب باشه، اما واقعاً خوب بود. نقطه‌ي مثبتش براي من اين بود كه كم شخصيت بود. :D
كتاب تو دوره‌ي هجوم ارتش هيتلر به اتريش، و توي خونه‌ي فرويد معروف مي‌گذره. :D آنا، دختر فرويد دستگير مي‌شه و همون موقع يه ناشناس وارد خونه‌شون مي‌شه. تقريباً كل كتاب ديالوگاي فلسفي فرويد و ناشناسه، كه آخرم نمي‌فهميم كيه. اون ديوونه‌ايه كه از تيمارستان فرار كرده و همه دنبالش مي‌گردن يا كي؟ :D به هرحال، اين آدم وارد خونه‌ي فرويد اينا مي‌شه و خودشُ خدا جا مي‌زنه و درباره‌ي ضعفاي فرويد (آدم مدرن) حرف مي‌زنن.
كل نمايشنامه يه پرده‌س، با چندتا شخصيت معدود. ارزش خوندن داره انصافاً! :D

يه قسمتش:
این قرن، قرن جنون انسان های متکبر خواهد بود. ارباب طبیعت: و شما زمین را آلوده می ‏کنین و ابرها رو سیاه! ارباب مواد: دنیا رو به لرزش درمی ‏آرین! ارباب سیاست: توتالیتاریسم رو اختراع می‏ کنین. ارباب زندگی: بچه ‏هاتون رو از روی کاتالوگ انتخاب می‏ کنین! ارباب بدنتون: چنان از بیماری و مرگ هراس دارین که به هر قیمتی حاضر می‏ شین زندگی رو ادامه بدین، زندگی نه، باقی موندن، بی حس مثل یک گیاه توی گلخونه! ارباب اخلاق: فکر می‏ کنین این انسان ‏ها هستن که تمامی قوانین رو درست می ‏کنن و چون همه‏ ی ارزش ‏ها یکیه، هیچی ارزش نداره! و خدای انسان ‏ها پول خواهد شد، تنها خدایی که می‏ مونه، توی تمام شهرها براش معبد خواهند ساخت، و در نبود خدا همه ‏ی فکرها پوک می ‏شن و از بین می‏ رن.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #13

N.M

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,605
امتیاز
13,361
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
تهران
مدال المپیاد
طلای دوره ۲۷ المپیاد ادبی
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
ادبیات فارسی
ويكنت دونيم شده / ايتالو كالوينو

ويكنت دونيم شده-4 اسفند

ويكنت دونيم شده داستان آدميه كه در جريان جنگ نصف مي‌شه. نصفِ طرف به شهرش بر مي‌گرده و شرّش همه رو عاصي مي‌كنه. اون دستش به هرچيزي كه مي‌رسه نصفش مي‌كنه و انبار و خونه‌هاي ملتُ آتيش مي‌زنه و ... تا اين‌كه يه روز يه نيمه‌ي ديگه پيداش مي‌شه كه خَيّره و مردمم بعد از مدتي متوجه مي‌شن كه اين، سمت راست ويكنته و شر، سمت چپش و خلاصه فرق دارن.
حالا اين بين يه سري ماجراها پيش مياد و خير و شر با هم جنگ مي‌كنن و بعد از جنگ، به كمك يه دكتري به هم مي‌چسبن! :D
كل كتابُ مي‌شه توي دو ساعت خوند. هيچ جاش به اصطلاح "گير" نداره و راحت‌خوانه. داستان از زبون خواهرزاده‌ي ويكنته كه يكي از شخصيتاي مهم كتابه و اينا... :-"
در كل قشنگه؛ بخونيد!
 
  • شروع کننده موضوع
  • #14

N.M

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,605
امتیاز
13,361
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
تهران
مدال المپیاد
طلای دوره ۲۷ المپیاد ادبی
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
ادبیات فارسی
باغ آلبالو / آنتوان چخوف

باغ آلبالو-امروز

اگر همين‌قد كه براي خوندن اين كتابِ 100 صفه‌اي حوصله گذاشتم، براي كتاباي ديگه گذاشته بودم الان قفسه‌م دو برابر بود. :D
داستان باغ آلبالو درباره‌ي صاحب باغ آلبالو، مادام رانوسكي‌ـه. همسر رانوسكي فوت شده و پسر خردسالشم توي رودخونه غرق شده. مادام بعد از مردن پسرش ضربه‌ي روحي بدي مي‌خوره و يه مدّت تنها مي‌ره پاريس. داستان از برگشتن مادام رانوسكي به باغ آلبالوشون شروع مي‌شه و به مشكلا و وضعيت شخصيتا مي‌پردازه.
بزرگترين مشكلم با كتاب شخصيتاي زيادش بود كه به خاطر اسماي روس عجيب غريبشون اصلاً يادم نمي‌موند. هر دوصفحه يا بار مجبور مي‌شدم به صفحه‌ي اول نگا كنم تا يادم بياد كه يه پيخودوف كي بود و لوپاخين كي! #S-: :D
كلاً نپسنديدم و فك نكنم تا چن وقت سراغ كتاب ديگه‌اي از چخوف برم. :D
 
  • شروع کننده موضوع
  • #15

N.M

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,605
امتیاز
13,361
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
تهران
مدال المپیاد
طلای دوره ۲۷ المپیاد ادبی
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
ادبیات فارسی
مورتاليته و جيغ سياه / زويا طاووسيان

مورتاليته و جيغ سياه - ديروز

همشهري داستان حدودِ يه سال پيش، تو قسمتِ يك شغل قسمتايي از خاطرات يه رزيدنت زنانُ نوشته بود و پايينش اضافه كرده بود : "كتاب خاطرات خانم طاووسيان تحت عنوان مورتاليته و جيغ سياه در دست چاپ است." خلاصه از اون موقع خيلي دنبال اين كتاب بودم.
نويسنده توي چهار فصل اومده خاطره‌هاي تلخ (خيــــلي تلخ) و شيرين دوره‌ي رزيدنتيشُ نوشته. توي هر فصل از سال اوّل شروع مي‌كنه و خاطره‌هاشُ با محوريت موضوع فصل (مثلاً "آموزش با اعمال شاقّه" ) مي‌نويسه.
نقطه‌ي قوّت كتاب به نظرم جذابيت خاطره‌ها و قلم خوب و روون زويا طاووسيان بود. برام جالب بود كه يه دكتر متخصّص، خاطره‌هاي روزانه‌شُ انقد خوب و دقيق بنويسه.
نكته‌ي منفي نداشت به نظرم؛ فقط يه قسمتايي لحنش با بقيه‌ي كتاب فرق مي‌كرد و يهو از حالت يادداشت روزانه نويسي خارج مي‌شد و يكم ادبي مي‌شد.

در كل كتاب خوبي بود؛ وسط كتاباي ديگه اگه خواستين يه كتاب راحت خوب بخونين پيشنهادش مي‌كنم! :D
 
  • شروع کننده موضوع
  • #16

N.M

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,605
امتیاز
13,361
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
تهران
مدال المپیاد
طلای دوره ۲۷ المپیاد ادبی
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
ادبیات فارسی
دم را درياب / سال بلو

دم را درياب - عيد ۹۱

داستان يه روز از زندگي آشفته‌ي ويلهلمه. گرفتاريا و دغدغه‌هاش تو ميانساليه. كسي كه به هر دري زده، نتونسته به جايي برسه و به هركي اعتماد كرده شكست خورده ؛ زنش تركش كرده و تو كارش حس كرده داره بهش توهين مي‌شه و كنار مي‌كشه. پدرش از اون پيرمرداييه كه خيلي كار و تلاش و انضباط براش اهميت داره، و ويلهلم پيرمردُ نا اميد كرده. پدرش كمكش نمي‌كنه. قسمتاي دعواي ويلهلم و پدرش از قسمتاي واقعاً قويشه. ويلهلم تو اين روز، به تامكين(؟ يادم نيس :د ) اعتماد كرده و سهامِ---(يادم نيس!) خريده و اينا! قسمتي از روزش تو سالن بورس مي‌گذشت. يه چيز حالب اين كتاب اينه كه تك تكِ شخصيتا رو - حتّي يكي مثِ بغل دستي ويلهلم تو سالن بورس- دقيق توصيف كرده.
كتاب خيلي خوب به شكست يه مرد پرداخته. پيچيدگي خاصيم نداره و راحت خونده مي‌شه. ارزش يه بار خوندنُ داره ( و در حال حاضر به نظرم، نه بيشتر از يه بار! )

سال بلوـَم نوبل ادبيُ گرفته و اينا! :D

چند قسمت از كتاب:

وقتی آدم به سن خاصی می رسه دیگه از نو شروع کردن همه چیز نمی تونه خوشایند باشه ، هر چند که یه آدم کاردان همیشه می تونه این کار رو بکنه .

گذشته به درد ما نمی خوره . آینده پر از دلواپسیه . فقط حال واقعیه . همون این جا و اکنون . دم را دریاب !
 
  • شروع کننده موضوع
  • #17

N.M

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,605
امتیاز
13,361
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
تهران
مدال المپیاد
طلای دوره ۲۷ المپیاد ادبی
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
ادبیات فارسی
مائده‌هاي زميني / آندره ژيد

مائده‌هاي زميني - عيد ۹۱ - نصفه

تعريفِ كتابُ شنيده بودم. قبل از عيدم تصميم داشتم كه تو عيد، كتابايي از نويسنده‌هايي بخونم كه باهاشون آشنايي ندارم. خلاصه تا اينُ تو كتابخونه‌ي داداشم ديدم برش داشتم و شروع كردم به خوندن. :D

كتاب كلاً خطاب به يه فرديه به اسم ناتائيل (اوّل كتاب توضيح داده كه اين اسمُ از تورات گرفته). نويسنده با زبان شاعرانه و اينا ( كه بعضي وقتا خسته‌م مي‌كرد )، از طبيعت و خدا و اين كه تو همه چيز، مي‌شه خدا رو ديد و خيلي موضوعاي ديگه، با ناتائيل حرف مي‌زد. بعضي وقتا به استادي به اسم "منالك" اشاره مي‌كرد و تا جايي كه من فهميدم، چيزايي كه نويسنده به ناتائيل مي‌گفت آموخته‌هاش از منالك بود.

كتاب قشنگي بود. به خاطر اين نصفه‌ش نذاشتم كه خوشم نيمد يا هرچي! حس كردم كه بايد با فكر بيشتر بخونمش بعداً، و اين همه جمله و مطلب تفكّر برانگيز(!)ُ نبايد يهويي وارد ذهنم بكنم. :D

بزرگترين مشكلش به نظر من ترجمه‌ش بود. مترجماي كتاب جلال آل احمد و پرويز داريوش بودن و سال 43 براي اولين بار كتاب چاپ شده. ترجمه‌ش روون نبود و چون رسم‌الخط فارسيم تو اون سالا، با الان فرق مي‌كرد سخت بود خوندن بعضي جاهاش برام.

يه قسمت از كتاب:
کاش هیچ انتظاری در وجودت حتی رنگ هوس به خود نگیرد، بلکه تنها آمادگی برای پذیرش باشد. منتظر هر آن چه به سویت می آید باش و جز آن چه به سویت می آید، آرزو مکن. جز آن چه داری آرزو مکن. بدان که در لحظه لحظه ی روز می توانی خدا را به تمامی در تملک خویش داشته باشی. تملک خدا یعنی دیدن او، اما کسی به او نمی نگرد. تنها خداست که نمی توان در انتظارش بود. در انتظار خدا بودن، یعنی در نیافتن این که او را هم اکنون در وجود خود داری. تمایزی میان خدا و خوشبختی قائل مشو و همه ی خوشبختی خود را در همین دم قرار بده. به شامگاه چنان بنگر که گویی روز بایستی در آن فرو میرود و به بامداد پگاه چنان که گویی همه چیز در آن زاده می شود. نگرش تو باید هر لحظه نو شود.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #18

N.M

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,605
امتیاز
13,361
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
تهران
مدال المپیاد
طلای دوره ۲۷ المپیاد ادبی
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
ادبیات فارسی
گتسبي بزرگ / اسكات فيتز جرالد

گتسبي بزرگ - تابستون ۹۰

احتمالاً اسم گتسبي بزرگُ شنيده باشين. طبقِ روي جلد كتاب(!)، دومين رمانِ برتر قرت 20ُم گتسبيه. داستان توي آمريكا مي‌گذره. نيك براي تجارت به يه منطقه‌ي جديد مي‌ره و خونه‌اي اون جا اجازه مي‌كنه. همسايه‌ي اون يه مرد ثروتمنديه به اسم "گَتسبي"[nb]زياد ديدم اينُ بخونن Getseby يا هرچي! Gatsbyـه درستش! :D[/nb] نيك تو اين منطقه با يه زوج ديگه‌اي ( تام و ديزي ) آشنا مي‌شه. ديزي از رابطه‌ش با تام راضي نيست و اينا ... در طول داستان ما مي‌فهميم كه گتسبي قبلاً عاشق ديزي بوده و ...

نقطه‌ي قوت كتاب به نظرم شخصيت پردازيا و روابط شخصيتاش با هم بود. اتفاقاي داستان خيلي خيلي خوب كنار هم چيده شده بودن؛ طوري كه از يه فصلي به بعد نمي‌تونستي زمين بذاريش! ترجمه‌ش هم خوب بود.[nb]نشر نيلوفر[/nb] و خلاصه نكته‌ي منفي‌اي به ذهنم نرسيد!

شديداً پيشنهاد مي‌شه كه بخونين.

تاپيك مرتبط
 
  • شروع کننده موضوع
  • #19

N.M

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,605
امتیاز
13,361
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
تهران
مدال المپیاد
طلای دوره ۲۷ المپیاد ادبی
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
ادبیات فارسی
صيد قزل آلا در آمريكا / ريچارد براتيگان

صيد قزل آلا در آمريكا – بهار ۹۱

كتاب مجموعه‌ي يه سري فصلاي روايت‌گونه درباره‌ي صيد قزل آلا تو آمريكا بود. نويسنده و معشوقه و بچّه‌شون براي صيد قزل آلا به جاهاي مختلف مي‌رن امّا روايتا صرفاً درباره‌ي جاهايي كه رفتن نيست. بعضي فصلا بودن كه واسم گنگ بودن و فلسفه‌شونُ نمي‌فهميدم. مثلاً فصل "روش ديگري براي درست كردن كچاپ گردو" كه ربطشُ اصلاً اصلاً درك نكردم. :D
بعضي فصلاشم بودن كه ارزش داشتن كه چن بار خونده بشن. اما كلّيت كتاب اونقد جذبم نكرد كه دوس داشته باشم بازم بخونمش؛ هرچند به نظرم لازمه براي اين كه بهتر سر در بيارم اين كارُ بكنم. :D
يكي ديگه از چيزايي كه زد توي ذوقم، اين بود كه مترجم و همه مي‌گفتن كه نوشته‌هاي براتيگان يه طنز نهفته‌اي داره و فلان و بهمان. اما من جز چند تا جا درك نكردم طنز كجاشه. :D
كلّاً به نظرم خيلي پراكنده بود كتاب. حسِ كتاب بهم دست نمي‌داد.
پ.ن: شايد مشكل منه كه با ادبيات پست مدرن معمولاً ارتباط بر قرار نمي‌كنم.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #20

N.M

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,605
امتیاز
13,361
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
تهران
مدال المپیاد
طلای دوره ۲۷ المپیاد ادبی
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
ادبیات فارسی
گهواره‌ي گربه / كورت ونه گات

گهواره گربه – پاييز ۹۱

يه نويسنده مي‌خواد يه كتابي بنويسه درباره‌ي پرتاب بمب اتمي توي هيروشيما. تو جريان نوشتن اين كتاب، با افرادي آشنا مي‌شه كه به قول نويسنده توي "كاراس"‌ِ[nb]گروهي از مردم كه بنا به يه چيزي تو مايه‌هاي سرنوشت، به هم گره خورده زندگياشون.[/nb]ش هستن. مهم‌ترين اونا مرحوم فيليكس هوينيكره كه دانشمند و برنده‌ي نوبل فيزيك بوده. نويسنده براي آشنايي بيشتر با هوينيكر، به بچّه‌ش نيوت نامه مي‌نويسه و با همكاراش حرف مي‌زنه.
تو جريان اين رفت و آمدا و گفتگوها مي‌فهمه كه هوينيكر چيزي به اسم "يخ نه" ساخته. يخي كه بلوراش اين خاصيتُ دارن كه با تماس به هر مايعي، آرايش اتماي اونم طوري مي‌كنن كه منجمد شه.
اتفاقايي رخ مي‌ده و نويسنده به يه جزيره مي‌ره و با بچّه‌ي ديگه‌ي هوينيكر كه يكي از مقامات اون جزيره‌س آشنا مي‌شه و ... [كلِ داستانُ گفتم ديگه :-" ]

به نظر من كتاب درباره‌ي بلاييه كه بعضي وقتا انسان مي‌تونه با علمش، سر خودش بياره؛ تا جايي كه اين علم تبديل به فاجعه بشه. نويسنده يه آيين جديد به اسم باكونونيسم ( به پيشوايي(؟؟؟) باكونون ) ُ معرّفي مي‌كنه و خيلي جاهاي كتاب درباره‌ي آييناي باكونونيسم و قسمتايي از "اسفار باكونون"ُ مي‌نويسه. در حالي كه توي سن لورنزو، باكونونيسم ممنوعه و قانون اينه كه باكونونيستا از "قولّاب" آويخته بشن، امّا كم كم مي‌فهميم كه مردم همه باكونونُ قبول دارن و آخراي كتاب، معلوم مي‌شه كه حتّي رهبر سن لورنزو هم باكونونيسته!!

قلمِ ونه گاتُ هم دوس دارم. برعكس براتيگان، به نظرم طنز داره ولي طنزش متنُ لوس نكرده. فصلاي كوتاه، معني داستان، باكونونسيم و اينا كتابُ برام واقعاً جذّاب كرده بود.

توصيه مي‌شه. :D
 
بالا